Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 89 (2 milliseconds)
English	Persian
blockade	محاصره دریائیsortie
blockaded	محاصره دریائیsortie
blockades	محاصره دریائیsortie
blockading	محاصره دریائیsortie
Other Matches
beleaguered	در محاصره یکان محاصره شده
blockages	محاصره محاصره کردن
blockage	محاصره محاصره کردن
encompassment	محاصره
block age	محاصره
besiegement	محاصره
siege	محاصره
sieges	محاصره
blockading	محاصره
blockaded	محاصره
blockades	محاصره
blockade	محاصره
siege	محاصره کردن
ambient	محاصره شده
girt	محاصره کردن
beleaguered	محاصره شده
blockades	محاصره کردن
blockades	محاصره اقتصادی
blockading	محاصره اقتصادی
blockading	محاصره کردن
sieges	محاصره کردن
Economic enciclement ( blockade , embargo ) .	محاصره اقتصادی
Naval blockade .	محاصره دریایی
to lay siege to	محاصره کردن
state of siege	حالت محاصره
paper blockade	محاصره بی حاصل
paper blockade	محاصره کاغذی
leaguer	محاصره کردن
beseige	محاصره کردن
beleaguer	محاصره کردن
battering train	توپخانه محاصره
sieges	محاصره حصار
0To break thru a blockade ( siege ) .	محاصره را شکستن
blockaded	محاصره اقتصادی
enveloped	محاصره کردن
encircling	محاصره کردن
encompass	محاصره کردن
encompassed	محاصره کردن
enclaves	تحت محاصره
encompasses	محاصره کردن
encompassing	محاصره کردن
encircles	محاصره کردن
encircled	محاصره کردن
enveloping	محاصره کردن
envelops	محاصره کردن
enclave	تحت محاصره
pocket	محاصره شدن
pockets	محاصره شدن
envelop	محاصره کردن
blockage	محاصره دریایی
blockages	محاصره دریایی
encircle	محاصره کردن
besieged	محاصره کردن
besiege	محاصره کردن
besieges	محاصره کردن
besieging	محاصره کردن
blockade	محاصره کردن
blockade	محاصره اقتصادی
siege	محاصره حصار
blockaded	محاصره کردن
To lay siege to a city .	شهری را محاصره کردن
lift a blockade	محاصره را پایان دادن
leaguer	محاصره عضو اتحادیه
To rais ( lift, remove ) an embargo.	رفع محاصره کردن
belts	بستن محاصره ردن
belted	بستن محاصره ردن
belt	بستن محاصره ردن
surrounds	محاصره کردن احاطه شدن
surrounded	محاصره کردن احاطه شدن
surround	محاصره کردن احاطه شدن
gird	احاطه کرده محاصره کردن نیرومندکردن
sortie	حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
sorties	حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
environ	دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
contravallation	استحکامات وسنگرخارجی که محاصره کنندگان میان اردوی خودوشهرمیس
We cloced in on the enemy .	حلقه محاصره خودمان را روی دشمن تنگ تر کردیم
leg theory	روش تهاجمی محاصره کردن توپزن در سمت محدوده او
contains	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
seal off	محاصره کردن ممنوع الورود کردن
surrounds	احاطه کردن محاصره کردن
surrounded	احاطه کردن محاصره کردن
surround	احاطه کردن محاصره کردن
breakaway	شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com