English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
To shadow someone. مثل سایه کسی را تعقیب کردن
Other Matches
shades سایه دار کردن سایه افکندن
shade سایه دار کردن سایه افکندن
shadings سایه دار کردن سایه افکندن
pursuits تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuit تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
neutralize track هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
silhouettes طرح سایه سایه انداختن
silhouette طرح سایه سایه انداختن
witch-hunts محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunt محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch hunt محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
shadings سایه دار کردن
shade سایه دار کردن
shades سایه دار کردن
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
mezzotinto نقاشی سایه روشن کردن
mezzotint نقاشی سایه روشن کردن
to go to the shades مردن سایه دار کردن
elevation tracking دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
pursuing تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
chivvied تعقیب کردن
chased تعقیب کردن
sued تعقیب کردن
tails تعقیب کردن
tailed تعقیب کردن
ensues تعقیب کردن
tail تعقیب کردن
ensued تعقیب کردن
ensue تعقیب کردن
pursues تعقیب کردن
chases تعقیب کردن
pursued تعقیب کردن
sues تعقیب کردن
chivvies تعقیب کردن
sue تعقیب کردن
chivies تعقیب کردن
chivvy تعقیب کردن
chivvying تعقیب کردن
suing تعقیب کردن
chase تعقیب کردن
chivied تعقیب کردن
chasing تعقیب کردن
chivying تعقیب کردن
practicing تعقیب کردن
tracks تعقیب کردن
chive تعقیب کردن
lay by the heels تعقیب کردن
lay fast by the heels تعقیب کردن
chace تعقیب کردن
pursue تعقیب کردن
prosecutes تعقیب کردن
prosecuted تعقیب کردن
prosecute تعقیب کردن
practising تعقیب کردن
practises تعقیب کردن
practise تعقیب کردن
tracked تعقیب کردن
trace تعقیب کردن
traced تعقیب کردن
traces تعقیب کردن
to follow up تعقیب کردن
pursuing تعقیب کردن
follow up تعقیب کردن
prosecuting تعقیب کردن
track تعقیب کردن
prosecuted تعقیب قانونی کردن
sued تعقیب قانونی کردن
indicted تعقیب قانونی کردن
indicts تعقیب قانونی کردن
prosecute تعقیب قانونی کردن
tracked تعقیب مسیر کردن
tracks تعقیب مسیر کردن
sue تعقیب قانونی کردن
prosecutes تعقیب قانونی کردن
litigated تعقیب قانونی کردن
litigating تعقیب قانونی کردن
indicting تعقیب قانونی کردن
litigate تعقیب قانونی کردن
indict تعقیب قانونی کردن
track تعقیب مسیر کردن
prosecuting تعقیب قانونی کردن
litigates تعقیب قانونی کردن
suing تعقیب قانونی کردن
followed تعقیب کردن فهمیدن
follow تعقیب کردن فهمیدن
sues تعقیب قانونی کردن
follows تعقیب کردن فهمیدن
stipple با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
He fight with his shadow. <proverb> او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
suited خواست دادن تعقیب کردن
course تعقیب کردن شکار از طرف سگ
coursed تعقیب کردن شکار از طرف سگ
courses تعقیب کردن شکار از طرف سگ
suits خواست دادن تعقیب کردن
bloodhounds بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
suit خواست دادن تعقیب کردن
practise or tice توط ئه دیدن تعقیب کردن
bloodhound بااشتیاق وتیزهوشی تعقیب کردن
hounds باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounded باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hound باتازی شکار کردن تعقیب کردن
hounding باتازی شکار کردن تعقیب کردن
lock on باعلائم مخابراتی و رادارچیزی را تعقیب کردن
push along on راه خود را باعجله تعقیب کردن
laws قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
push along راه خود را باعجله تعقیب کردن
push along forward راه خود را باعجله تعقیب کردن
law قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
processes جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
estreat ازدفاتراستخراج کردن وبرای تعقیب بدادگاه دادن
process جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
follow up تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
homing روش تعقیب و ردیابی امواج رادیویی یا رادار و پیدا کردن ایستگاه فرستنده ان
overcast سایه افکندن ابر ابر دار کردن
hill shading سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
lock on قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
invisible hand فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
arraign احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
sunshade سایه
shading سایه
shade سایه
sunshades سایه
umbrage سایه
shadow سایه
shadings سایه
shadiness سایه
shadowless بی سایه
shades سایه
umber سایه
umbra سایه
shadowed سایه
shadows سایه
shadowing سایه
cleek سایه
auspices سایه
thanks to..... در سایه
penumbra سایه روشن
overshadowing سایه افکندن بر
shadows شبح سایه
canopy سایه بان
shading سایه اندازی
shadowy سایه افکن
shading سایه زنی
canopies سایه بان
overshadow سایه افکندن بر
overshadowed سایه افکندن بر
overshadows سایه افکندن بر
kinephantoscope سایه نما
shadowy <adj.> سایه دار
kinema or cin سایه نما
bower سایه بان
bowers سایه بان
sombre سایه دار
shadowing شبح سایه
shadowing شدو سایه
obtenebrate سایه افکندن بر
shade سایه بان
shadows شدو سایه
shade سایه انداختن
tone سایه روشن
shady سایه دار
umber سایه انداختن
hatching سایه زنی
To cast a shadow . سایه انداختن
halftone سایه رنگ
overcast سایه انداختن
half shadow نیم سایه
half tone سایه روشن
lighting سایه روشن
halftones سایه رنگ
tinges سایه رنگ
halation نیم سایه
shadowy سایه مانند
sciamachy جنگ با سایه
ski graphŠetc سایه نگاری
sciagraphy سایه نگاری
to go to the shades سایه افکندن در
adumbration سایه افکنی
penumbra نیم سایه
umbriferous سایه افکن
adumbral سایه افکن
To cast a shadow. سایه انداختن
tones سایه روشن
tinge سایه رنگ
shaded <adj.> سایه دار
boxed cornice سایه بان
shadowlike سایه مانند
shadowed شبح سایه
shadowed شدو سایه
shades سایه انداختن
shadow play نمایش سایه ها
shadings سایه بان
light and shade سایه روشن
shadeless بدون سایه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com