Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (11 milliseconds)
English
Persian
cephalad
متمایل بطرف سر
Search result with all words
gravitate
متمایل شدن بطرف
gravitated
متمایل شدن بطرف
gravitates
متمایل شدن بطرف
gravitating
متمایل شدن بطرف
adaxial
متمایل بطرف محور
cephalad
متمایل بطرف راس
deasil
متمایل بطرف راست
soiuth ward
بطرف جنوب متمایل بجنوب
south wards
بطرف جنوب متمایل بجنوب
Other Matches
skyward
بطرف اسمان بطرف بالا
oriented
متمایل به
avid
متمایل
amenable
متمایل
minded
متمایل
swept
متمایل
partial
متمایل به
inclinable
متمایل
inclinatory
متمایل
prone
متمایل
propense
متمایل
inclines
متمایل شدن
downward
متمایل بپایین
biassed
متمایل بیکسو
longish
متمایل به درازی
tendentious
متمایل متوجه
swimmy
متمایل بگیجی
runny
متمایل بدویدن
trepan
متمایل شدن
likes
متمایل به تساوی
liked
متمایل به تساوی
like
متمایل به تساوی
expansive
متمایل به توسعه
fain
متمایل بخشنودی
yellowy
متمایل به زردی
contractive
متمایل به انقباض
dermotropic
متمایل به پوست
incline
متمایل شدن
apt
متمایل اماده
fattish
متمایل به چاق
grayish
متمایل به خاکستری
incline
متمایل کردن
greenish
متمایل به سبز
inclines
متمایل کردن
dancy
متمایل به رقص
forward slope
شیب متمایل به جلو
pruplish
متمایل به رنگ ارغوانی
zenkatsu dachi
ایستادن متمایل به جلو
bossy
متمایل به ریاست مابی
pneumotropic
متمایل به نسج ریوی
mind to do a thing
متمایل کردن به کاری
suicidal
وابسته یا متمایل به خودکشی
bossiness
متمایل به ریاست مابی
tend
متمایل بودن به گرایش داشتن
tended
متمایل بودن به گرایش داشتن
antrorse
خمیده بجلو یا متمایل ببالا
tends
متمایل بودن به گرایش داشتن
sway
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
lie over
بتاخیر افتادن متمایل شدن
lie over
متمایل بودن منتظر ماندن
swayed
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
sways
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
tending
متمایل بودن به گرایش داشتن
lopsided
متمایل بیک طرف بی قرینه
coral pink
رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
neologian
متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
biases
بیک طرف متمایل کردن
bias
بیک طرف متمایل کردن
the odds are in our favour
احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
banks
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
bank
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
beryl
سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
tint
[هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
levo
بطرف چپ
into
بطرف
in
بطرف
at
بطرف
in-
بطرف
orienting
بطرف خاوررفتن
manward
بطرف انسان
mediad
بطرف وسط
mesail
بطرف وسط
earthward
بطرف زمین
orient
بطرف خاوررفتن
homes
بطرف خانه
apporro
بطرف جلو
aport
بطرف چپ کشتی
upward
بطرف بالا
onwards
بطرف جلو
pakkorro
بطرف بیرون
forwards
بطرف جلو
orients
بطرف خاوررفتن
eastwards
بطرف مشرق
downwards
بطرف پائین
to the east of
بطرف مشرق
edgewise
بطرف لبه
dorsad
بطرف پشت
frontward
بطرف جلو
to
بطرف روبطرف
earthwards
بطرف زمین
coastwards
بطرف ساحل
coastward
بطرف ساحل
cityward
بطرف شهر
abaft
بطرف عقب
home
بطرف خانه
with
بطرف درجهت
toward
بطرف نسبت به
upgrades
بطرف بالا
heavenward
بطرف اسمان
on
بعلت بطرف
to win over to one's side
بطرف خوداوردن
atop
بطرف بالا
frontwards
بطرف جلو
upwards
بطرف بالا
without
بطرف خارج
upgrading
بطرف بالا
mesal
بطرف وسط
upgraded
بطرف بالا
upgrade
بطرف بالا
rearward
بطرف عقب
homeward
بطرف منزل
edgeways
بطرف جلوباشد
riverward
بطرف رودخانه
phototropism
گرایش بطرف نور
upthrust
حرکت بطرف بالا
outwards
بطرف خارج بیرونی
nobbling
بطرف خود اوردن
uptilt
بطرف بالا کج کردن
upwell
بطرف بالا رفتن
nobbles
بطرف خود اوردن
astern
بطرف عقب پسین
nobbled
بطرف خود اوردن
front
بطرف جلو روکردن به
ina northerly direction
بطرف شمال شمالا
northwestwards
بطرف شمال غربی
southeastward
بطرف جنوب شرقی
northeastward
بطرف شمال شرقی
norther
بیشتر بطرف شمال
stern ward
بطرف عقب کشتی
northwardly
بطرف شمال شمالی
stern wards
بطرف عقب کشتی
southern
جنوبا بطرف جنوب
fronting
بطرف جلو روکردن به
upstroke
خط منبسط بطرف بالا
inboard
بطرف مرکز کشتی
inwards or inward
بطرف داخل بباطن
biteuro chagi
ضربه پا بطرف اریب
ashore
بکنار بطرف ساحل
athwart
از طرفی بطرف دیگر
ap chagi
ضربه پا بطرف جلو
leans
تکیه دادن بطرف
leaned
تکیه دادن بطرف
lean
تکیه دادن بطرف
outward
بطرف خارج بیرونی
nobble
بطرف خود اوردن
downswing
نوسان بطرف پایین
downstroke
ضربه بطرف پایین
transpose
بطرف دیگر معادله بردن
bate
بال زدن بطرف پایین
upthrow
بطرف بالاانداختن تحول شدید
outcurve
انحنا یا خمیدگی بطرف خارج
overhand
بازی با دست بطرف بالا
adductor
تمایل عضو بطرف محور
westward
بسوی باختر بطرف مغرب
upstroke
حرکت قلم بطرف بالا
retrorse
بطرف پایین و عقب خم شده
transposing
بطرف دیگر معادله بردن
transposes
بطرف دیگر معادله بردن
westwards
بسوی باختر بطرف مغرب
step turn
چرخش بطرف پایین تپه
strelli
غلت عقب بطرف بالانس
upthrust
بطرف بالا پرتاب کردن
pull
بطرف خود کشیدن کشش
cockshot
پرتاب تیر بطرف هدف
evanesce
بطرف صفر میل کردن
pulls
بطرف خود کشیدن کشش
cockshy
پرتاب تیر بطرف هدف
starboard
بطرف راست حرکت کردن
dextrorotation
گردش بطرف قطب راست
fullwrite professional
یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
called shot
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
comebacker
ضربه توپ زمینی بطرف توپزن
to push down
بطرف پایین هل دادن یا پرت کردن
gravitate
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
gravitating
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
bind
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
gravitated
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
banked turn
انحنای پیست اتومبیلرانی بطرف داخل
levorotary
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
binds
کنارزدن شمشیر حریف بطرف بدن او
gravitates
بطرف جاذبه یامرکز نفوذمتمایل شدن
levorotatory
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
capacole
چرخش بطرف چپ وراست پلکان مارپیچ
banking track
انحنای پیست دوچرخه سواری بطرف داخل
to face somebody
[something]
چهره خود را بطرف کسی
[چیزی]
گرداندن
downbeat
حرکت چوب رهبر ارکست بطرف پایین
lordosis
انحنای زیاد ستون فقرات بطرف جلو
place kick
توپ را از روی زمین با پا بطرف دروازه زدن
upload
نیروئی که به صورت قائم بطرف بالا عمل میکند
in and in
مرتبا بطرف داخل یک نوع قمار چهار طاسی
deflection
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflections
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
out and in
گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
leg break
بلند شدن توپ از سمت توپزن بطرف میله
blae
ابی متمایل به سیاه خاکستری ابی رنگ
nose down
خارج شدن هواپیما از پروازتراز بطرف شیرجه و کاهش ارتفاع
transposition
انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
downwash
زاویه انحراف هوا بطرف پایین دراثر برخورد با یک ایرفویل
wash in
پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
retrorocket
راکتی که برای مخالفت باحرکت رسانگر بطرف جلوروی ان نصب میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com