Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 55 (4 milliseconds)
English
Persian
commensurate
متناسب
eurhythmic
متناسب
in proportion
متناسب
proportionable
متناسب
proportionate
متناسب
pro rata
متناسب
proportional
متناسب
applicative
متناسب
proprotionable
متناسب
symmetric
متناسب
Other Matches
propor tionably
بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
coordinate
متناسب کردن
unapt
غیر متناسب
proportionment
متناسب سازی
coordinative
متناسب سازنده
harmonizing
متناسب بودن
harmonizes
متناسب بودن
harmonized
متناسب بودن
appropriated technology
تکنولوژی متناسب
comproportionation
ترکیب متناسب
harmonised
متناسب بودن
harmonises
متناسب بودن
harmonising
متناسب بودن
harmonize
متناسب بودن
well proportioned
با تناسب متناسب موزون
up to par/scratch/snuff/the mark
<idiom>
متناسب با استاندارد طبیعی
harmonic division
طبقه بندی متناسب
coordinate
متناسب یا هماهنگ کردن
harmonic proportion
طبقه بندی متناسب
proportional pie graph
نمودار گرد متناسب
commensurateness
متناسب کردن تناسب
proportionate
فراخور متناسب کردن
proportionably
بطور متناسب یا با قرینه
coapt
باهم متناسب شدن
tubbable
متناسب برای لوله یا تغاریابشکه
mismatch
متناسب نبودن ناجور بودن
queues
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queueing
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queued
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
queue
ترتیب آن متناسب با آخرین عنصر است
reddendo singula singulis
الفاظ در قسمتهای مختلف سندباید متناسب با هم تعبیرشوند
amplidyne
ژنراتور دی سی که ولتاژخروجی ان با تغییرات تحریک میدان متناسب است
best power mixture
نسبت متناسب مخلوط سوخت و هوا برای حصول حداکثرقدرت
differentiating cicuit
مداری که ولتاژ برون گذاشت ان تقریبا با میزان تغییرولتاژ متناسب است
hook's law
تغییر شکل یک جسم الاستیک در دامنه الاستیسیته با تنش وارده متناسب است
actinoelectric
اجسامی که دارای خاصیت تولید الکتریسیته در اثر تابش طول موجی متناسب با نورباشند
best economy mixture
نسبت متناسب سوخت و بنزین در موتورهای پیستونی جهت حصول بیشترین برد پروازی
acceleration principle
براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
differentiator
وسیلهای که برون گذاشت ان با مشتق سیگنال درون گذاشت متناسب است
pitot static system
سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
suit
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suits
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suited
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
proportions
متناسب کردن متقارن کردن
proportion
متناسب کردن متقارن کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com