English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 107 (7 milliseconds)
English Persian
guilty مجرم مرتکب
Other Matches
offender مجرم
culpable مجرم
offenders مجرم
convicts مجرم
convicted مجرم
violaor مجرم
blameworthy مجرم
convict مجرم
convicting مجرم
delinquents مجرم
delinquent مجرم
criminal مجرم
criminals مجرم
wrongdoers مجرم متخلف
principal in the first degree مجرم اصلی
principals مجرم اصلی
principal مجرم اصلی
criminate مجرم خواندن
guilty بزهکار مجرم
wrongdoer مجرم متخلف
recidivists مجرم به عادت
recidivist مجرم به عادت
perpetrator مرتکب
perpetrators مرتکب
violaor مرتکب
rehabilitation اعاده حیثیت مجرم
to be culpable for something مجرم به چیزی بودن
pronounce quilty مجرم قلمداد کردن
extraditing مجرم را مسترد کردن
extradites مجرم را مسترد کردن
they held culplabe اورامقصر یا مجرم شناختند
requisition واست استرداد مجرم
requisitioned واست استرداد مجرم
requisitioning واست استرداد مجرم
requisitions واست استرداد مجرم
extradite مجرم را مسترد کردن
extradited مجرم را مسترد کردن
perpetrates مرتکب شدن
perpetrating مرتکب شدن
perpetrator of an offence مرتکب جرم
stealer مرتکب سرقت
debt perpetrator مرتکب بدهی
misdemeanant مرتکب جنحه
perpetrated مرتکب شدن
committed مرتکب شدن
committing مرتکب شدن
commits مرتکب شدن
perpetrate مرتکب شدن
commit مرتکب شدن
conviction محکوم یا مجرم شناخته شدن
convictions محکوم یا مجرم شناخته شدن
principal offender مباشر در جرم مجرم اصلی
guilty of a minor offence مرتکب جرم خلافی
commit a crime مرتکب جنایتی شدن
committing an offence مرتکب جرمی شدن
misfeasance مرتکب جرم شدن
bobble مرتکب خطا شدن
bobbles مرتکب خطا شدن
violaor مرتکب زنای به زور
recommit دوباره مرتکب شدن
incestuous مرتکب زنای با محارم
perpetrators مباشر در جرم مرتکب
perpetrator مباشر در جرم مرتکب
offends مرتکب خلاف شدن
offend مرتکب خلاف شدن
offended مرتکب خلاف شدن
principal امر مرتکب اصلی
principals امر مرتکب اصلی
smuggling مرتکب قاچاق شدن
rapist مرتکب زنای بعنف
rapists مرتکب زنای بعنف
delinquent مرتکب جنایت یاجنحه
delinquents مرتکب جنایت یاجنحه
perpetrated مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrate مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrates مرتکب کردن مقصر بودن
perpetrating مرتکب کردن مقصر بودن
to perpetrate a crime گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
commit a minor offence مرتکب جرم خلافی شدن
to commit terrorist act [ act of terrorism] مرتکب جرم تروریستی شدن
strappado مچ دستهای مجرم را بر پشت او بستن واویختن وی ازطناب
open vertict رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
double adultery زنای محصنه در حالتی که مرتکب ان مرد زن دار باشد
bloodguilty مرتکب خونریزی مقصریامسئول ادم کشی جنایت کار
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
impostors کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
imposters کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
commits وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commit وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committed وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
committing وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
impostor کسی که بامعرفی خود به جای دیگری مرتکب کلاهبرداری میشود
burglarious مرتکب یا وابسته به عمل واردشدن به خانهای درشب بقصد ارتکاب جرم
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge. روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
pillories نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillory نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pillorying نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
pilloried نوعی الت شکنجه قدیمی که سر ودست مجرم رااز سوراخ کوچک تخته سنگی گذارنده وفشار میدادند
parol arrest جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
persistent offender مجرم مصر به تکرار جرم در CL هر گاه کسی پس ازرسیدن به 12 سال سه بارمرتکب جرایمی که مجازاتشان حبس است بشودمشمول تجدید مجازات میشود
preventive detention تمدید مدت حبس مجرم به عادت که تقریبا" به سیستم اجرای نظرتشدید مجازات و یا مواردپیش بینی شده در قانون اقدامات تامینی شباهت دارد
ransoms وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransom وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
speaking with prosecutor در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
voluntary manslaughter قتل غیر عمد با سوء نیت نسبی عبارت از حالتی است که قاتل در اثر غلبه هیجان و غلیان احساسات مرتکب قتلی شودکه در ان رکن عمد به طورکامل موجود نیست و در عین حال قتل غیر عمد هم محسوب نمیشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com