Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 120 (8 milliseconds)
English
Persian
like
متمایل به تساوی
liked
متمایل به تساوی
likes
متمایل به تساوی
Other Matches
equivalence
تساوی
euality
تساوی
par
تساوی
equalness
تساوی
equalization
تساوی
owelty
تساوی
parity
تساوی
equality
تساوی
equation
تساوی
equations
تساوی
equalitarian
تساوی گرای
equal sign
علامت تساوی
inequality
عدم تساوی
equality
تساوی یکسانی
equities
تساوی حقوق
inequalities
عدم تساوی
tolerance
<adj.>
تساوی نیازمندانه
equity
تساوی حقوق
ties
تساوی بستن
tie
تساوی بستن
tie vote
تساوی اراء
egalitarian
تساوی گرای
egalitarian
تساوی طلب
egalitarianism
مکتب تساوی طلب
mass energy equation
تساوی جرم و انرژی
inequalities
عدم تساوی نامساوی
inequality
عدم تساوی اختلاف
inequalities
عدم تساوی اختلاف
inequality
عدم تساوی نامساوی
isonomy
تساوی سیاسی و حقوقی
iso cost curve
منحنی تساوی هزینه
isometropia
تساوی دید دو چشم
equalitarian
طرفدار تساوی انسان
isogony
تعادل و تساوی دررشد
egalitarian society
جامعه تساوی طلب
inclinatory
متمایل
swept
متمایل
amenable
متمایل
propense
متمایل
inclinable
متمایل
prone
متمایل
avid
متمایل
oriented
متمایل به
minded
متمایل
partial
متمایل به
book draw
تساوی کتابی یا تئوریک شطرنج
tendentious
متمایل متوجه
yellowy
متمایل به زردی
biassed
متمایل بیکسو
grayish
متمایل به خاکستری
cephalad
متمایل بطرف سر
fattish
متمایل به چاق
contractive
متمایل به انقباض
incline
متمایل کردن
dancy
متمایل به رقص
incline
متمایل شدن
dermotropic
متمایل به پوست
downward
متمایل بپایین
apt
متمایل اماده
inclines
متمایل کردن
swimmy
متمایل بگیجی
expansive
متمایل به توسعه
longish
متمایل به درازی
greenish
متمایل به سبز
runny
متمایل بدویدن
fain
متمایل بخشنودی
inclines
متمایل شدن
trepan
متمایل شدن
bossy
متمایل به ریاست مابی
pruplish
متمایل به رنگ ارغوانی
pneumotropic
متمایل به نسج ریوی
mind to do a thing
متمایل کردن به کاری
forward slope
شیب متمایل به جلو
suicidal
وابسته یا متمایل به خودکشی
zenkatsu dachi
ایستادن متمایل به جلو
bossiness
متمایل به ریاست مابی
deasil
متمایل بطرف راست
gravitated
متمایل شدن بطرف
gravitating
متمایل شدن بطرف
gravitate
متمایل شدن بطرف
cephalad
متمایل بطرف راس
adaxial
متمایل بطرف محور
gravitates
متمایل شدن بطرف
neck and neck
<idiom>
درمسابقه مساوی ویا نزدیک به تساوی بودن
charge neutrality
تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
neologian
متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
tends
متمایل بودن به گرایش داشتن
coral pink
رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
soiuth ward
بطرف جنوب متمایل بجنوب
south wards
بطرف جنوب متمایل بجنوب
biases
بیک طرف متمایل کردن
sway
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
swayed
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
tending
متمایل بودن به گرایش داشتن
tended
متمایل بودن به گرایش داشتن
lie over
متمایل بودن منتظر ماندن
lie over
بتاخیر افتادن متمایل شدن
lopsided
متمایل بیک طرف بی قرینه
tend
متمایل بودن به گرایش داشتن
sways
متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
bias
بیک طرف متمایل کردن
antrorse
خمیده بجلو یا متمایل ببالا
feminism
عقیده به برابری زن و مرد ومبارزه در راه وصول به این تساوی
the odds are in our favour
احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
current asset cycle
زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
agrarianism
تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
bank
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
banks
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
beryl
سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
tint
[هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
rule of law
قانون تساوی افراد در برابرقانون و قابل رسیدگی بودن اعمال مامورین دولت درمحاکم عمومی
Mandlebrot set
تساوی ریاضی که به صورت بازگشتی برای تنظیم مقادیر به کار می رود. هنگام رسم آنرا در تصویر بخش شده
isotopy
دارای تساوی در اعداد اتمی برابری عددی اتمی
overtime
وقت نامحدودپس از تساوی در امتیاز 41برای کسب دو امتیاز
wild cord
تیم انتخاب شده برای مسابقه اضافی در وضع تساوی طرفین براساس سوابق ان تیم
fullwrite professional
یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
blae
ابی متمایل به سیاه خاکستری ابی رنگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com