Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (9 milliseconds)
English
Persian
bust
مجسمه نیم تنه
busted
مجسمه نیم تنه
busting
مجسمه نیم تنه
busts
مجسمه نیم تنه
Search result with all words
plastic
پلاستیک مجسمه سازی
pedestal
پایه مجسمه شالوده
pedestal
پایه ستون یا مجسمه یا چراغ
pedestals
پایه مجسمه شالوده
pedestals
پایه ستون یا مجسمه یا چراغ
image
مجسمه
image
مجسمه شکل
images
مجسمه
images
مجسمه شکل
statue
مجسمه
statues
مجسمه
sculptor
مجسمه ساز حجار
sculptors
مجسمه ساز حجار
imagery
شکل و مجسمه
imagery
مجسمه سازی شبیه سازی
figurine
مجسمه سفالین رنگی
figurines
مجسمه سفالین رنگی
plinth
ازاره پایه مجسمه
plinths
ازاره پایه مجسمه
waxwork
مجسمه سازی ازموم
waxworks
مجسمه سازی ازموم
statuette
مجسمه کوچک
statuettes
مجسمه کوچک
idol
خدای دروغی مجسمه
sphinx
مجسمه ابوالهول
sphinxes
مجسمه ابوالهول
plaster of Paris
گچ مجسمه سازی
sculpture
مجسمه سازی
sculptures
مجسمه سازی
statuesque
خوش هیکل مجسمه وار
statuesque
شبیه مجسمه سبک مجسمه
bust
مجسمه نیم تنه بالاتنه
busted
مجسمه نیم تنه بالاتنه
busting
مجسمه نیم تنه بالاتنه
busts
مجسمه نیم تنه بالاتنه
footpath
پایه مجسمه
footpaths
پایه مجسمه
mannequin
مجسمه چوبی
mannequins
مجسمه چوبی
statuary
مجسمه سای
statuary
مجسمه ساز هیکل تراشی
abbazzo
مدل ساختمان مدل مجسمه
acropodium
پایهء مجسمه
acroter
انتهای پایهء مجسمه کنگرههای زینتی عمارات
caryatid
ستونی که مجسمه زن باشد
entablement
صفحه زیر مجسمه
entablement
سکوی مجسمه
figure head
مجسمه ای که بر دماغه کشتی نصب میکنند
[رئیس پوشالی]
half length
تصویر نیم تنه مجسمه نیم تنه
insculp
مجسمه سازی کردن
muscling
در پیکرنگاری و مجسمه سازی
paris doll
مجسمه برای ازمایش جامه زنانه
sculptor work
مجسمه
sculptress
مجسمه ساز حجار
sculpturesque
شبیه مجسمه
sculpturesque
ساخته شده بشکل مجسمه
socle
پایه ستون یا مجسمه
statue of liberty
مجسمه ازادی
taille
شکل وساخت مجسمه
telamon
ستونی که مجسمه مرد باشد
the statue was well niched
مجسمه خوب در دیوارجا داده شده بود
Make sure the statuette doesnt topple over .
هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
image
مجسمه
caster for pedestal
چرخ پایه
[میز یا مجسمه یا چراغ]
His sculptures blend into nature as if they belonged there.
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
antique statue
مجسمه عتیقه
acrolith
[مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
acrolithus
[مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
banderol
[نوار تزئینی مجسمه]
banderole
[نوار تزئینی مجسمه]
criosphinx
ابوالهول
[مجسمه ابوالهول در مصر باستان]
corp
[برآمدگی در مجسمه سازی سبک گوتیک به شکل برگ]
corpe
[برآمدگی در مجسمه سازی سبک گوتیک به شکل برگ]
cynocephalus
[مجسمه حیوانی با بدن میمون و سری شبیه سگ]
figurin
مجسمه سفالین رنگی
foliate mask
صورت مجسمه انسان
Liberty
[مجسمه زن نماد آزادی که توسط هنرمندان فرانسوی ساخته شد.]
Partial phrase not found.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com