Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (7 milliseconds)
English
Persian
apart
مجزا غیرهمفکر
Other Matches
decollate
جدا کردن موضوعات مختلف به ورقههای مجزا. جدا کردن دو یا سه موضوع مختلف به حالت مجزا و برداشتن کاغذ کاربنی
separable
مجزا
knock down
مجزا
ditinct
مجزا
abstracted
مجزا
disjunct
مجزا
distinct
مجزا
apartfrom
مجزا از
discrete
مجزا
distinguishing
مجزا
spot footing
پی مجزا
single line
خط مجزا
free-standing
مجزا
several
مجزا
detached
ستون مجزا
discrete particle
ذره مجزا
discrete packets
بستههای مجزا
disassemble
مجزا کردن
isle
مجزا کردن
decollate
مجزا کردن
abstractedly
بطور مجزا
discrete values
مقادیر مجزا
isles
مجزا کردن
unit assembly
یک قطعه مجزا
discrete source
چشمههای مجزا
separate sewer
شبکه مجزا
separate loading
مهمات مجزا
single line
ردیف مجزا
separate ammunition
مهمات مجزا
semidetached
نیمه مجزا
seclude
مجزا کردن
knock down
مجزا کردن
individual controls
کنترلهای مجزا
indiscrete
غیر مجزا
garrison house
پادگان مجزا
separate loading
مجزا پرشونده
stepping
واحد مجزا
step
واحد مجزا
isolating
مجزا کردن
separate
مجزا کردن
abstracting
مجزا کردن
abstracts
مجزا کردن
isolates
مجزا کردن
isolate
مجزا کردن
lone
مجزا ومنفرد
separates
مجزا کردن
abstract
مجزا کردن
separated
مجزا کردن
discretely
بطور مطلق یا مجزا
canalization
به صورت مجزا دراوردن
individual units
یکانهای منفرد یا مجزا
isolated double bond
پیوند دوگانه مجزا
free standing columns
ستونهای مستقل یا مجزا
individ
بطور مجزا شخصا
facility
ساختمان بزرگ مجزا
insulating
با عایق مجزا کردن
insulate
با عایق مجزا کردن
insulates
با عایق مجزا کردن
cut sheet feeder
تغذیه کننده کاغذ مجزا
comparmentalize
به قسمتهای مجزا تقسیم نمودن
caption code
رمز نویسی با متن مجزا
matrix isolation spectroscopy
طیف بینی مجزا شده درماتریس
fanned
کابلی که لبههای مجزا را پشتیبانی میکند
cans
هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
fan
کابلی که لبههای مجزا را پشتیبانی میکند
canning
هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
can
هریک از لولههای مجزا درمحفظه احتراق
unit assembly
یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
fans
کابلی که لبههای مجزا را پشتیبانی میکند
comma delimited file
فایل مجزا توسط واوک یاویرگول
fanning
کابلی که لبههای مجزا را پشتیبانی میکند
scalar
مقدار مجزا ونه ماتریس یا رکورد.
sue and losse part
عرضه کالا به صورت مجزا یاتفکیک شده
pitches
وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
trivial segmentation
ذخیره شدن هر قلم داده در یک قطعه مجزا
pitch
وقتی که حروف در فضای مجزا نوشته شوند.
cell
تابع یا عدد مجزا در برنامه صفحه گسترده
cells
تابع یا عدد مجزا در برنامه صفحه گسترده
continuous tone image
تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا
packet switching
ارسال داده ها به صورت بستههای مجزا گزینش بستهای
discrimination
حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
acheval
ارتشی که جناحش در اثرمانعی مانندباتلاق یا رودخانه از ان دورو مجزا باشد
micros
ریز کامپیوتری که قط عات آن روی یک تخته مدار چاپی مجزا قرار دارند
micro
ریز کامپیوتری که قط عات آن روی یک تخته مدار چاپی مجزا قرار دارند
ante-chapel
[قسمتی از نیایشگاه خصوصی شبیه گوشواره عرضی کلیسا با فضار ورودی مجزا]
highlight
حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
highlighted
حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
highlights
حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
multipropellant
سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
texel
مجموعه پیکسل ها که به عنوان واحد مجزا هنگام اعمال یک تط بیق روی شی به کار می روند
stereophonic
صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
characters
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
character
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
stereos
صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
stereo
صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
red, green, blue
سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
scalar
نوع داده حاوی دادههای مجزا که قابل پیش بینی هستندو رشتهای را دنبال می کنند
pixel
کوچکترین واحد مجزا یا نقط ه از صفحه نمایش که رنگ و شدت نور آن قابل کنترل باشد
worded
موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word
موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
half
مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
ten key pad
مجموعهای مجزا از کلیدهای شماره گذاری شده از 0 تا 9روی یک صفحه کلید که واردکردن عدد را اسان می سازد
string
سری از حروف به ترتیب الفبا- عددی یا کلمات که تغییر کرده اند و به عنوان واحد مجزا درکامپیوتر به کار می روند
universal
مدار مجتمع مجزا که تمام عملیات سری به موازی و واسط را انجام میدهد که بین کامپیوتر و خط وط ارسال لازم است
registers
ثباتی درکامپیوترکه قادربه ذخیره سازی تمام بیتهای یک آدرس است که بعداگ به عنوان واحد مجزا قابل پردازش هستند
register
ثباتی درکامپیوترکه قادربه ذخیره سازی تمام بیتهای یک آدرس است که بعداگ به عنوان واحد مجزا قابل پردازش هستند
registering
ثباتی درکامپیوترکه قادربه ذخیره سازی تمام بیتهای یک آدرس است که بعداگ به عنوان واحد مجزا قابل پردازش هستند
microprocessors
قط عات واحد پردازش مرکزی روی یک قطعه مجتمع مجزا که در صورت ترکیب با حافظه و قط عات ورودی /خروجی یک ریزکامپیوتر می سازد
microprocessor
قط عات واحد پردازش مرکزی روی یک قطعه مجتمع مجزا که در صورت ترکیب با حافظه و قط عات ورودی /خروجی یک ریزکامپیوتر می سازد
insulate
مجزا کردن روپوش دار کردن
insulates
مجزا کردن روپوش دار کردن
items
یک چیز مجزا در بین چندین چیز
item
یک چیز مجزا در بین چندین چیز
split unit
یکان جدا شده یا مجزا شده
insulating
مجزا کردن روپوش دار کردن
individuate
مجزا کردن جدا کردن
draw off
جدا کردن مجزا کردن
separate
مجزا جدا جدا کردن
insulate
جدا کردن مجزا کردن
separates
مجزا جدا جدا کردن
insulates
جدا کردن مجزا کردن
insulating
جدا کردن مجزا کردن
separated
مجزا جدا جدا کردن
bead
بخش کوچکی از برنامه که برنامه یک کار مجزا به کار می رود
beads
بخش کوچکی از برنامه که برنامه یک کار مجزا به کار می رود
decollator
ماشینی که موضوعات مختلف را به ورقههای مجزا تبدیل میکند و یا جدا کردن موضوعات تکه تکه به قط عات جدا
saddle bag
خورجین
[اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com