Total search result: 107 (7 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
wide-ranging |
متنوع - گوناگون |
|
|
Other Matches |
|
varied |
متنوع |
variegation |
متنوع |
varietal |
متنوع |
variorum |
متنوع |
variegated |
متنوع |
diverse |
متنوع |
diversified |
متنوع کردن |
diversifies |
متنوع کردن |
miscellaneously |
بطور متنوع |
diversify |
متنوع کردن |
diversifying |
متنوع کردن |
invariant |
غیر متنوع |
manifold |
متنوع کردن |
omnifarious |
متنوع رنگارنگ |
vaudeville |
نمایش متنوع |
variegator |
متنوع کننده |
versatile |
متحرک متنوع و مختلط |
varies |
متنوع ساختن تنوع دادن به |
vary |
متنوع ساختن تنوع دادن به |
varieties |
نمایشی که مرکب از چند قطعه متنوع باشد |
smorgasbord |
میز غذاهای متنوع که شخص از ان انتخاب میکند |
variety |
نمایشی که مرکب از چند قطعه متنوع باشد |
all-rounder |
همه فنحریف, کسی که مهارتهای متنوع و زیادی دارد |
multifarious |
گوناگون |
miscellaneous |
گوناگون |
varicolored |
گوناگون |
heterochromous |
گوناگون |
pied |
گوناگون |
mixtilineal |
گوناگون خط |
odd and ends |
گوناگون |
protean |
گوناگون |
sundries |
گوناگون |
variate |
گوناگون |
various |
گوناگون |
variegated |
گوناگون |
diverse |
گوناگون |
multiple |
گوناگون |
sundry |
گوناگون |
varied |
گوناگون |
diversifying |
گوناگون ساختن |
oddments |
مواد گوناگون |
diversifies |
گوناگون ساختن |
versicolor |
برنگهای گوناگون |
diversify |
گوناگون ساختن |
diversified |
گوناگون ساختن |
varia |
مطالب گوناگون |
varietal |
گوناگون پر از تنوعات |
miscellaneously |
بطور گوناگون |
undervarious |
بعناوین گوناگون |
variant |
گوناگون مختلف |
under various titles |
به عناوین گوناگون |
here and there <idiom> |
درمکانهای گوناگون |
variegated colours |
رنگهای گوناگون |
multiple |
چندلا گوناگون |
varia |
اشیا گوناگون |
variform |
گوناگون مختلف الشکل |
polyphagia |
خورنده غذاهای گوناگون |
various books |
کتابهای گوناگون یا مختلف |
sundry |
اقلام متفرقه گوناگون |
heterochromous |
دارای رنگهای گوناگون |
humoursomeness |
حالات ویژه گوناگون |
miscellanies |
مجموعهای از مطالب گوناگون |
miscellany |
مجموعهای از مطالب گوناگون |
manifoldly |
بطور متعدد یا گوناگون |
varied |
دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ |
to compare apples and oranges <idiom> |
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن |
job lot |
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود |
job lots |
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود |
catchall |
فرف یامخزن اشیاء گوناگون |
polyvalent |
دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون |
symposia |
مقالات گوناگون درباره یک موضوع |
symposiums |
مقالات گوناگون درباره یک موضوع |
symposium |
مقالات گوناگون درباره یک موضوع |
Reforms are needed in various directions. |
تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است |
redundancies |
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی |
redundancy |
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی |
combination carrier |
کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید |
moto scramble |
مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون |
omnibus bill |
لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد |
progressive attack |
پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون |
multi purpose vehicle |
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون |
universal provider |
سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند |
He gets paid wering different hats . |
به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند |
varriform |
دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل |
to ring the changes |
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن |
heteromorphic |
جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس |
hexapla |
کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد |
input output table |
بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند |
panopticon |
نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود |
jumble shop |
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند |
redundant information |
یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود |
montages |
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته |
montage |
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته |
instructional computing |
فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد |
variegate |
جورواجور کردن متنوع کردن |
boilerplate |
قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار |
maypole |
تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند |
hypercard |
نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت |
p system |
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند |
compaq computer corporation |
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر |
the incidents of a journey |
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت |
varieties |
متنوع جور وا جور |
variety |
متنوع جور وا جور |
mask design |
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد |
elegant |
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند |
Of all sorts. Of every description. |
جور واجور ( جور به جور ؟ گوناگون ) |