Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English
Persian
otherworldly
متوجه دنیای دیگر
Other Matches
otherworld
دنیای دیگر
the future
دنیای دیگر عقبی
sailings
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sail
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
sailed
سطح تختی که متوجه خورشید یا اجسام سماوی دیگر میباشد و به فضاپیمامتصل میشود
beau monde
دنیای مد
earths
دنیای فانی
gangland
دنیای جنایتکاران
out in the world
در دنیای آزاد
outworld
دنیای جسمانی
old world
دنیای قدیم
earth
دنیای فانی
The English - speaking world.
دنیای انگلیسی زبان
paleo arctic or palaeo
وابسته بشمال دنیای قدیم
paleo etc
وابسته بشمال دنیای قدیم
macaca
نوعی میمون دنیای قدیم
underworld
دنیای تبه کاران واراذل
macaque
نوعی میمون دنیای قدیم
New World
نیمکره غربی یا دنیای جدید امریکا
virtual
شبیه سازی محیط دنیای واقعی توسط کامپیوتر
hedonism
فلسفه خوشی پرستی وتمتع ازلذایذ دنیای زودگذر
Utopia
دنیای فرضی که در ان همه چیز در حداعلی نیکو است
Utopias
دنیای فرضی که در ان همه چیز در حداعلی نیکو است
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
heedful
متوجه
tenty
متوجه
advertent
متوجه
on ones guard
متوجه
attentive
متوجه
overhanging
متوجه
regardful
متوجه
point
متوجه ساختن
wistful
متوجه ارزومند
presentient
قبلا متوجه
heliotropic
متوجه پرتوافتاب
particular redemption
متوجه فقره
directs
متوجه ساختن
directed
متوجه ساختن
to waken
متوجه کردن
theocentric
متوجه بخدا
direct
متوجه ساختن
see-through
متوجه شدن
finical
متوجه جزئیات
lends
متوجه شدن
lends
متوجه کردن
tendentious
متمایل متوجه
see through
متوجه شدن
Be carful .
متوجه باش
lend
متوجه کردن
lend
متوجه شدن
He is attentive to his work .
متوجه کارش است
It has come to my notice that…
اخیرا"متوجه شده ام که ...
self centered
متوجه نفس خود
It dawned on me.
بعدش من متوجه شدم.
Now I understand!
حالا متوجه شدم!
Oh, I see!
آه، الان متوجه شدم!
see the light
<idiom>
متوجه اشتباه شدن
I am sorry, I don't understand.
متاسفم، من متوجه نمیشوم.
I am beginning to realize ( understand ) .
کم کم دارم متوجه می شوم
I see now . I got it now . I understand now.
حالافهمیدم ( متوجه شدم )
to point to something
به چیزی متوجه کردن
acroscopic
متوجه به بالا صعودی
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
باز هم متوجه نشدن
point
به سمت متوجه کردن
reentrant
متوجه بسمت داخل
earthbound
متوجه بسوی زمین
he aimed it at me
سخنش متوجه من بود
I am concentrating on my studies .
افکارم متوجه مطالعاتم است
great dangers impend over us
خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
diverts
متوجه کردن معطوف داشتن
great dangers overhang us
خطرهای بزرگی متوجه ما است
falloff
متوجه بودن منحرف شدن
animadvert
اعتراض کردن متوجه شدن
Be carful of your health .
متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice .
کسی را متوجه چیزی کردن
divert
متوجه کردن معطوف داشتن
diverted
متوجه کردن معطوف داشتن
She is not mindful of her social position ( status ) .
متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
It finally sunk in !
<idiom>
آخرش متوجه شد که موضوع چه است!
[اصطلاح]
It was only when she rang up
[called]
that I realized it.
تازه وقتی که او
[زن]
زنگ زد من متوجه شدم.
Upon reflection , I realized that …
دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
At last the penny dropped!
<idiom>
آخرش متوجه شد که موضوع چه است!
[اصطلاح]
to pull any one's sleeve
کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one by the sleeve
کسیرا متوجه سخن خود کردن
to set one's affection
فکر یا میل خود را متوجه ساختن
to strike at any one
ضربت خود را متوجه کسی ساختن
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
intensive bombardment
بمبارانی که بیک نقطه متمرکزیل متوجه باشد
hansardize
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
boomeranged
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
asleep at the switch
<idiom>
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
boomerangs
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerang
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
he was otherwise ordered
جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
introvert
شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introverts
شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
blind side
سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
extrovert
شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
How do I notice when the meat is off?
چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
extroverts
شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
feel out
<idiom>
صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
shifts
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted
تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
microwave hop
یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
to p off an awkward situation
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
metafile
1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say
دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
common nuisance
منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
trans shipment
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
onshore
روی ساحل متوجه بطرف ساحل
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
The football players are warming up before the game ( match) .
هنوز درگرما گرم موضوع است ( کاملا" متوجه نیست ؟ هنوز گرم است )
thence
دیگر
from one another
<adv.>
از هم دیگر
alternative
دیگر
from each other
<adv.>
از هم دیگر
of one another
<adv.>
از هم دیگر
anymore
دیگر
he is no more
او دیگر
of each other
<adv.>
از هم دیگر
again
دیگر
no more
دیگر نه
one an other
یک دیگر
further
دیگر
furthered
دیگر
furthering
دیگر
furthers
دیگر
other
دیگر
next
دیگر
others
دیگر
alternatives
شق دیگر
alternatives
دیگر
secus
از دیگر سو
another
دیگر
else
دیگر
alternative
شق دیگر
to wit
بعبارت دیگر
about-faces
سوی دیگر
at a later period
در موقع دیگر
about-faces
جهت دیگر
others
نوع دیگر
other
نوع دیگر
another day
یک روز دیگر
what more do you want
دیگر چه می خواهید
yon
ان یکی دیگر ان
In our other words.
بعبارت دیگر
alternative unit
واحدهای دیگر
no more of that
بس است دیگر
another guess
نوعی دیگر
another guess
قسمتی دیگر
about-face
جهت دیگر
at the same time
[on the other hand]
<adv.>
طور دیگر
et al
و در جای دیگر
withil
ازطرف دیگر
beside
ازطرف دیگر
variant
نوع دیگر
elsewhere
درجای دیگر
otherguess
بروش دیگر
otherguess
نوع دیگر
othergates
طور دیگر
othergates
جور دیگر
other people
مردم دیگر
shunt
به خط دیگر انداختن
another
شخص دیگر
another
یکی دیگر
otherguise
جور دیگر
otherwhile
وقت دیگر
otherwhere
جای دیگر
otherwhere
در مکان دیگر
elsewhere
بجای دیگر
elsewhere
نقطه دیگر
otherwhile
گاه دیگر
otherwhence
از جای دیگر
on the other hand
از سوی دیگر
otherness
چیز دیگر
shunted
به خط دیگر انداختن
scilicet
بعبارت دیگر
shunts
به خط دیگر انداختن
nevermore
هرگز دیگر
never more
هرگز دیگر
my other books
کتابهای دیگر من
the other two
دوتای دیگر
otherguess
جور دیگر
It never occurred again.
دیگر رخ نداد.
again
از طرف دیگر
to be no more
دیگر نبودن
nevermore
دیگر ابدا
next year
سال دیگر
so muchthe worse
دیگر بدتر
t' other
بعدی دیگر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com