English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (6 milliseconds)
English Persian
longish متمایل به درازی
Other Matches
lengthiness درازی
lankness درازی
endlong از درازی
longways از درازی
longevity درازی عمر
lankiness درازی و لاغری
multiple length با درازی چندگانه
interminableness درازی زیاد
yack روده درازی
aggression دست درازی
violence دست درازی
interference دست درازی
long windedness روده درازی
encroach دست درازی کردن
encroached دست درازی کردن
encroaches دست درازی کردن
the legth of a rope درازایا درازی طناب
longevity درازی عمر دیرپایی
prolixity پرگویی روده درازی
reacher دست درازی کننده
from way back <idiom> مدت خیلی درازی
yaks وراجی کردن روده درازی
yak وراجی کردن روده درازی
entellus یکجورعنترکه ریش ودم درازی داردودرنزدهندوهاارجمنداست
long haul <idiom> مدت درازی بین کاری که ادامه داد
inclinatory متمایل
minded متمایل
swept متمایل
propense متمایل
inclinable متمایل
partial متمایل به
oriented متمایل به
prone متمایل
avid متمایل
amenable متمایل
yellowy متمایل به زردی
contractive متمایل به انقباض
cephalad متمایل بطرف سر
apt متمایل اماده
downward متمایل بپایین
dancy متمایل به رقص
dermotropic متمایل به پوست
fattish متمایل به چاق
trepan متمایل شدن
grayish متمایل به خاکستری
swimmy متمایل بگیجی
greenish متمایل به سبز
inclines متمایل کردن
inclines متمایل شدن
expansive متمایل به توسعه
fain متمایل بخشنودی
incline متمایل شدن
biassed متمایل بیکسو
incline متمایل کردن
like متمایل به تساوی
liked متمایل به تساوی
tendentious متمایل متوجه
likes متمایل به تساوی
runny متمایل بدویدن
cephalad متمایل بطرف راس
pruplish متمایل به رنگ ارغوانی
bossy متمایل به ریاست مابی
bossiness متمایل به ریاست مابی
pneumotropic متمایل به نسج ریوی
adaxial متمایل بطرف محور
mind to do a thing متمایل کردن به کاری
gravitating متمایل شدن بطرف
gravitates متمایل شدن بطرف
deasil متمایل بطرف راست
gravitated متمایل شدن بطرف
forward slope شیب متمایل به جلو
zenkatsu dachi ایستادن متمایل به جلو
gravitate متمایل شدن بطرف
suicidal وابسته یا متمایل به خودکشی
soiuth ward بطرف جنوب متمایل بجنوب
south wards بطرف جنوب متمایل بجنوب
antrorse خمیده بجلو یا متمایل ببالا
neologian متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
bias بیک طرف متمایل کردن
sway متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
sways متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
coral pink رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
tends متمایل بودن به گرایش داشتن
tending متمایل بودن به گرایش داشتن
swayed متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
lie over متمایل بودن منتظر ماندن
biases بیک طرف متمایل کردن
lie over بتاخیر افتادن متمایل شدن
lopsided متمایل بیک طرف بی قرینه
tend متمایل بودن به گرایش داشتن
tended متمایل بودن به گرایش داشتن
the odds are in our favour احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
bank دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
banks دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
beryl سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
tint [هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
fullwrite professional یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
how long is the rope درازی طناب چقدر است طناب چند متر است
blae ابی متمایل به سیاه خاکستری ابی رنگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com