English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 93 (2 milliseconds)
English Persian
bust مجسمه نیم تنه بالاتنه
busted مجسمه نیم تنه بالاتنه
busting مجسمه نیم تنه بالاتنه
busts مجسمه نیم تنه بالاتنه
Other Matches
statuesque شبیه مجسمه سبک مجسمه
trunk بالاتنه
trunks بالاتنه
topless بی بالاتنه
cuirass زره بالاتنه
counter rotate چرخش بالاتنه در پیچ
shell jacket بالاتنه کوتاه دکمه دار نظامی
centaurs حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
centaur حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
body stocking جامهی تنگ که به بدن میچسبد و بالاتنه و پاها را تا بالای زانو میپوشاند
body stockings جامهی تنگ که به بدن میچسبد و بالاتنه و پاها را تا بالای زانو میپوشاند
statue مجسمه
image مجسمه
images مجسمه
image مجسمه
sculptor work مجسمه
statues مجسمه
footpath پایه مجسمه
entablement سکوی مجسمه
statuary مجسمه سای
mannequins مجسمه چوبی
mannequin مجسمه چوبی
footpaths پایه مجسمه
statue of liberty مجسمه ازادی
acropodium پایهء مجسمه
sculpturesque شبیه مجسمه
sculptures مجسمه سازی
imagery شکل و مجسمه
images مجسمه شکل
antique statue مجسمه عتیقه
statuette مجسمه کوچک
statuettes مجسمه کوچک
sphinx مجسمه ابوالهول
sphinxes مجسمه ابوالهول
plaster of Paris گچ مجسمه سازی
sculpture مجسمه سازی
image مجسمه شکل
muscling در پیکرنگاری و مجسمه سازی
sculptress مجسمه ساز حجار
foliate mask صورت مجسمه انسان
figurin مجسمه سفالین رنگی
banderol [نوار تزئینی مجسمه]
socle پایه ستون یا مجسمه
taille شکل وساخت مجسمه
banderole [نوار تزئینی مجسمه]
insculp مجسمه سازی کردن
waxworks مجسمه سازی ازموم
busting مجسمه نیم تنه
busted مجسمه نیم تنه
sculptor مجسمه ساز حجار
bust مجسمه نیم تنه
plinths ازاره پایه مجسمه
idol خدای دروغی مجسمه
figurines مجسمه سفالین رنگی
plinth ازاره پایه مجسمه
waxwork مجسمه سازی ازموم
busts مجسمه نیم تنه
figurine مجسمه سفالین رنگی
pedestal پایه مجسمه شالوده
plastic پلاستیک مجسمه سازی
entablement صفحه زیر مجسمه
sculptors مجسمه ساز حجار
caryatid ستونی که مجسمه زن باشد
pedestals پایه مجسمه شالوده
pedestal پایه ستون یا مجسمه یا چراغ
pedestals پایه ستون یا مجسمه یا چراغ
statuesque خوش هیکل مجسمه وار
telamon ستونی که مجسمه مرد باشد
sculpturesque ساخته شده بشکل مجسمه
statuary مجسمه ساز هیکل تراشی
Make sure the statuette doesnt topple over . هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
paris doll مجسمه برای ازمایش جامه زنانه
caster for pedestal چرخ پایه [میز یا مجسمه یا چراغ]
overhead loop گره حلقومی یا گره بالاتنه
cynocephalus [مجسمه حیوانی با بدن میمون و سری شبیه سگ]
acroter انتهای پایهء مجسمه کنگرههای زینتی عمارات
the statue was well niched مجسمه خوب در دیوارجا داده شده بود
Liberty [مجسمه زن نماد آزادی که توسط هنرمندان فرانسوی ساخته شد.]
corpe [برآمدگی در مجسمه سازی سبک گوتیک به شکل برگ]
corp [برآمدگی در مجسمه سازی سبک گوتیک به شکل برگ]
figure head مجسمه ای که بر دماغه کشتی نصب میکنند [رئیس پوشالی]
acrolith [مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
acrolithus [مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
pantywaist شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
His sculptures blend into nature as if they belonged there. مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
criosphinx ابوالهول [مجسمه ابوالهول در مصر باستان]
imagery مجسمه سازی شبیه سازی
abbazzo مدل ساختمان مدل مجسمه
half length تصویر نیم تنه مجسمه نیم تنه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com