Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
flatteringly
متملقانه ازروی سبزی پاک کنی
Other Matches
fawningly
ازروی سبزی پاک کنی
obsequiously
متملقانه
fawningly
متملقانه چاپلوسانه
injudiciously
بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
discerningly
ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
fast and loose
ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
pig headedly
ازروی کله شقی ازروی کودنی
impartially
ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
pusillanimously
ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
expertly
ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically
ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
greenth
سبزی
greenness
سبزی
legume
سبزی
greenery
سبزی
vegetable
سبزی
virescence
سبزی
greenstuff
سبزی
viridity
سبزی
greenless
بی سبزی
green stuff
سبزی
green meat
سبزی
green jaundice
سبزی
veg
سبزی
fawner
سبزی پاک کن
vegetable soup
سوپ سبزی
wrack
اشغال سبزی
pot herb
سبزی پختنی
coster
سبزی فروش
obsequious
سبزی پاک کن
green vegetable
سبزی خوراکی
viridescence
میل به سبزی
greengrocery
سبزی فروشی
verdancy
حالت سبزی
vegetably
بشکل سبزی
vegetably
سبزی وار
greengrocers
سبزی فروش
greengrocer
سبزی فروش
maket garden
باغ سبزی کاری
buble and squeak
قیمه با سبزی یا کلم
pickler
پیازترشی سبزی ترشی
verdure
تازگی سبزیجات سبزی
virescence
سبزی غیرعادی دربرگهای گل
What vegetables do you have?
چه سبزی هایی دارید؟
vegetable diet
خوراک سبزی دار
fawning
دم لابه سبزی پاک کنی
olla
یکجور اش سبزی دار دراسپانی
garden stuff
حاصل باغ :سبزی ومیوه
costermonger
سبزی فروش دوره گرد
minestrone
سوپ غلیظ سبزی ولوبیاوماکارونی
borsch
نوعی ابگوشت سبزی دار روسی
Cooked vegetables digest easily.
سبزی پخته زود هضم است.
the greenish hue of blue
حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
borscht
نوعی ابگوشت سبزی دار روسی
olericulture
سبزی فروشی فراوردن و نگاهداری سبزیجات
gallows bird
کسی که سرش بوی قرمه سبزی میدهد
green bice
رنگ سبزی که از لاجوردوزرنیخ زرد درست شده باشد
gonidium
یکی از سلولهای سبزی که زیر غشاء خارجی بدنه گیاه گلسنگها وجود دارد سلول جنسی جلبک ها وقارچ ها
pearlies
جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
from
ازروی
finically
ازروی وسواس
muddily
ازروی گیجی
flatulently
ازروی نفخ
flatulently
ازروی لاف
flightily
ازروی بوالهوسی
floutingly
ازروی استهزاء
floutingly
ازروی اهانت
to get off
برخاستن ازروی
fractiously
ازروی کج خلقی
frivolously
ازروی نادانی
mystically
ازروی تصوف
perfidiously
ازروی خیانت
dizzily
ازروی گیجی
doubliy
ازروی تزویر
egotistically
ازروی خودبینی
emulously
ازروی هم چشمی
enterprisingly
ازروی توکل
equivocally
ازروی ایهام
evadingly
ازروی تجاهل
excursively
ازروی بی ترتیبی
open mindldly
ازروی بی تعصبی
experientially
ازروی تجربه
facetiously
ازروی شوخی
fatuously
ازروی بیشعوری
obedienlv
ازروی فرمانبرداری
distastefully
ازروی بی رغبتی
pettishly
ازروی کج خلقی
glozingly
ازروی مداهنه
ill humouredly
ازروی بد خویی
ill humouredly
ازروی بدخلقی
inexactly
ازروی بی دقتی
indelicately
ازروی بی نزاکتی
ill humouredness
ازروی بد خلقی
ill naturedly
ازروی بد خویی
illy
ازروی بد خواهی
immorally
از ازروی بد اخلاقی
in the abstract
ازروی تجرید
inconstantly
ازروی بی ثباتی
incontinently
ازروی بی عفتی
indecently
ازروی بی شرمی
indecisively
ازروی دو دلی
hurry skurry
ازروی دستپاچگی
hurry scurry
ازروی دستپاچگی
purposelessly
ازروی بی مقصودی
querulousy
ازروی کج خلقی
irreverently
ازروی بی حرمتی
irresolutely
ازروی بی تصمیمی
irreligiously
ازروی بی دینی
irefully
ازروی تندی
insesately
ازروی بی عاطفگی
insesately
ازروی بیحسی
politicly
ازروی مصلحت
submissively
ازروی فروتنی
headily
ازروی خودسری
powerlessly
ازروی ضعف
heretically
ازروی فسادعقیده
profligately
ازروی هرزگی
huffily
ازروی کج خلقی
antagonistically
ازروی رقابت
glaringly
ازروی خودنمائی
basely
ازروی پستی
economically
ازروی اقتصاد
childishly
ازروی بچگی
blunderingly
ازروی اشتباه
by i
ازروی ندانستگی
courageously
ازروی جرات
inquisitively
ازروی کنجکاوی
by the book
ازروی کتاب
irritably
ازروی تندمزاجی
irritably
ازروی تندی
preponderantly
ازروی فضیلت
circumspectly
ازروی احتیاط
constantly
ازروی ثبات
stupidly
ازروی نادانی
inefficiently
ازروی بی عرضگی
grammatically
ازروی دستور
puerilely
ازروی بچگی
rakishly
ازروی هرزگی
huffily
ازروی زودرنجی
joyfully
ازروی خوشحالی
subtly
ازروی زیرکی
empirically
ازروی شارلاتانی
pessimistically
ازروی بد بینی
inadequately
ازروی بی کفایتی
inexorably
ازروی سنگدلی
flippantly
ازروی سبکی
inefficiently
ازروی بی کفایتی
brotherly
ازروی دوستی
dissolute
ازروی هرزگی
cold heartedly
ازروی بی عاطفگی
sure
ازروی یقین
shabbily
ازروی پستی
corruptly
ازروی تباهی
impatiently
ازروی بی صبری
crookedly
ازروی نادرستی
deridingly
ازروی ریشخند
discontentedly
ازروی نارضایتی
impatiently
ازروی ناشکیبایی
discursively
ازروی استدلال
disgustedly
ازروی بیزاری
dishonorable
ازروی بی شرمی
disingenuously
ازروی تزویر
surest
ازروی یقین
surer
ازروی یقین
disobilgingly
ازروی نامهربانی
contumaciously
ازروی سرکشی
constrainedly
ازروی اجبار
considerately
ازروی ملاحظه
dissolutely
ازروی هرزگی
contextually
ازروی قراین
lightly
ازروی بی علاقگی
distractedly
ازروی گیجی
blamelessly
ازروی بی گناهی
despondently
ازروی افسردگی
despondingly
ازروی افسردگی
inadvertenly
ازروی عدم توجه
nattily
ازروی زبر دستی
perfidiously
ازروی پیمان شکنی
rancorously
ازروی کینه وبغض
perspicaciously
بفراست ازروی فراست
papistically
ازروی پاپ پرستی
piggishly
ازروی خوک منشی
cravenly
ازروی ترس وپستی
out of mere freak
صرفا ازروی بوالهوسی
impatiently
ازروی بیطاقتی باشتیاق
iniquitously
ازروی بی عدالتی بناحق
fractiously
ازروی سرکشی عبوسانه
vanally
ازروی پستی مزدوروار
peaceably
ازروی صلح جویی
inexpertly
ازروی کار ناشناسی
the quilt slipped off the bed
لحاف ازروی رختخواب
inexpertly
ازروی ناشی گری
inertly
ازروی بیحالی یا تنبلی
phonologically
ازروی صدا شناسی
disputatiously
ازروی ستیزه جویی
get over
ازروی چیزی گذشتن
bucks
ازروی خرک پریدن
buck
ازروی خرک پریدن
genealogically
ازروی نسبت نامه
by the piece
ازروی کار کرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com