Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English
Persian
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
Other Matches
recriminate
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
charges
متهم ساختن
charge
متهم ساختن
arraign
احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
provcation
در CL هرگاه برهیات منصفه ثابت شود که متهم در اثر فعل یا سخن یاهر دو تحریک شده باشدممکن است این موضوع باعث برائت متهم یا تجویز تخفیف بشود
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
rebut
تکذیب کردن
rebutting
تکذیب کردن
rebutted
تکذیب کردن
impugning
تکذیب کردن
denying
تکذیب کردن
deny
تکذیب کردن
disprove
تکذیب کردن
disproved
تکذیب کردن
refuted
تکذیب کردن
impugns
تکذیب کردن
refuting
تکذیب کردن
refute
تکذیب کردن
impugned
تکذیب کردن
disproving
تکذیب کردن
disproves
تکذیب کردن
denies
تکذیب کردن
refutes
تکذیب کردن
impugn
تکذیب کردن
rebuts
تکذیب کردن
contradict
تکذیب کردن
contradicts
تکذیب کردن
denied
تکذیب کردن
contradicted
تکذیب کردن
traversed
تکذیب کردن دعوی
traverse
تکذیب کردن دعوی
negatives
رد یا تکذیب یا انکار کردن
traverses
تکذیب کردن دعوی
negative
رد یا تکذیب یا انکار کردن
traversing
تکذیب کردن دعوی
recants
گفته خود را تکذیب کردن
recanted
گفته خود را تکذیب کردن
recant
گفته خود را تکذیب کردن
recanting
گفته خود را تکذیب کردن
taxes
متهم کردن
inculpate
متهم کردن
impeach
متهم کردن
impeaches
متهم کردن
indict
متهم کردن
tax
متهم کردن
accuse
متهم کردن
accuses
متهم کردن
indicted
متهم کردن
impeaching
متهم کردن
denouncing
متهم کردن
indicting
متهم کردن
denounce
متهم کردن
to give one the lie
متهم کردن
denounces
متهم کردن
denounced
متهم کردن
delate
متهم کردن
indicts
متهم کردن
bewary
متهم کردن
taxed
متهم کردن
charge
متهم کردن
charges
متهم کردن
impeached
متهم کردن
incriminate
بگناه متهم کردن
renounces
سرزنش یا متهم کردن
renouncing
سرزنش یا متهم کردن
renounce
سرزنش یا متهم کردن
renounced
سرزنش یا متهم کردن
criminiate
متهم بجایت کردن
challenged
سرتافتن متهم کردن
incriminates
بگناه متهم کردن
incriminated
بگناه متهم کردن
challenge
سرتافتن متهم کردن
incriminating
بگناه متهم کردن
challenges
سرتافتن متهم کردن
criminate
متهم بجنایت کردن
to press charges against someone
ازکسی قانونی شکایت کردن
[کسی را متهم کردن]
incriminates
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminated
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminate
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
incriminating
به جرمی متهم کردن گناهکار قلمداد کردن
to frame someone
کسی بیگناه را متهم کردن
to set up somebody
[for something]
کسی بیگناه را متهم کردن
indicting
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indict
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicted
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
indicts
متهم کردن کسی بر مبنای تشخیص هیات منصفه دادگاه جنایی
upbraids
متهم کردن ملامت کردن
impute
تقسیم کردن متهم کردن
upbraided
متهم کردن ملامت کردن
upbraid
متهم کردن ملامت کردن
imputed
تقسیم کردن متهم کردن
imputes
تقسیم کردن متهم کردن
imputing
تقسیم کردن متهم کردن
assoil
رد کردن تکذیب کردن
refutation
تکذیب
impugnation
تکذیب
disaffirmation
تکذیب
contradiction
تکذیب
rebuttals
تکذیب
rebuttal
تکذیب
confutation
تکذیب
rebutment
تکذیب
denials
تکذیب
falsification
تکذیب
impugnment
رد تکذیب
disproval
تکذیب
refutal
تکذیب
disproof
تکذیب
contradictions
تکذیب
denial
تکذیب
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
rebutter
تکذیب کننده
contradictor
تکذیب کننده
contradictable
قابل تکذیب
confutation
مورد تکذیب
irrefutable
غیرقابل تکذیب
irrefutable
تکذیب ناپذیر
deniable
قابل تکذیب
unanswerable
تکذیب ناپذیر
elenchus
تکذیب قیاسی
refutable
تکذیب پذیر
traverse of an indictment
تکذیب کیفرخواست
elench
تکذیب منطقی
negation of statement
انکار یا تکذیب گفتهای
impugnable
رد کردنی قابل تکذیب
irrefutable
غیر قابل تکذیب
unansweable
بی جواب تکذیب ناپذیر
d. of a statement
تکذیب گفته ایی
prima facie evidence
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
cross examination
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
arretted
متهم
accused
متهم
culprits
متهم
culprit
متهم
taxed with
متهم به
prisoner at the bar
متهم
impugning
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
refutative
تکذیب کننده متضمن جواب رد
refutatory
تکذیب کننده متضمن جواب رد
irrefragable
غیر قابل انکار و تکذیب
impugns
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugn
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
impugned
مورد اعتراض یا تکذیب قراردادن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
getting
مجاب کردن ساختن
work up
ترکیب کردن ساختن
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
gets
مجاب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
get
مجاب کردن ساختن
accuser
متهم کننده
be charge with
متهم شدن به
primary accused
متهم اصلی
accusers
متهم کننده
charged
متهم شده
plea of accused
مدافعات متهم
plea of accused
دفاع متهم
inculpable
متهم شدنی
incriminatory
متهم کننده
criminator
متهم کننده
internalizing
باطنی ساختن داخلی کردن
retards
کند ساختن معوق کردن
fraternized
برادری کردن متفق ساختن
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
fraternizes
برادری کردن متفق ساختن
fraternizing
برادری کردن متفق ساختن
admires
متحیر کردن متعجب ساختن
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
discompose
مضطرب ساختن پریشان کردن
admired
متحیر کردن متعجب ساختن
inculcate
جایگیر ساختن تلقین کردن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
detecting
کشف کردن نمایان ساختن
entombed
دفن کردن مقبره ساختن
detects
کشف کردن نمایان ساختن
incapacitated
ناتوان ساختن محجور کردن
entombing
دفن کردن مقبره ساختن
detect
کشف کردن نمایان ساختن
tepefy
ولرم کردن ملول ساختن
entombs
دفن کردن مقبره ساختن
destroying
ویران کردن نابود ساختن
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
prey
دستخوش ساختن طعمه کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com