English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
English Persian
league مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
leagues مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
Other Matches
european essembly مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
general assmbly of the united nations مجمع عمومی سازمان ملل متحد
socialism جامعه گرایی جامعه داری اقتصادسوسیالیستی
unifies متحد کردن
unify متحد کردن
federated متحد کردن
unifying متحد کردن
bands متحد کردن
accrete متحد کردن
federates متحد کردن
federating متحد کردن
band متحد کردن
unite متحد کردن
federate متحد کردن
uniting متحد کردن
unites متحد کردن
allying متحد کردن
ally متحد کردن
consociate متحد کردن پیوستن
herds متحد کردن گروه
herding متحد کردن گروه
join گراییدن متحد کردن
joined گراییدن متحد کردن
leagues اتحاد متحد کردن
reassociate دوباره متحد کردن
league اتحاد متحد کردن
herd متحد کردن گروه
joins گراییدن متحد کردن
herded متحد کردن گروه
to unionise [British E] متحد کردن [مثال کارگران]
to unionize [American E] متحد کردن [مثال کارگران]
unionize متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionization متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionising متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionises متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionized متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionised متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizes متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizing متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
to seed a person to c. کسیرا از جامعه بیرون کردن
to retire in to oneself از جامعه کناره گیری کردن
unite متحد کردن ترکیب کردن
uniting متحد کردن ترکیب کردن
unites متحد کردن ترکیب کردن
debut نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
convents مجمع
conventions مجمع
convention مجمع
societies مجمع
convent مجمع
society مجمع
meeting مجمع
meetings مجمع
assembly مجمع
center مجمع
assembly مجمع نشست
the common wealth of learning مجمع ادبا
general meeting مجمع عمومی
clubbed کانون مجمع
lague مجمع اتحادیه
clubbing کانون مجمع
archipelago مجمع الجزایر
clubs کانون مجمع
constellations مجمع الکواکب
club کانون مجمع
archipelagos مجمع الجزایر
general assembly مجمع عمومی
constellation مجمع الکواکب
national convention مجمع ملی
jamboree مجمع پیشاهنگان خوشی
philippine islands مجمع الجزایر فیلیپین
lague of nations مجمع اتقاق ملل
general meeting مجمع عمومی شرکت
unlawful assembly مجمع غیر قانونی
international meeting مجمع بین المللی
statutory meeting مجمع عمومی قانونی
annual general meeting مجمع عمومی سالیانه
AGM مجمع عمومی سالانه
jamborees مجمع پیشاهنگان خوشی
AGMs مجمع عمومی سالانه
annual general meeting مجمع عمومی سالانه
extraordinary general meeting مجمع عمومی فوق العاده
general meeting of share holders مجمع عمومی صاحبان سهام
leaguer عضو مجمع اتفاق ملل
indignation meeting مجمع برای افهارتنفریا خشم همگانی
economic and social council به نیابت از طرف مجمع عمومی است
nordic council شورای اسکاندیناوی مجمع متشکل ازنمایندگان دانمارک
steering committee کمیته مامورتهیه برنامه کار یک مجلس یا مجمع
invisible hand فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
proxy نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
associated متحد
confederates متحد
one متحد
united متحد
ones متحد
confederate متحد
associate متحد
unified متحد
federate متحد
federated متحد
associating متحد
federal متحد
corporate متحد
associates متحد
federates متحد
married متحد
in league متحد
federating متحد
allied متحد
conjunct متحد
realign متحد شدن
bands متحد شدن
unifier متحد کننده
band متحد شدن
concentric متحد المرکز
realigned متحد شدن
feudist متحد دشمن
realigning متحد شدن
nexus گروه متحد
unitive متحد کننده
uniforms متحد الشکل
uniform متحد الشکل
realigns متحد شدن
unified متحد شده
unified command فرماندهی متحد
running mates متحد انتخاباتی
close-knit صمیمی و متحد
to make common cause متحد شدن
running mate متحد انتخاباتی
vetoed حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
u.n. سازمان ملل متحد
charter of the united nations منشور ملل متحد
realigns مجددا متحد شدن
trigraph سه حرف متحد التلفظ
unified یکپارچه فرماندهی متحد
realigning مجددا متحد شدن
united nations organization سازمان ملل متحد
realigned مجددا متحد شدن
United Nations سازمان ملل متحد
realign مجددا متحد شدن
federalization تشکیل کشورهای متحد
federated تشکیل کشورهای متحد دادن
federate تشکیل کشورهای متحد دادن
federates تشکیل کشورهای متحد دادن
federating تشکیل کشورهای متحد دادن
federative مبنی بر سازمان کشورهای متحد
federates متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
security council شورای امنیت سازمان ملل متحد
federating متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federate متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federated متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
annulus فضای بین دوایر متحد المرکز
societies جامعه
community جامعه
ecological community جامعه
society جامعه
polity جامعه
communities جامعه
polities جامعه
universe جامعه
socio- جامعه
the body politic جامعه
united nations high commissioner مامور عالی ملل متحد برای اوارگان
peace force نیروهای حافظ صلح سازمان ملل متحد
hominy grits ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
A classless society. جامعه بی طبقه
underclass بی کلاس [در جامعه]
antisocial جامعه ستیز
psychopathy جامعه ستیزی
throwaway society جامعه مسرف
sociopathy جامعه ستیزی
inert society جامعه بیهوده
preliterate society جامعه نانویسا
league of nations جامعه ملل
classless society جامعه بی طبقه
sociologist جامعه شناس
closed society جامعه بسته
subclass بی کلاس [در جامعه]
nonliterate society جامعه نانویسا
psychopaths جامعه ستیز
sociometry جامعه سنجی
sociogenic جامعه زاد
sociocentrism جامعه- محوری
sociality جامعه جویی
social minded در فکر جامعه
society جامعه اجتماع
atomistic society جامعه ذرهای
societies جامعه اجتماع
socialism جامعه گرایی
psychopath جامعه ستیز
primitive society جامعه ابتدایی
lower class بی کلاس [در جامعه]
social desirability جامعه پسندی
biocenose جامعه زندگان
sociology جامعه شناسی
stimulus population جامعه محرکها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com