English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
reallocation مجددا واگذار کردن
Other Matches
restates مجددا بیان کردن
re claim مجددا ادعا کردن
restated مجددا بیان کردن
restating مجددا بیان کردن
restate مجددا بیان کردن
reintegrate مجددا برقرار کردن
retool مجددا با ابزار تجهیز کردن
reconsidering مجددا درامری مطالعه کردن
reconsidered مجددا درامری مطالعه کردن
reconsider مجددا درامری مطالعه کردن
reconsiders مجددا درامری مطالعه کردن
spruce up <idiom> مجددا آراستن ،تمیز کردن
to cross-check the result with a calculator حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
reforesting مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
cede واگذار کردن
ceding واگذار کردن
cedes واگذار کردن
surrender واگذار کردن
assigning واگذار کردن
give واگذار کردن
released واگذار کردن
release واگذار کردن
authorisations واگذار کردن
remise واگذار کردن
assign واگذار کردن
assignments واگذار کردن
to turn over واگذار کردن
assignment واگذار کردن
assigns واگذار کردن
authorization واگذار کردن
conceding واگذار کردن
concedes واگذار کردن
conceded واگذار کردن
allocation واگذار کردن
abdicated واگذار کردن
abdicate واگذار کردن
abdicates واگذار کردن
abdicating واگذار کردن
demise واگذار کردن
to make over واگذار کردن
surrenders واگذار کردن
entrust واگذار کردن
entrusting واگذار کردن
surrendered واگذار کردن
entrusts واگذار کردن
giving واگذار کردن
gives واگذار کردن
concede واگذار کردن
assigned واگذار کردن
allocations واگذار کردن
releases واگذار کردن
infeoff واگذار کردن
relegate واگذار کردن
relegates واگذار کردن
to deliver over واگذار کردن
transfer واگذار کردن
transfers واگذار کردن
relegating واگذار کردن
transferring واگذار کردن
relegated واگذار کردن
recompile کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
augmentation تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
bequeaths بکسی واگذار کردن
bequeathing بکسی واگذار کردن
award a contract قراردادی را واگذار کردن
retrocede دوباره واگذار کردن
jus disponendi حق واگذار کردن اموال
bequeathed بکسی واگذار کردن
bequeath بکسی واگذار کردن
assignment of tasks واگذار کردن وفایف
grants واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grant واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
granted واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
deed سند باقباله واگذار کردن
quitclaim چشم پوشیدن از واگذار کردن
vest a property in someone ملکی را به کسی واگذار کردن
to sell out بدیگری واگذار کردن ورفتن
to bargain a way درازای چیزی واگذار کردن
cession of territory واگذار کردن اراضی مملکت
deeds سند باقباله واگذار کردن
submit واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submits واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
appropriation اختصاص دادن اعتبار واگذار کردن
submitting واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
submitted واگذار یا تفویض کردن ارائه دادن
transfer واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfers واگذار کردن نقل کردن انتقال
transferring واگذار کردن نقل کردن انتقال
to give place to جای خودرابه شخص یا چیزدیگر واگذار کردن
pick up واگذار کردن مسئولیت مهاریک بازیگر ازاد به کسی
disposal انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
entrusting واگذار کردن تفویض کردن
entrust واگذار کردن تفویض کردن
give over ترک کردن واگذار کردن
entrusts واگذار کردن تفویض کردن
de novo مجددا
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
reprints مجددا بطبع رساندن
reprinted مجددا بطبع رساندن
realign مجددا متحد شدن
realigned مجددا متحد شدن
realigns مجددا متحد شدن
realigning مجددا متحد شدن
reprint مجددا بطبع رساندن
reprinting مجددا بطبع رساندن
redefinable انچه مجددا قابل تعریف است
tasking سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
eerom دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
halted دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
halts دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
halt دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
ceded واگذار شده
renunciant واگذار کننده
assignor واگذار کننده
transferred واگذار شده
grantor واگذار کننده
vested واگذار شده
ceder واگذار کننده
alienor واگذار کننده
resuming در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resumes در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resumed در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resume در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
reentry vehicle مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
reset برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
resets برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
assigner واگذار کننده انتقال دهنده
assignor واگذار کننده انتقال دهنده
ceded portfolio اوراق بهادار واگذار شده
delegatee کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
halt دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
halts دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
halted دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
dower درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
allocated manpower نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com