English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 76 (5 milliseconds)
English Persian
downward متمایل بپایین
Other Matches
decurved خمیده بپایین
A big rock rolled down the mountain. سنگ بزرگی از کوه بپایین غلتید
swept متمایل
partial متمایل به
amenable متمایل
avid متمایل
prone متمایل
minded متمایل
oriented متمایل به
inclinable متمایل
inclinatory متمایل
propense متمایل
grayish متمایل به خاکستری
tendentious متمایل متوجه
runny متمایل بدویدن
yellowy متمایل به زردی
likes متمایل به تساوی
liked متمایل به تساوی
like متمایل به تساوی
biassed متمایل بیکسو
cephalad متمایل بطرف سر
contractive متمایل به انقباض
dancy متمایل به رقص
trepan متمایل شدن
swimmy متمایل بگیجی
longish متمایل به درازی
dermotropic متمایل به پوست
fattish متمایل به چاق
expansive متمایل به توسعه
apt متمایل اماده
inclines متمایل کردن
greenish متمایل به سبز
inclines متمایل شدن
fain متمایل بخشنودی
incline متمایل کردن
incline متمایل شدن
suicidal وابسته یا متمایل به خودکشی
pneumotropic متمایل به نسج ریوی
bossiness متمایل به ریاست مابی
mind to do a thing متمایل کردن به کاری
deasil متمایل بطرف راست
forward slope شیب متمایل به جلو
cephalad متمایل بطرف راس
adaxial متمایل بطرف محور
pruplish متمایل به رنگ ارغوانی
zenkatsu dachi ایستادن متمایل به جلو
gravitating متمایل شدن بطرف
gravitates متمایل شدن بطرف
gravitated متمایل شدن بطرف
gravitate متمایل شدن بطرف
bossy متمایل به ریاست مابی
south wards بطرف جنوب متمایل بجنوب
lie over متمایل بودن منتظر ماندن
lie over بتاخیر افتادن متمایل شدن
neologian متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
coral pink رنگ ارغوانی متمایل به زردکمرنگ
soiuth ward بطرف جنوب متمایل بجنوب
swayed متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
antrorse خمیده بجلو یا متمایل ببالا
sways متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
tends متمایل بودن به گرایش داشتن
sway متمایل شدن یا کردن و بعقیدهای
tending متمایل بودن به گرایش داشتن
tended متمایل بودن به گرایش داشتن
tend متمایل بودن به گرایش داشتن
lopsided متمایل بیک طرف بی قرینه
biases بیک طرف متمایل کردن
bias بیک طرف متمایل کردن
the odds are in our favour احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
bank دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
banks دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
tint [هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
beryl سیلیکات بریلیوم و الومینیوم رنگ ابی متمایل به سبز
fullwrite professional یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
blae ابی متمایل به سیاه خاکستری ابی رنگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com