English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
Other Matches
lyuch law مجازاتی که مردم بدون دادرسی و پیش خود معین می کنند
lynch بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynches بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynched بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
sub judice بدون تصمیم قضایی
punitive damages خسارت ناشی از مجازات خسارت حاصله از اجرای مجازات
prejudge بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudging بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudges بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudged بدون رسیدگی قضاوت کردن
uncaused بدون علت معین
conation کوشش بدون هدف معین
sin die بدون تعیین روز معین
speaking with prosecutor در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
customs union مجموعهای از چند کشور که کالاهای یکدیگر را بدون حقوق وعوارض گمرکی وارد و صادرمی کنند
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
prize courts دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
reprimands مجازات
reprimanded مجازات
reprimand مجازات
castigation مجازات
punishment مجازات
sanctions مجازات
reprimanding مجازات
pains and penalties مجازات
the lash مجازات
sanction مجازات
penalties مجازات
penalty مجازات
retribution مجازات
wite مجازات
sanctioning مجازات
rocket [British E] مجازات
sanctioned مجازات
punished مجازات کردن
degrading punishment مجازات ترذیلی
suspended sentence مجازات تعلیقی
absolution انصراف از مجازات
punishable مستحق مجازات
severe punishment مجازات شاق
criminous مستحق مجازات
culpability قابلیت مجازات
sentence حکم به مجازات
suspended sentences مجازات تعلیقی
punitory متضمن مجازات
sentences حکم به مجازات
sentencing حکم به مجازات
fasces قدرت مجازات
punishable قابل مجازات
punishment of a minor offence مجازات تکدیری
punishability مجازات کردنی
theories of punishment فلسفه مجازات
theories of punishment اهداف مجازات
death penalty مجازات اعدام
pecuniary penalty مجازات مالی
pecuniary pumishment مجازات نقدی
pecuniary punishment مجازات نقدی
principal punishment مجازات اصلی
capital punishment مجازات اعدام
capital punishment اعدام مجازات
communication of punishment ابلاغ مجازات
punishes مجازات کردن
punish مجازات کردن
commutation تخفیف مجازات
punishment کیفر مجازات
punishability قابلیت مجازات
sanctioning مجازات کردن
supplementary punishment مجازات تکمیلی
suspension of punishment تعلیق مجازات
divine legislation تشدید مجازات
agravation of punishment تشدید مجازات
degradatory punishment مجازات ترذیلی
reformative punishment مجازات تادیبی
probation تعلیق مجازات
to death penalty اعدام مجازات
doom حکم مجازات
deterrent punishment مجازات ارعابی
deterrennt punishment مجازات ترهیبی
sanctions مجازات کردن
disciplinary punishment مجازات انضباطی
sanctioned مجازات کردن
sanction مجازات کردن
castigator مجازات کننده
reprieval تعلیق مجازات
accessory punishment مجازات تبعی
mitigation of punishment تخفیف مجازات
to get ticked off [British E] <idiom> مجازات شدن
forfeitable قابل مجازات
to get a rocket [British E] <idiom> مجازات شدن
culpable قابل مجازات
uptime پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
sanctioning تصدیق مجازات اقتصادی
punishable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
sanctioned تصدیق مجازات اقتصادی
punishable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
penal <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
finger-wagging مجازات [اصطلاح روزمره]
punishable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
censure مجازات [اصطلاح روزمره]
indictable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
actionable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
commutation تبدیل مجازات به اخف
culpable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
punishable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
penal <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
sanction تصدیق مجازات اقتصادی
penal <adj.> مستوجب مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
chargeable <adj.> مستحق مجازات [حقوقی]
reproof مجازات [اصطلاح روزمره]
penal <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
penal codes قانون مجازات عمومی
on probation به شرط تعلیق مجازات
suit the punishment to the crime انطباق مجازات بر جرم
on probation در دوره تعلیق مجازات
actionable <adj.> سزاوار مجازات [حقوقی]
reprieving تعلیق اجرای مجازات
reprieve تعلیق اجرای مجازات
reprieved تعلیق اجرای مجازات
reprieves تعلیق اجرای مجازات
penal code قانون مجازات عمومی
it is death to مجازات 0000مرگ است
chargeable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
indictable <adj.> قابل مجازات [حقوقی]
sanctions تصدیق مجازات اقتصادی
to be on probation در دوره تعلیق مجازات
punish مجازات کردن کیفر دادن
probation order دستور یا حکم تعلیق مجازات
punishes مجازات کردن کیفر دادن
reprieve مجازات کسی را بتعویق انداختن
punished مجازات کردن کیفر دادن
reprieves مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieving مجازات کسی را بتعویق انداختن
reprieved مجازات کسی را بتعویق انداختن
to be on probation در دوره تعلیق مجازات بودن
senior مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
seniors مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی
to give a suspended sentence [British E] حکم دوره تعلیق مجازات دادن
lictor پیشرو حاکم وغیره متصدی مجازات
concurrent jurisdiction رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
capital قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی
peine for et dure مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
to place somebody on probation مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to suspend somebody's sentence on probation مجازات کسی را با شرط دوره آزمایشی به تعویق انداختن [قانون]
to be broken on the wheel روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
The culpable action may be done wilfully or by negligence. عمل قابل مجازات ممکن است آگاهانه یا با سهل انگاری انجام شود.
probation officers ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
probation officer ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
immunity به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
war crimes اعمالی راگویند که اگر از سربازان یااتباع دشمن صادر شود درصورت اسیر شدن بخاطرارتکاب انها مجازات خواهندشد
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
recoilless جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
candle ends باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
persistent offender مجرم مصر به تکرار جرم در CL هر گاه کسی پس ازرسیدن به 12 سال سه بارمرتکب جرایمی که مجازاتشان حبس است بشودمشمول تجدید مجازات میشود
preventive detention تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
cordons یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
cordon یک عده پاسبان یانظامی که درفواصل معین محلی رااحاطه کنند خط قرنطینه
gallows چوبه دار مجازات اعدام با دار
capital punishment کیفر اعدام مجازات اعدام
impunity معافیت از مجازات معافیت از زیان
penal statute قانون جزایی قانون مجازات
corporal punishment کیفر بدنی مجازات بدنی
fouls فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foul فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouler فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
foulest فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
fouled فول مانند چنگ زدن هل دادن دویدن یا پریدن غیرمجاز لغزیدن و زدن بازیگر مقابل و مجازات این خطاها اخطار و اخراج موقت یا دیسکالیفه و اکسکلود است نقض مقررات
flag day هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
without بدون
doubtlessly بدون شک
ex- بدون
undoubtedly بدون شک
goalless بدون گل
bottomless بدون ته
obtrusively بدون حق
acheilos بدون لب
unstressed بدون مد
indubitable بدون شک
not nearctic بدون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com