Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
justifiability
مجاز بودنی
Other Matches
justifiability
روا بودنی روایی
piggybacks
دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggyback
دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
legit
نمایش مجاز تاتر مجاز
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
authorized level of organization
سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
commissioned
مجاز
admissibll
مجاز
allowed
مجاز
admittable
مجاز
permitted
مجاز
tropologic
مجاز
legal
مجاز
certified
مجاز
lawful
مجاز
rated
مجاز
admissible
مجاز
allowable
مجاز
toluene
حد مجاز
authorized
مجاز
metonymy
مجاز
permissive
مجاز
permissible
مجاز
at liberty
مجاز
licensed
مجاز
authorrized
مجاز
licensable
مجاز
authorised
مجاز
circuit allocated use
مدارچانلهای مجاز
idiographic
وابسته به مجاز
bona fide holder
دارنده مجاز
ban item
غیر مجاز
doses
مقدار مجاز
height clearance
ارتفاع مجاز
permissible deviation
تفاوت مجاز
permissible dosage
دوز مجاز
contraband
غیر مجاز
allowable cargo load
بار مجاز
delegation of authority
مجاز شمردن
dosed
مقدار مجاز
dose
مقدار مجاز
permissible load
بار مجاز
permissible velocity
سرعت مجاز
dosing
مقدار مجاز
not allowed
غیر مجاز
admitance
روا مجاز
licit
روا مجاز
authorized allowance
سهمیه مجاز
authorised clerk
واسطه مجاز
authorise
مجاز نمودن
allowable load
بار مجاز
allowable cargo load
حداکثربار مجاز
allowed vibrations
ارتعاشهای مجاز
working stress
تنش مجاز
authorized bank
بانک مجاز
maximum prr ermissible
مجاز حداکثر
authorized strength
استعداد مجاز
impermissible
غیر مجاز
authorized program
برنامه مجاز
metonym
مجاز مرسل
authorized manpower
استعدادپرسنلی مجاز
speed limit
سرعت مجاز
allowable stress
تنش مجاز
bag limit
حد مجاز صید
speed limits
سرعت مجاز
allowable level
تراز مجاز
setting
شدت مجاز
legitimize
مجاز کردن
legitimization
مجاز کردن
figuratively
بطور مجاز
legitimising
مجاز کردن
allowance
میزان مجاز
allowances
میزان مجاز
legitimises
مجاز کردن
legitimised
مجاز کردن
unauthorized
غیر مجاز
complemented
حد مجاز مکمل
lawfully
به طور مجاز
legitimized
مجاز کردن
legitimizes
مجاز کردن
settings
شدت مجاز
free
مجاز منفصل
freed
مجاز منفصل
freeing
مجاز منفصل
frees
مجاز منفصل
on the house
<idiom>
مجاز درکاری
licensing hours
زمان مجاز
legitimizing
مجاز کردن
complement
حد مجاز مکمل
complementing
حد مجاز مکمل
complements
حد مجاز مکمل
fair game
شکار مجاز
permissibly
بطور مجاز
tolerance
خطای مجاز
tolerance
تفاوت مجاز
tolerances
خطای مجاز
tolerances
تفاوت مجاز
tolerance limit
خطای مجاز
revocable contract
عقد مجاز
safe load
بار مجاز
prescribed load
بار مجاز
permissible velocity
تندی مجاز
trope
مجاز استعاره
accredited
مجاز معتبر
permitting
مجاز کردن
troplogy
مجاز گوئی
permit
مجاز کردن
permits
مجاز کردن
working load
بار مجاز
personnel authorization
جدول پرسنلی مجاز
licitly
بطور مجاز یا مشروع
permissible dosage
میزان داروی مجاز
maximum permissible load
بار مجاز حداکثر
illigal character
دخشه غیر مجاز
illicit advertising
تبلیغ غیر مجاز
maximum permissible voltage
ولتاژ مجاز حداکثر
forbidden band
نوار غیر مجاز
eligible traffic
عبور و مرور مجاز
prescribed load
بار مهمات مجاز
illigal character
کاراکتر غیر مجاز
manpower cieling
حداکثرنیروی انسانی مجاز
maximum allowable concentration
حداکثر غلظت مجاز
twenty four hour charge rate
امپر مجاز باتری
tensile stress
تنش کششی مجاز
peak strenght
حداکثر استعداد مجاز
tare
وزن مجاز یک فرف
table of allowance
جدول سهمیه مجاز
safe loads tables
جداول بارهای مجاز
taxi stand
ماندگاه مجاز تاکسی
personnel authorization
سطح پرسنلی مجاز
ratings
نحوه عملکرد مجاز
authorized manpower
نیروی انسانی مجاز
authorized allowance supplies
سهمیه اماد مجاز
authorized allowance supplies
سهمیه مجاز اماد
allowed quantum state
حالت کوانتومی مجاز
acceptance tolerance
حد مجاز قابل قبول
allowed energy levels
ترازهای انرژی مجاز
ranged
مجموعه مقادیر مجاز
security
مشخصات کاربران مجاز
rating
نحوه عملکرد مجاز
range
مجموعه مقادیر مجاز
ranges
مجموعه مقادیر مجاز
authorized parts list
لیست قطعات مجاز
authorized parts list
سهمیه مجاز قطعات
number
مجموعه مقادیر مجاز
allowable cabin load
بار مجاز هواپیما
numbers
مجموعه مقادیر مجاز
circuit allocated use
سهمیه مدارهای مجاز
peace time complement
استعداد مجاز زمان صلح
pass reciever
دریافت کننده مجاز پاس
overdraft
برداشت اب بیش از اندازه مجاز
illicit
قاچاقی نامشروع غیر مجاز
open season
فصل مجاز ماهیگیری یا شکار
game fish
ماهی مجاز برای صیادی
frequency tolerance
میزان تغییر مجاز فرکانس
overdrafts
برداشت اب بیش از اندازه مجاز
lincense or cence
مجاز کردن پروانه دادن
fishable
مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
symmetry allowed reaction
واکنش مجاز از لحاظ تقارن
surcharge of common
استفاده بیش از حد مجاز ازچراگاه
on the deck
پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
personnel ceiling
سقف استعداد مجاز پرسنلی
allowable cargo load
فرفیت بار مجاز هواپیما
Chartered ( certified public ) accountant .
حسابدار قسم خورده ( مجاز )
countermining distance
فاصله مجاز بین دومین
maximum safe temperature
درجه حرارت مجاز حداکثر
authorized stockage list
لیست ذخیره انبار مجاز
butt ending
ضربه غیر مجاز با انتهای چوب
clear
مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clears
مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
under the counter
داروی بدون نسخه وغیر مجاز
clearer
مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clearest
مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
peace time establishment
جدول استعداد مجاز زمان صلح
authorized
شخصی که مجاز است به دستیابی به یک سیستم
doping
نیروی کاذب حاصل از داروهای غیر مجاز
maximum
بزرگترین عددی استفاده میشود یا مجاز است
ultra vires
بیش از حد مجاز قانونی متجاوز از حدود اختیار
spans
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
authorized strength of theater
استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
spanning
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
spanned
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
span
مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
pass interference
جلوگیری غیر مجاز حریف ازگرفتن پاس
maximum permissible temperature rise
حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
metonym
لغت وکلمهای که بصورت کنایه یا مجاز بکارمیرود
allowance for anticipated
سهمیه مجاز تلفات پیش بینی شده اماد
invalids
شخصی که مجاز به استفاده از کامپیوتر یا اتصال به یک شبکه نیست
date of grace
مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
invalid
شخصی که مجاز به استفاده از کامپیوتر یا اتصال به یک شبکه نیست
talking is not permitted
سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
trespass
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassed
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespasses
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
trespassing
تعدی دعوی خسارت در مورد ورودغیر مجاز به ملک خواهان
tolerance
بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
tolerances
بیشترین اختلاف مجاز بین ابعاد واقعی و اسمی یک قطعه
accessed
مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایلهای ذخیره شده
accesses
مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایلهای ذخیره شده
accessing
مجاز بودن به استفاده از کامپیوتر و خواندن و تغییردادن فایلهای ذخیره شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com