Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
interchange
متناوب ساختن
interchanged
متناوب ساختن
interchanges
متناوب ساختن
interchanging
متناوب ساختن
Other Matches
alternate
متناوب کردن متناوب بودن
alternates
متناوب کردن متناوب بودن
alternated
متناوب کردن متناوب بودن
alternator
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
alternators
ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
periodic stock check
کنترل متناوب موجودی کنترل موجودی در دورههای متناوب
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
spotty
متناوب
continual
متناوب
intremittent
متناوب
altern
متناوب
alternating
متناوب
intermissive
متناوب
interrupted
متناوب
intermittent
متناوب
periodic
متناوب
off and on
بطور متناوب
flowed
حرکت متناوب
gating
قطع متناوب
differential compaction
تراکم متناوب
alternative reinforcement
تقویت متناوب
flow
حرکت متناوب
alternative current
جریان متناوب
alternating current
جریان متناوب
spasmodic efforts
کوشش متناوب
work interval
کار متناوب
flows
حرکت متناوب
periodic duty
کار متناوب
intermittently
بطور متناوب
alternating quantity
کمیت متناوب
relief interval
استراحت متناوب
interval exercises
تمرینهای متناوب
intermitter
متناوب کننده
intermittent reception
موجگیری متناوب
intermittent error
خطای متناوب
intermittent current
جریان متناوب
AC
برق متناوب
keying
قطع متناوب
alternating load
بار متناوب
staggers
متناوب تردیدداشتن
peals
طنین متناوب
alternated
تعویض متناوب
alternate track
شیار متناوب
jerky
تشنجی متناوب
alternating copolymer
همبسپار متناوب
alternates
تعویض متناوب
alternating arc
قوس متناوب
stagger
متناوب تردیدداشتن
staggering
متناوب تردیدداشتن
peal
طنین متناوب
pealed
طنین متناوب
alternating field
میدان متناوب
pealing
طنین متناوب
alternator
متناوب ساز
fluctuating load
بار متناوب
alternating stress
تنش متناوب
alternators
متناوب ساز
periodic
متناوب پریودیک
alternate
تعویض متناوب
alternating perspective
نمای متناوب
power of alternating current
توان جریان متناوب
reciprocating
دارای حرکت متناوب
rectification of an alternating current
یکسوکنندگی جریان متناوب
three phase alternating current
جریان متناوب سه فازه
load reversal
دوره بارگذاری متناوب
alternates
یک درمیان امدن متناوب
alternate
یک درمیان امدن متناوب
single phase alternating current
جریان متناوب یک فازه
variation
نوسان متناوب پراکندگی
forced alternating current
جریان متناوب فشرده
free alternating current
جریان متناوب هرز
alternating stress test
ازمایش تنش متناوب
implusive discharge
تخلیه غیر متناوب
industrial alternating current
جریان متناوب صنعتی
alternating current motor
موتور جریان متناوب
alternating current magnet
مغناطیس جریان متناوب
intermittent rating
کار اسمی متناوب
alternating current generator
مولد جریان متناوب
alternating current circuit
مدار جریان متناوب
alternating axis of symmerty
محور تقارن متناوب
alternating current instrument
سنجه جریان متناوب
magnitude of alternating current
دامنه جریان متناوب
alternated
یک درمیان امدن متناوب
variations
نوسان متناوب پراکندگی
diagonal flow compressor
کمپرسور با جریان متناوب
alternator
دینام جریان متناوب
intermittent rain
بارش متناوب باران
alternators
دینام جریان متناوب
alternators
مولد جریان متناوب
alternator
مولد جریان متناوب
synchronous alternator
مولد جریان متناوب سنکرون
symmetrical alternating quantity
کمیت متناوب متقارن نامتوازن
magneto bell
زنگ اخبار جریان متناوب
high frequency alternating current
جریان متناوب فرکانس بالا
multiphase alternating current
جریان متناوب چند فازه
cycles
بصورت متناوب فاهر شدن
cycle
بصورت متناوب فاهر شدن
cycled
بصورت متناوب فاهر شدن
impedance
مقاومت جریان متناوب امپدانس
welding altrnator
مولد جوش جریان متناوب
alternator
دستگاه تولید برق متناوب الترناتور
torose
استوانهای شکل ودارای برجستگیهای متناوب
impedance
مقاومت صوری برق در برابرجریان متناوب
systaltic
منقبض ومنبسط شونده بصورت متناوب
initial alternating short circuit curren
جریان متناوب اتصال کوتاه ضربهای
alternators
دستگاه تولید برق متناوب الترناتور
interlaminate
در بین ورقه ها یا طبقات متناوب قرار دادن
inter laminate
[در بین ورقه ها یا طبقات متناوب قرار دادن]
clocks
دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
clock
دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب
inverter
وسیلهای که جریان متناوب را به مستقیم با برعکس تبدیل میکند
invisible
مداری که تامین کننده منبع جریان متناوب است از باتری DC
capacitor start induction motor
موتور متناوب که رتور ان توسط ولتاژ القاء شده از سیم پیچ میدان تحریک میشود
stroboscope
وسیلهای برای بی حرکت کردن فاهری جسم دوار یانوسان دار توسط پرتوافکنی متناوب
satelloid
ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
orthoferrite
یک ماده که به صورت طبیعی وجود دارد و از نواحی متناوب مارپیچ با پلاریته مغناطیسی متضاد تشکیل یافته است
all mains receiver
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
ups
منبع تغذیه که حاوی منبع متناوب است به قط عات ,حتی پس از یک خرابی اساسی
invert
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
uninterruptable power supply
منبع تغذیه که میتواند یک منبع متناوب برای قطعه تولید کند حتی پس از یک خرابی اصلی
heterodyne
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
two way alternate operation
عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
ac dc set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
all mains set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
sheds
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
dree
ساختن با
confect
ساختن
invent
ساختن
indite
ساختن
produced
ساختن
carbonize
کک ساختن
pellet
حب ساختن
bulid
ساختن
produce
ساختن
minting
ساختن
put-up
ساختن
put up
ساختن
invents
ساختن
minted
ساختن
invented
ساختن
unifying
تک ساختن
unify
تک ساختن
unifies
تک ساختن
makes
ساختن
idolises
بت ساختن
make
ساختن
idolised
بت ساختن
pill
حب ساختن
bridge
پل ساختن
upgrading
ساختن
upgraded
ساختن
bridged
پل ساختن
idolizes
بت ساختن
bridges
پل ساختن
idolized
بت ساختن
forborne
ساختن با
idolize
بت ساختن
idolising
بت ساختن
upgrade
ساختن
pills
حب ساختن
create
ساختن
fashioning
مد ساختن
fashions
مد ساختن
upgrades
ساختن
composes
ساختن
compose
ساختن
mint
ساختن
produces
ساختن
fashioned
مد ساختن
builds
ساختن
creates
ساختن
creating
ساختن
inventing
ساختن
build
ساختن
buildings
ساختن
idolizing
بت ساختن
construct
ساختن
generate
ساختن
fabricating
ساختن
generating
ساختن
generates
ساختن
generated
ساختن
to get along
ساختن
to go in with
ساختن با
fabricates
ساختن
fabricated
ساختن
fashion
مد ساختن
constructed
ساختن
constructing
ساختن
remakes
از نو ساختن
remake
از نو ساختن
set up
ساختن
constructs
ساختن
to make a shift
ساختن
manufactured
ساختن
to t. up
ساختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com