English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
bugged مجهز به میکروفن مخفی
Other Matches
bugging میکروفن مخفی
bug میکروفن مخفی
bugs میکروفن مخفی
well founded کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
well found کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
underground مخفی شبکه مخفی جنگ غیر منظم
staff با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffs با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffed با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
built-in microphone میکروفن
microphones میکروفن
microphone میکروفن
ribbon microphone میکروفن نواری
microphone circuit مدار میکروفن
microphone battery باطری میکروفن
microphone connection اتصال میکروفن
microphone cable سیم میکروفن
microphone current جریان میکروفن
microphone cable کابل میکروفن
hydrophone میکروفن زیرابی
microphone button تکمه میکروفن
laryngophone میکروفن حنجرهای
microphone diagram ممبران یا دیاگرام میکروفن
low power microphone میکروفن با قدرت خروجی کم
microphone amplifier تقویت کننده میکروفن
telephone transmitter میکروفن تلفن کپسول دهنی
acoustic screen تور سیمی قابل نفوذ صدا در میکروفن
microphonics انعکاس صدای کار کردن ماشین الات در میکروفن
accoutred مجهز
weaponed مجهز
barbed مجهز
accoutered مجهز
armed مجهز
equipped مجهز
barded مجهز
acoutre مجهز
in full fig مجهز
stereo صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
stereophonic صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
squawk mike در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت میکروفن بگذارید
stereos صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
busk مجهز کردن
busked مجهز کردن
busking مجهز کردن
panoplied مجهز و اراسته
tool مجهز کردن
supportive مجهز کننده
habilitate مجهز کردن
full sail تبار مجهز
imp مجهز کردن
imps مجهز کردن
equip مجهز کردن
busks مجهز کردن
jet propelled مجهز به موتور جت
equipping مجهز کردن
equips مجهز کردن
jet-propelled مجهز به موتور جت
turboprop jet engine موتور جت مجهز به موتورتوربین
on a war footing مجهز واماده جنگ
reflecterize مجهز به بازتابنده کردن
reflectorize مجهز به بازتابنده کردن
weaponed مجهز به جنگ افزار
under arms مجهز باسلحه سبک و انفرادی
fuse cut out switch کلید قطع مجهز به فیوز
mast دیرک بادکل مجهز کردن
to provide oneself خودرا اماده یا مجهز کردن
squad car اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
augmented turbofan توربوفن مجهز به سیستم پس سوز
tower wagon اتومبیل مجهز به جرثقیل یانردبان
prepare مهیا ساختن مجهز کردن
preparing مهیا ساختن مجهز کردن
recoil operated مجهز به دستگاه عقب نشینی
squad cars اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
masts دیرک بادکل مجهز کردن
prepares مهیا ساختن مجهز کردن
dieselize با موتور دیزل مجهز شدن یاکردن
combined circuit مین مجهز به مدار عامل مرکب
grid بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
grids بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
furnishes تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishing تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnish تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furtive مخفی
perdu or due مخفی
slinky مخفی
hidden مخفی
hid مخفی
secrets مخفی
secret مخفی
hush-hush مخفی
slinkiest مخفی
undercover مخفی
slinkier مخفی
hush hush مخفی
clandestine مخفی
concealed مخفی
closet مخفی
closeted مخفی
closeting مخفی
closets مخفی
covert مخفی
compound helicopter هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
clandestinely بطور مخفی
submers مخفی کردن
submergence مخفی سازی
covert operations عملیات مخفی
hidy-hole مخفی گاه
secret ballot رای مخفی
by ballot با رای مخفی
occult مخفی کردن
plainclothesman پلیس مخفی
stowaways مسافر مخفی
stowaway مسافر مخفی
secret agents مامور مخفی
secret agent مامور مخفی
skeleton in one's closet <idiom> رازهای مخفی
mole مامور مخفی
hugger mugger مخفی کردن
hidden file فایل مخفی
hidey-hole مخفی گاه
hidden codes رمزهای مخفی
hickok belt مخفی کردن زه
defector in place مامور مخفی
hid مخفی شده
obscure مخفی کردن
obscured مخفی کردن
obscurer مخفی کردن
obscures مخفی کردن
under- مخفی درزیر
under مخفی درزیر
obscurest مخفی کردن
obscuring مخفی کردن
submerge مخفی کردن
submerged مخفی کردن
submerges مخفی کردن
submerging مخفی کردن
emissary مامور مخفی
emissaries مامور مخفی
stow مخفی کردن
conceals مخفی کردن
conceal مخفی کردن
blind مخفی گاه
blinded مخفی گاه
hideaways مخفی گاه
hideaway مخفی گاه
coverings مخفی در بر گرفتن
cover مخفی در بر گرفتن
covers مخفی در بر گرفتن
blinds مخفی گاه
hidden مخفی شده
stowed مخفی کردن
stowing مخفی کردن
stows مخفی کردن
codes کدهای مخفی
bench check کارگاه مجهز به دستگاههای ازمایشی علامت نقطه بازرسی نقشه برداری
titans نوعی موشک دو طبقه قاره پیمای بالیستیکی مجهز به کلاهک اتمی
titan نوعی موشک دو طبقه قاره پیمای بالیستیکی مجهز به کلاهک اتمی
ballot رای مخفی دادن
hides مخفی نگاه داشتن
hide مخفی نگاه داشتن
fig leaf لاپوش مخفی کننده
balloted رای مخفی دادن
ballots رای مخفی دادن
camouflaged مخفی کردن پوشاندن
camouflage مخفی کردن پوشاندن
camouflages مخفی کردن پوشاندن
camouflaging مخفی کردن پوشاندن
falsi crimen مخفی کردن حقیقت
fig leaves لاپوش مخفی کننده
hush ارامش دادن مخفی نگاهداشتن
covered approach پیشروی پوشیده معابر مخفی
gestapo گشتاپو سازمان پلیس مخفی
conclearer of stolen goods مخفی کننده اموال مسروقه
hickok belt مخفی شدن پنهان کردن
spial عمل مخفی انجام دادن
perdue مخفی سرباز جان فشان
huddling مخفی کردن درهم ریختگی
perdu مخفی سرباز جان فشان
blind مخفی گاه [جامعه شناسی]
cover مخفی گاه [جامعه شناسی]
blind پوشش مخفی [جامعه شناسی]
cover پوشش مخفی [جامعه شناسی]
huddle مخفی کردن درهم ریختگی
huddled مخفی کردن درهم ریختگی
huddles مخفی کردن درهم ریختگی
lobes یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
lobe یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
ambushing مخفی گاه سربازان برای حمله
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
hit the dirt <idiom> خیزرفتن به زمین ،درجایی مخفی شدن
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
ambushed مخفی گاه سربازان برای حمله
ambush مخفی گاه سربازان برای حمله
espial جاسوسی عمل مخفی انجام دادن
covered position محوطه تحت پوشش موضع مخفی
ballots رای مخفی مجموع اراء نوشته
ballot رای مخفی مجموع اراء نوشته
balloted رای مخفی مجموع اراء نوشته
ambushes مخفی گاه سربازان برای حمله
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com