Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English
Persian
spruce up
<idiom>
مجددا آراستن ،تمیز کردن
Other Matches
restate
مجددا بیان کردن
restated
مجددا بیان کردن
reintegrate
مجددا برقرار کردن
restating
مجددا بیان کردن
restates
مجددا بیان کردن
reallocation
مجددا واگذار کردن
re claim
مجددا ادعا کردن
retool
مجددا با ابزار تجهیز کردن
reconsider
مجددا درامری مطالعه کردن
reconsidered
مجددا درامری مطالعه کردن
reconsidering
مجددا درامری مطالعه کردن
reconsiders
مجددا درامری مطالعه کردن
to cross-check the result with a calculator
حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
reforested
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
recompile
کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
do the cleaning
تمیز کردن
wisp
تمیز کردن
cleanest
تمیز کردن
cleans
تمیز کردن
grooming
تمیز کردن
replotting
تمیز کردن
clean
تمیز کردن
cleaned
تمیز کردن
clean house
تمیز کردن
cleansed
تمیز کردن
wisps
تمیز کردن
cleanse
تمیز کردن
cleanses
تمیز کردن
clean
تمیز کردن
pick up
<idiom>
تمیز ،مرتب کردن
scrubs
خراشیدن تمیز کردن
cleanest
تمیز کردن چیزی
clean
تمیز کردن چیزی
scrub
خراشیدن تمیز کردن
cleans
تمیز کردن چیزی
scrubbing
خراشیدن تمیز کردن
scrubbed
خراشیدن تمیز کردن
cleaned
تمیز کردن چیزی
clean up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean-up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
dry clean
لباس را بابخار تمیز کردن
smug
تمیز کردن سروصورت دادن به
smugness
تمیز کردن سروصورت دادن به
absterge
تمیز کردن شستشو دادن
smugly
تمیز کردن سروصورت دادن به
tassels
پارچه برای تمیز کردن تیر
tassel
پارچه برای تمیز کردن تیر
racking
تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
mops
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopped
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mop
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
realigning
آراستن
realigns
آراستن
realigned
آراستن
realign
آراستن
graving dock
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
to equip something
چیزی را آراستن
to lop a tree
درختی را آراستن
to prune a tree
درختی را آراستن
fleuron
[آراستن ساختمان با گل]
I am a great believer in using natural things for cleaning.
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
scavenge
سپوری کردن تمیز کردن
scavenges
سپوری کردن تمیز کردن
scavenged
سپوری کردن تمیز کردن
adorn
بازر و زیور آراستن
beadings
آراستن لباس با دانههای مروارید
beading
آراستن لباس با دانههای مروارید
to be groomed in all finery
با جامه رسمی جشن کاملا آراستن
de novo
مجددا
realigned
مجددا متحد شدن
reprinting
مجددا بطبع رساندن
realigns
مجددا متحد شدن
realigning
مجددا متحد شدن
reprint
مجددا بطبع رساندن
reprints
مجددا بطبع رساندن
reprinted
مجددا بطبع رساندن
realign
مجددا متحد شدن
encarpus
[در معماری کلاسیک آراستن تمثیل ها بوسیله هلال گل، میوه و برگ]
embriodery
[آراستن و زینت دادن زمینه فرش به کمک سوزن کاری و گلدوزی]
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
redefinable
انچه مجددا قابل تعریف است
go devil
لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
vacuum
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuums
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuumed
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuuming
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
eerom
دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
halted
دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
halt
دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
halts
دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
resuming
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
reentry vehicle
مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
resume
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resets
برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
reset
برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
resumed
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resumes
در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
age of discretion
سن تمیز
distinctions
تمیز
mense
حس تمیز
cleans
تمیز
cleaned
تمیز
distinction
تمیز
cassation
تمیز
discretion
تمیز
discernment
تمیز
secernment
تمیز
age of reason
سن تمیز
neatest
تمیز
dapper
تمیز
spiffy
تمیز
purer
تمیز
cleanest
تمیز
pure
تمیز
clean
تمیز
purest
تمیز
contradistinction
تمیز
discrimination
تمیز
scrubby
تمیز
dinky
تمیز
neat and tidy
تر و تمیز
neater
تمیز
neat
تمیز
cleanly
تمیز
identification
تطبیق تمیز
high court of
دیوانعالی تمیز
discerned
تمیز دادن
discriminable
قابل تمیز
discriminating intellect
قوه تمیز
discern
تمیز دادن
differentiate
تمیز دادن
clean bill of lading
بارنامه تمیز
sensory discrimination
تمیز حسی
epicritic
تمیز دهنده
scourers
تمیز کننده
indiscernible able
تمیز ندادنی
refined
تمیز کرده
individuate
تمیز دادن
indiscreet
بی تمیز بی احتیاط
differentiating
تمیز دادن
distinguishable
قابل تمیز
indiscriminately
بدون تمیز
superior court
دادگاه تمیز
discriminator
تمیز دهنده
discernible
قابل تمیز
differentiates
تمیز دادن
squeaky clean
بسیار تمیز
stimulus discrimination
تمیز محرک
supreme court
دیوان تمیز
discerns
تمیز دادن
scourer
تمیز کننده
scouring
تمیز کاری
discreet
دارای تمیز وبصیرت
spic and span
<idiom>
خیلی تمیز ومرتب
This isn't clean.
این تمیز نیست.
emblazoned
تمیز چاپیا دوختهشده
antiseptic
تمیز و پاکیزه مشخص
prim
خیلی محتاط تمیز
antiseptics
تمیز و پاکیزه مشخص
discriminative
وابسته به تبعیض یا تمیز
hight court of cassetion
دیوان عالی تمیز
high court of cassation
دیوان عالی تمیز
cleanser
وسیله یا ماده تمیز کننده
cleansers
وسیله یا ماده تمیز کننده
distinctively
بطورمشخص یا اختصاصی بروجه تمیز
indistinguishable
غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
I want these clothes cleaned.
من میخواهم این لباس ها تمیز شود.
denotative
دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
secern
تجزیه طلب شدن تمیز دادن
halted
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
halt
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
halts
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
epicritic
تمیز دهنده گرما وسرما حساس بسرماوگرما
differentiation
فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
individualizing
تمیز دادن تشخیص دادن
individualized
تمیز دادن تشخیص دادن
individualised
تمیز دادن تشخیص دادن
individualises
تمیز دادن تشخیص دادن
individualising
تمیز دادن تشخیص دادن
individualize
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes
تمیز دادن تشخیص دادن
decern
تشخیص دادن تمیز دادن
focus
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focuses
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussed
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focused
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focussing
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
focusses
تنظیم صفحه نمایش به طوری که تصویر نمایش داده شده روی صفحه نمایش تمیز و صاف باشد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com