Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
images
مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
Other Matches
personalize
شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
depicting
مجسم کردن
pictured
مجسم کردن
figure
مجسم کردن
picture
مجسم کردن
depicted
مجسم کردن
depicts
مجسم کردن
depict
مجسم کردن
to picture to oneself
مجسم کردن
image
مجسم کردن
pictures
مجسم کردن
figures
مجسم کردن
picturing
مجسم کردن
figuring
مجسم کردن
reliving
در نظر مجسم کردن
embodied
مجسم کردن دربرداشتن
embody
مجسم کردن دربرداشتن
embodying
مجسم کردن دربرداشتن
relived
در نظر مجسم کردن
relive
در نظر مجسم کردن
characters
مجسم کردن شخصیت
character
مجسم کردن شخصیت
relives
در نظر مجسم کردن
embodies
مجسم کردن دربرداشتن
picture to oneself
پیش خود مجسم کردن
incarnate
برنگ گوشتی مجسم کردن
envisage
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisages
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
objectify
بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
incarnate
مجسم
personofied
مجسم
parsonified
مجسم
embodied labor
کار مجسم
presentive
مجسم سازنده
scenic
مجسم کننده
portrayal
مجسم سازی
portrayals
مجسم سازی
the picture of joy
خوشی مجسم
visualizer
مجسم کننده
hypotyposis
تشریح مجسم کننده
presence
درنظر مجسم کننده
depicture
مجسم کردن نقش کردن
portrayed
توصیف کردن مجسم کردن
portraying
توصیف کردن مجسم کردن
portray
توصیف کردن مجسم کردن
epitomised
متمرکز کردن مجسم کردن
portrays
توصیف کردن مجسم کردن
epitomises
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomize
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizing
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizes
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized
متمرکز کردن مجسم کردن
pictorial
تصویر نما مجسم سازنده
personifier
مجسم کننده شخصیت دیگری
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
incarnationist
کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
zoomorphic
دارای خدایان مجسم بشکل جانور
theanthropic
مجسم کننده ذات خدادرهیکل انسان
characterization
مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
an impersonal deity
خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
The painting portrays the death of Nelson.
این نقاشی مرگ نلسون را مجسم می کند .
cupids
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Cupid
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Floret
[rosette]
[طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
formed
تشکیل دادن ساختن
forms
تشکیل دادن ساختن
form
تشکیل دادن ساختن
polarizes
قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarizing
قطبش دادن دوقطبی ساختن
modifies
تغییر دادن معتدل ساختن
modify
تغییر دادن معتدل ساختن
modifying
تغییر دادن معتدل ساختن
to a oneself to
ساختن احوال خودراوفق دادن
polarize
قطبش دادن دوقطبی ساختن
accredits
معتبر ساختن اختیار دادن
tp put to rout
شکست دادن وپراکنده ساختن
vary
متنوع ساختن تنوع دادن به
polarised
قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarises
قطبش دادن دوقطبی ساختن
polarising
قطبش دادن دوقطبی ساختن
varies
متنوع ساختن تنوع دادن به
to make over
انتقال دادن دوباره ساختن
make over
انتقال دادن دوباره ساختن
put away
مردود ساختن طلاق دادن
accredit
معتبر ساختن اختیار دادن
accrediting
معتبر ساختن اختیار دادن
impart
سهم دادن بهره مند ساختن
imparted
سهم دادن بهره مند ساختن
imparts
سهم دادن بهره مند ساختن
imparting
سهم دادن بهره مند ساختن
counterpose
درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
make
درست کردن ساختن اماده کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
getting
مجاب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
work up
ترکیب کردن ساختن
gets
مجاب کردن ساختن
get
مجاب کردن ساختن
detected
کشف کردن نمایان ساختن
detecting
کشف کردن نمایان ساختن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
detects
کشف کردن نمایان ساختن
fraternizing
برادری کردن متفق ساختن
detect
کشف کردن نمایان ساختن
pt down
هرز اب ساختن منکوب کردن
provide
میسر ساختن تامین کردن
provides
میسر ساختن تامین کردن
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
illuminates
درخشان ساختن زرنما کردن
attract
جذب کردن مجذوب ساختن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
illuminating
درخشان ساختن زرنما کردن
serialising
نوبتی کردن پیاپی ساختن
fraternizes
برادری کردن متفق ساختن
fraternized
برادری کردن متفق ساختن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
lanes
کوچه ساختن منشعب کردن
lane
کوچه ساختن منشعب کردن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
inculcate
جایگیر ساختن تلقین کردن
prey
دستخوش ساختن طعمه کردن
trump up
<idiom>
ساختن ،درمغز اختراع کردن
tepefy
ولرم کردن ملول ساختن
inculcating
جایگیر ساختن تلقین کردن
inculcates
جایگیر ساختن تلقین کردن
admired
متحیر کردن متعجب ساختن
admires
متحیر کردن متعجب ساختن
inculcated
جایگیر ساختن تلقین کردن
fraternised
برادری کردن متفق ساختن
fraternises
برادری کردن متفق ساختن
fraternising
برادری کردن متفق ساختن
fraternize
برادری کردن متفق ساختن
frank
باطل کردن مصون ساختن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
localises
محلی کردن موضعی ساختن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
preparing
مهیا ساختن مجهز کردن
to cotton with each other
باهم ساختن یارفاقت کردن
reproduce
چاپ کردن دوباره ساختن
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
tumify
اماس کردن متورم ساختن
reproduces
چاپ کردن دوباره ساختن
reproducing
چاپ کردن دوباره ساختن
to cotton together
باهم ساختن یارفاقت کردن
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialises
نوبتی کردن پیاپی ساختن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
violates
بی حرمت ساختن مختل کردن
franks
باطل کردن مصون ساختن
franking
باطل کردن مصون ساختن
attracts
جذب کردن مجذوب ساختن
attracting
جذب کردن مجذوب ساختن
attracted
جذب کردن مجذوب ساختن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
franker
باطل کردن مصون ساختن
violated
بی حرمت ساختن مختل کردن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate
تلفیق کردن همانند ساختن
serialised
نوبتی کردن پیاپی ساختن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
spellbind
مجذوب کردن مفتون ساختن
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
violate
بی حرمت ساختن مختل کردن
franked
باطل کردن مصون ساختن
pleases
خشنود ساختن کیف کردن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com