Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
English
Persian
character
مجسم کردن شخصیت
characters
مجسم کردن شخصیت
Search result with all words
personalize
شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
Other Matches
personifier
مجسم کننده شخصیت دیگری
images
مجسم کردن خوب شرح دادن مجسم ساختن
pictured
مجسم کردن
pictures
مجسم کردن
image
مجسم کردن
picturing
مجسم کردن
figuring
مجسم کردن
depicting
مجسم کردن
to picture to oneself
مجسم کردن
figures
مجسم کردن
depicts
مجسم کردن
picture
مجسم کردن
depicted
مجسم کردن
figure
مجسم کردن
depict
مجسم کردن
split personality
تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
embody
مجسم کردن دربرداشتن
relive
در نظر مجسم کردن
embodied
مجسم کردن دربرداشتن
relives
در نظر مجسم کردن
reliving
در نظر مجسم کردن
embodying
مجسم کردن دربرداشتن
relived
در نظر مجسم کردن
embodies
مجسم کردن دربرداشتن
picture to oneself
پیش خود مجسم کردن
incarnate
برنگ گوشتی مجسم کردن
envisaging
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaged
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisages
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
objectify
بنظر اوردن بصورت مادی و خارجی مجسم کردن
depersonalize
بی شخصیت کردن
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
incorporate
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporating
جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
personifying
دارای شخصیت کردن
depersonalize
فاقد شخصیت کردن
personifies
دارای شخصیت کردن
personified
دارای شخصیت کردن
personalize
دارای شخصیت کردن
personify
دارای شخصیت کردن
epitomize
متمرکز کردن مجسم کردن
portrays
توصیف کردن مجسم کردن
portraying
توصیف کردن مجسم کردن
portray
توصیف کردن مجسم کردن
portrayed
توصیف کردن مجسم کردن
epitomised
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizing
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizes
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomises
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising
متمرکز کردن مجسم کردن
depicture
مجسم کردن نقش کردن
identify
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifying
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies
مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
incorporate
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporating
شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
characterization
مجسم کردن افراد ذکر خصوصیات افراد
parsonified
مجسم
personofied
مجسم
incarnate
مجسم
visualizer
مجسم کننده
scenic
مجسم کننده
embodied labor
کار مجسم
portrayals
مجسم سازی
portrayal
مجسم سازی
presentive
مجسم سازنده
the picture of joy
خوشی مجسم
hypotyposis
تشریح مجسم کننده
presence
درنظر مجسم کننده
pictorial
تصویر نما مجسم سازنده
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
incarnationist
کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
theanthropic
مجسم کننده ذات خدادرهیکل انسان
zoomorphic
دارای خدایان مجسم بشکل جانور
The painting portrays the death of Nelson.
این نقاشی مرگ نلسون را مجسم می کند .
an impersonal deity
خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
cupids
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Cupid
خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
persona
شخصیت ها
personality
شخصیت
individuality
شخصیت
notability
شخصیت
personage
شخصیت
presence
شخصیت
sympatric
هم شخصیت
selfdom
شخصیت
person
شخصیت
peronality
شخصیت
personalities
شخصیت
persons
شخصیت
personages
شخصیت
identity
شخصیت
personas
شخصیت ها
intrapsychic
با شخصیت
personae
شخصیت ها
identities
شخصیت
Floret
[rosette]
[طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
selfhood
شخصیت خودپسندی
personology
شخصیت شناسی
impersonal
فاقد شخصیت
personification
شخصیت بخشی
primary personality
شخصیت نخستین
anal personality
شخصیت مقعدی
personality type
سنخ شخصیت
cosmopolite
شخصیت جهانی
epileptoid personality
شخصیت صرعی
shut in personality
شخصیت بسته
personification
تجسم شخصیت
self
شخصیت جنبه
paranoid personality
شخصیت پارانویای
hysterical personality
شخصیت هیستریایی
schizoid personality
شخصیت اسکیزوئید
inadequate personality
شخصیت نابسنده
multiple personality
شخصیت چندگانه
juridical personality
شخصیت حقوقی
legal personality
شخصیت حقوقی
syntality
شخصیت گروهی
to create an image for oneself as somebody
شخصیت دادن
hypostatize or size
شخصیت دادن به
characterization
توصیف شخصیت
ethos
شخصیت ملی
personality inventory
پرسشنامه شخصیت
superego
شخصیت اخلاقی
personality disturbance
اختلال شخصیت
personify
شخصیت دادن به
personality disorder
اختلال شخصیت
impersonators
شخصیت دهنده
personality structure
ساخت شخصیت
personifying
شخصیت دادن به
personality module
واحد شخصیت
personifies
شخصیت دادن به
individuate
شخصیت دادن
depersonalization
زوال شخصیت
impersonality
عدم شخصیت
dual personality
شخصیت دوگانه
impersonify
شخصیت دادن به
personified
شخصیت دادن به
personality integration
یکپارچگی شخصیت
impersonator
شخصیت دهنده
personality disintegration
تلاشی شخصیت
personality assessment
ارزیابی شخصیت
modal personality
شخصیت هنجاری
personality test
ازمون شخصیت
personality trait
ویژگی شخصیت
being
موجود زنده شخصیت
extravaganza
ازیک شخصیت خیالی
luminary
پر فروغ شخصیت تابناک
extravaganzas
ازیک شخصیت خیالی
personage
شخصیت بازیگران داستان
corporate
دارای شخصیت حقوقی
heart of gold
<idiom>
شخصیت بخشنده داشتن
psychopathic personality
شخصیت جامعه ستیز
amour propre
عزت نفس شخصیت
peronality
انتقادات راجع به شخصیت
luminaries
پر فروغ شخصیت تابناک
premorbid personality
شخصیت پیش مرضی
to have a magnetic personality
شخصیت مغناطیسی داشتن
personages
شخصیت بازیگران داستان
prepsychotic personality
شخصیت پیش روان پریشی
sixteen factor personality questionnaire
پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت
triune
اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
corporations
که دارای شخصیت حقوقی باشند
heart of stone
<idiom>
شخصیت با یک سرنوشت وخوی بی رحم
corporation
که دارای شخصیت حقوقی باشند
ciothes do not make the man.
<proverb>
لباس شخصیت نمی آورد .
intrapsychic
واقع دردرون شخصیت یا روان
star turn
ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
california tests of personality
ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
personal remarks
اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
individuation
تک شدگی تشخیص فرد در جمع شخصیت
masculinize
شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
incorporation
جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
corporator
گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
mmpi
شخصیت سنج چند وجهی مینه سوتا
attribute
[نشان قدرت شخصیت های اسطوره ای مانند آپولو و ونوس]
corporations
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporation
شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
apolitical
دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
He is rich but is lacking in personality .
پولدار است ولی بی شخصیت است
id
مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
historic character
[شخصیت های تاریخی که در طرح های مناظر برای توصیف ساختارها و ویژگی های معماری و تاریخی استفاده می شد.]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com