Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (15 milliseconds)
English
Persian
border
مجاور بودن
bordered
مجاور بودن
bordering
مجاور بودن
adjoin
مجاور بودن
adjoined
مجاور بودن
adjoins
مجاور بودن
Search result with all words
abut
مماس بودن مجاور بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
Other Matches
buffer duo
دو پیاده مجاور در برابر دوپیاده مجاور با یک عرض فاصله
limitrophe
مجاور مرزی مجاور
adjacent rows
ردیف های مجاور
[رج های مجاور]
adjoining
مجاور
adjacent
مجاور
nearby
مجاور
circumjucent
از هر سو مجاور
neighbouring
مجاور
conterminous
مجاور
coterminous
مجاور
vicinity
مجاور
nigh
مجاور
vicinal
مجاور
next
مجاور
proximal
مجاور
appressed
مجاور
contiguous
مجاور
neighbor
مجاور
abutting
مجاور
near by
مجاور
vicinage
مجاور
abuttal
زمین مجاور
abuttals
زمین مجاور
adjacent lines
خطهای مجاور
abuting surface
سطح مجاور
adjacent video
ویدئو مجاور
aduacent sound
صدای مجاور
collateral
همسایه مجاور
anal
مجاور مقعد
adjacent
مجاور همسایه
contiguous zone
منطقه مجاور
adjoining
نزدیک مجاور
paranephric
مجاور کلیه
graveside
مجاور قبر
against
پیوسته مجاور
proximal stimulus
محرک مجاور
neighbors
نزدیک مجاور
neighbours
نزدیک مجاور
neighbour
نزدیک مجاور
vicinal dihalide
دی هالید مجاور
gravesides
مجاور قبر
parahepatic
مجاور کبد
anchimeric assistance
کمک گروه مجاور
colocate
در مجاور هم قرار دادن
allele
ژنهای ناهمسان مجاور
surrounding
احاطه کننده مجاور
adjacent point
نقطه های مجاور
monkey chatter
تداخل کانال مجاور
guiding
عضلات کمکی مجاور
adjacent channel interfernce
تداخل کانال مجاور
hand to hand
دست بدست یکدیگر مجاور
hand-to-hand
دست بدست یکدیگر مجاور
adjacent
دو میدان متصل به دو گروه مجاور
appressed
کاملا نزدیک و مجاور چیزی
garbage
واسط رادیویی از کانالهای مجاور
nip
فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
hydro
هتل یامهمانخانهای که مجاور اب معدنی ساخته میشود
nips
فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
nipped
فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
contiguous
فایل ذخیره شده در مجموعهای از شیارهای دیسک مجاور هم
dotting
فضای بین دو پیکسل مجاور روی صفحه نمایش
dot
فضای بین دو پیکسل مجاور روی صفحه نمایش
overlap tell
رله اطلاعات مربوط به هدف یا دشمن به ایستگاههای مجاور
inducing
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induce
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
I could have sworn that there was somebody in the next room .
می توانم قسم بخورم که یکنفر دراتاق مجاور بود
induced
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
induces
اختلال الکتریکی در سیگنال ناشی از منابع الکترومغناطیسی مجاور
base pitch
فاصله بین نیمرخهای مشابه دو دندانه مجاور از یک چرخ دنده
triangulation
تقسیم ناحیهای به مثلثهای مجاور هم جهت مساحی سه گوش سازی
compass compensation
تنظیم قطب نما از نظر اثر نیروی مغناطیسی فلزات مجاور
photo pattern generation
تولید یک پوشش مدار مجتمع بوسیله قرار دادن الگویی ازنواحی مستطیل مجاور یارویهم افتاده
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
joggling
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggles
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggle
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggled
برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
consists
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
irredentism
نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
بودن واقع بودن
profiteer
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteers
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
Herati pattern
طرح هراتی
[در این طرح گل ها در قالب شکل لوزی خود را نشان داده و تمامی متن فرش را در بر می گیرند. برگ ها از چهارسو به سمت خارج امتداد داده شده و با لوزی های مجاور خود متقارن می شوند.]
ween
بودن
to kick the beam
کم بودن
suffices
بس بودن
to hold water
ضد آب بودن
lackvt
کم بودن
to bargain for
بودن
to be
بودن
exist
بودن
dubiosity
در شک بودن
sufficed
بس بودن
sufficing
بس بودن
to think ill of any one
بودن
last
[be enough]
بس بودن
To be all adrift.
سر در گم بودن
existed
بودن
teemed
پر بودن
suffice
بس بودن
reach
بس بودن
suffice
بس بودن
concentricity
بودن
consecutiveness
پی در پی بودن
wobbled
لق بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com