Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 165 (5 milliseconds)
English	Persian
siege	محاصره حصار
sieges	محاصره حصار
Other Matches
beleaguered	در محاصره یکان محاصره شده
blockage	محاصره محاصره کردن
blockages	محاصره محاصره کردن
barriers	حصار
kraals	حصار
barracoon	حصار
enceinte	حصار
fenceless	بی حصار
barrier	حصار
haw	حصار
hawed	حصار
hawing	حصار
haws	حصار
fence	حصار
fences	حصار
enclosure	حصار
enclosures	حصار
kraal	حصار
walls	حصار
wall	حصار
fold	حصار
hedges	حصار
hedged	حصار
hedge	حصار
binds	حصار
bind	حصار
within	در حصار
folded	حصار
folds	حصار
entanglements	حصار
entanglement	حصار
crush barrier	حصار
encompassment	محاصره
block age	محاصره
besiegement	محاصره
siege	محاصره
sieges	محاصره
blockades	محاصره
blockaded	محاصره
blockade	محاصره
blockading	محاصره
cramps	محدودکننده حصار
cramp	محدودکننده حصار
backstop	حصار سیمی
hedges	پرچین حصار
inclose	چهاردیواری حصار
churchyard	حصار کلیسا
Cat	حصار مرتفع
stockades	حصار بندی
hag	مه سفید حصار
hedged	پرچین حصار
stockade	حصار بندی
hags	مه سفید حصار
fort	حصار قلعه
ring wall or ring fence	حصار گرد
fencing	محجر حصار
brick up	حصار کشیدن
churchyards	حصار کلیسا
mason	حصار کشیدن
masons	حصار کشیدن
hedge	پرچین حصار
a breach in the fence	سوراخی در حصار
pocket	محاصره شدن
beseige	محاصره کردن
beleaguer	محاصره کردن
blockaded	محاصره اقتصادی
enclave	تحت محاصره
siege	محاصره کردن
besieging	محاصره کردن
enclaves	تحت محاصره
sieges	محاصره کردن
battering train	توپخانه محاصره
pockets	محاصره شدن
girt	محاصره کردن
encircling	محاصره کردن
leaguer	محاصره کردن
envelop	محاصره کردن
enveloped	محاصره کردن
enveloping	محاصره کردن
envelops	محاصره کردن
0To break thru a blockade ( siege ) .	محاصره را شکستن
Economic enciclement ( blockade , embargo ) .	محاصره اقتصادی
Naval blockade .	محاصره دریایی
to lay siege to	محاصره کردن
state of siege	حالت محاصره
paper blockade	محاصره بی حاصل
paper blockade	محاصره کاغذی
blockage	محاصره دریایی
besieges	محاصره کردن
blockades	محاصره اقتصادی
besiege	محاصره کردن
blockaded	محاصره دریائیsortie
blockades	محاصره کردن
blockade	محاصره کردن
encompassing	محاصره کردن
blockade	محاصره اقتصادی
encompassed	محاصره کردن
blockade	محاصره دریائیsortie
encompasses	محاصره کردن
blockaded	محاصره کردن
blockades	محاصره دریائیsortie
besieged	محاصره کردن
blockages	محاصره دریایی
encircle	محاصره کردن
encircled	محاصره کردن
encircles	محاصره کردن
encompass	محاصره کردن
beleaguered	محاصره شده
ambient	محاصره شده
blockading	محاصره کردن
blockading	محاصره اقتصادی
blockading	محاصره دریائیsortie
paddocks	در حصار قراردادن غوک
paddock	در حصار قراردادن غوک
enclosures	چینه کشی حصار
palest	حصار دفاعی دفاع
crash barrier	حصار کنار جاده
paling	حصار کشی نرده
paler	حصار دفاعی دفاع
backstop	حصار انتهای زمین
batten fence	حصار با میله چوبی
enclosure	چینه کشی حصار
extramural	خارج از حصار شهر
walls	حصار دار کردن
inclosure	چهار دیواری حصار
wall	حصار دار کردن
pale	حصار دفاعی دفاع
belted	بستن محاصره ردن
belt	بستن محاصره ردن
To rais ( lift, remove ) an embargo.	رفع محاصره کردن
To lay siege to a city .	شهری را محاصره کردن
leaguer	محاصره عضو اتحادیه
belts	بستن محاصره ردن
lift a blockade	محاصره را پایان دادن
garrisons	محصور کردن حصار کشیدن
garrison	محصور کردن حصار کشیدن
surrounded	محاصره کردن احاطه شدن
surround	محاصره کردن احاطه شدن
surrounds	محاصره کردن احاطه شدن
burg	حصار یانرده اطراف خانه یاشهر
gird	احاطه کرده محاصره کردن نیرومندکردن
enclosing	به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
encloses	به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
enclose	به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
batting cage	حصار توری برای تمرین بیس بال
environ	دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
sortie	حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
sorties	حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
paddocks	میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
paddock	میدان تمرین اسب دوانی واتومبیلهای کورسی حصار
contravallation	استحکامات وسنگرخارجی که محاصره کنندگان میان اردوی خودوشهرمیس
leg theory	روش تهاجمی محاصره کردن توپزن در سمت محدوده او
We cloced in on the enemy .	حلقه محاصره خودمان را روی دشمن تنگ تر کردیم
contains	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
fence [around / between something]	حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
seal off	محاصره کردن ممنوع الورود کردن
surrounded	احاطه کردن محاصره کردن
surrounds	احاطه کردن محاصره کردن
surround	احاطه کردن محاصره کردن
wire entanglement	با سیم خاردار محصور کردن حصار سیم خاردار
breakaway	شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com