Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
wedding party
مجلس عروسی یا عقد کنان
Other Matches
left handed marriage
عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
wedding day
روز عروسی جشن سالیانه عروسی
rejoicingly
شادی کنان وجد کنان
inquiringly
تحقیق کنان پرسش کنان
religiosity
مجلس عبادت مجلس مذهبی
vacillatingly
دل دل کنان
lingeringly
فس فس کنان
murmuringly
غر غر کنان
mutteringly
من من کنان
afoam
کف کنان
insultingly
توهین کنان
haltingly
تامل کنان
intriguingly
دسیسه کنان
surprisedly
تعجب کنان
remonstratingly
نکوهش کنان
menacingly
تهدید کنان
remonstratingly
تعرض کنان
sneeringly
ریشخند کنان
repinningly
لندلند کنان
insinuatingly
اشاره کنان
twittingly
سرزنش کنان
saunteringly
ولگردی کنان
scoffingly
ریشخند کنان
rejoicingly
خوشی کنان
refelectingly
اندیشه کنان
railingly
بدحرفی کنان
lurkingly
کمین کنان
questioningly
پرسش کنان
cock-a-hoop
شادی کنان
jokingly
شوخی کنان
louringly
اخم کنان
loiteringly
درنگ کنان
mockingly
ریشخند کنان
lingeringly
معطل کنان
pantingly
ارزو کنان
ponderingly
اندیشه کنان
poutingly
لب کلفت کنان
procrastinatingly
تعلل کنان
jumpingly
پرش کنان
pulingly
ناله کنان
ragingly
شورش کنان
minaciously
تهدید کنان
gyringly
گردش کنان
glozingly
تاویل کنان
wonderingly
تعجب کنان
wailingly
ناله کنان
wailingly
شیون کنان
on the run
شلوق کنان
exultantly
خوشی کنان
mincingly
ناز کنان
flashily
جلوه کنان
fawningly
مداهنه کنان
under one's breath
<idiom>
نجوا کنان
reprovingly
سرزنش کنان
exultingly
خوشی کنان
murmuringly
ناله کنان
grumblingly
شکایت کنان
vituperatively
سرزنش کنان
whiningly
ناله کنان
groaningly
ناله کنان
lingeringly
درنگ کنان
jumpingly
جست وخیز کنان
dramatis personoe
صورت بازی کنان
frisky
جست وخیز کنان
friskiest
جست وخیز کنان
at pause
مکث کنان خاموش
friskier
جست وخیز کنان
revilingly
بدگویان فحاشی کنان
they returned in triumph
شادی کنان برگشتند
repinningly
ناله کنان بادلتنگی
wedding
عروسی
hymens
عروسی
hymen
عروسی
matrimony
عروسی
wedlock
عروسی
spousal
عروسی
bridal
عروسی
weddings
عروسی
marriage
عروسی
nuptials
عروسی
marriages
عروسی
nuptial
عروسی
espousal
عروسی
skips
رقص کنان حرکت کردن
interposingly
مداخله کنان بطور معترضه
haltingly
درنگ کنان ازروی دودلی
fleeringly
استهزاء کنان باخنده تمسخرامیز
skip
رقص کنان حرکت کردن
skipped
رقص کنان حرکت کردن
the miner's f.
اتحادیه یاپیمان کان کنان
on the run
بهر سو دوان دوندگی کنان
wed
عروسی کردن با
marriage
جشن عروسی
marries
عروسی کردن
marry
عروسی کردن
get marriage
عروسی کردن
marriages
جشن عروسی
internuptial
وابسته به عروسی
the advantages of marriage
فوائد عروسی
to change ones condition
عروسی کردن
to get married
عروسی کردن
hedge marriage
عروسی زیرجلی
to chang one's condition
عروسی کردن
handfast
پیمان عروسی
bridal
جشن عروسی
the nuptial day
روز عروسی
proposal of marriage
پیشنهاد عروسی
digamy
عروسی دوباره
marriageable
درخور عروسی
marriage preparations
تدارکات عروسی
matrimonial
وابسته به عروسی
nuptial ceremonies
ایین عروسی
nuptial
نکاحی عروسی
weddings
جشن عروسی
wedding
جشن عروسی
mismarriage
عروسی ناجور
nuptials
نکاحی عروسی
wedding ring
انگشتر عروسی
married
عروسی کرده متاهل
antenuptial
مربوط به پیش از عروسی
hymen
خدای عروسی ونکاح
hymens
خدای عروسی ونکاح
to come dressed in your wedding finery
با لباس عروسی آمدن
trigmous
سه بار عروسی کرده
anniversaries
جشن سالیانه عروسی
to pop the question
پیشنهاد عروسی کردن
anniversary
جشن سالیانه عروسی
genial bed
رختخواب یافراش عروسی
spousal
زفاف وابسته به عروسی
postnuptial
وابسته به بعد از عروسی
promise of marriage
قول یا پیمان عروسی
remarried
دوباره عروسی کردن
remarries
دوباره عروسی کردن
remarry
دوباره عروسی کردن
espouse
عروسی کردن نامزدکردن
espoused
عروسی کردن نامزدکردن
espouses
عروسی کردن نامزدکردن
espousing
عروسی کردن نامزدکردن
sham marriage
عروسی ساختگی یا دروغی
marriage lines
گواهی نامه عروسی
golden wedding
جشن پنجاهمین سال عروسی
consummated
انجام دادن عروسی کردن
consummates
انجام دادن عروسی کردن
love match
عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
d. wedding
جشن شصتمین سال عروسی
a wedding with all the trimmings
[fixings]
یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
deuterogamy
عروسی دوم باره تجدیدفراش
consummating
انجام دادن عروسی کردن
diamond weddings
شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
diamond wedding
شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
consummate
انجام دادن عروسی کردن
silver wedding
بیست وپنجمین سال عروسی
they were made one
یعنی باهم عروسی کردند
golden weddings
جشن پنجاهمین سال عروسی
relative impediment
محظور شرعی برای عروسی
We have a wedding ceremony comin off.
جشن عروسی در پیش داریم
maritally
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
handfast
دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
hymeneal
سطح هاگدار ومیوه اور قارچ سرود عروسی
wedding cake
کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند
p sexual relations
امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
morganatic marriage
عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود
comitia
مجلس
to hold a meeting
مجلس
convocation
مجلس
legislature
مجلس
housed
مجلس
legislatures
مجلس
houses
مجلس
mandating
مجلس
parliaments
مجلس
mandates
مجلس
mandated
مجلس
parliament
مجلس
house
مجلس
convocations
مجلس
mandate
مجلس
session
مجلس
assembly
مجلس
sessions
مجلس
Upper House
مجلس سنا
commemorate
مجلس یاداوری
commemorates
مجلس یاداوری
commemorating
مجلس یاداوری
Upper Houses
مجلس سنا
levee
مجلس پذیرایی
scenography
مجلس سازی
membership of the parliament
وکالت مجلس
legislative assembly
مجلس قانونگذاری
congresses
انجمن مجلس
proceedings of the parliament
مذاکرات مجلس
Members of Parliament
وکیل مجلس
House of Commons
مجلس عوام
option of meeting place
خیار مجلس
candidate
کاندیدای مجلس
Upper Houses
مجلس لردها
candidates
کاندیدای مجلس
prorogation of parliament
تعطیل مجلس
House of Lords
مجلس اعیان
Senate
مجلس سنا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com