English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (8 milliseconds)
English Persian
assignee محال علیه
drawee محال علیه
third person of a transfer محال علیه
Search result with all words
drawer محال علیه برات برات کش
drawers محال علیه برات برات کش
presentment ارائه برات از دارنده ان به محال علیه جهت قبولی نویسی یا محیل جهت پرداخت
retour sans protet اعلامی که برات کش به دارنده برات میکند مبنی براین که در صورت نکول برات از طرف محال علیه ان رابدون پروتست به وی بازگرداند و به این ترتیب برات کش نمیتواند به عذراین که اعتراض نکول به عمل نیامده است از پرداخت وجه سرباز زند
Other Matches
in personam علیه شخص خاصی علیه انسان
absurdly بطور محال
apagoge احاله به محال
reduction to absurdity احاله به محال
impossible offence جرم محال
reduction to absurdity تعلیق به محال
Granting the impossibility that . . . بفرض محال که ...
reductio ad absurdum تعلیق بامر محال
atemmpting the imposible شروع به جرم محال
to wait one's leisure منتظرفرصت محال بودن
reductive ad absurdum روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
weeping willow design طرح بید مجنون [الهام گرفته شده از درخت بید مجنونی که خصوصا در فرش های قاب قابی و چهار محال استفاده می شود.]
pro and con له و علیه
cons بر علیه
conning بر علیه
conned بر علیه
con بر علیه
against علیه
versus علیه
v علیه
pros and cons له و علیه
anti مخالف علیه
pupil مولی علیه
appellee مستانف علیه
pupils مولی علیه
beneficiary of an endowment موقوف علیه
losing party محکوم علیه
party against whom a protest is made معترض علیه
lady ship سرکار علیه
peace be upon him علیه السلام
divtsor مقسوم علیه
person placed under guardianship مولی علیه
divisor مقسوم علیه
presentee معروض علیه
pro and con دلائل له و علیه
recognizor محکوم علیه
judgement debtor محکوم علیه
object of protest معترض علیه
respondents مستانف علیه
victim of an offence مجنی علیه
denominator مقسوم علیه
wards مولی علیه
denominators مقسوم علیه
ward مولی علیه
beneficiaries موقوف علیه
beneficiary موقوف علیه
defendants مدعی علیه
respondents مدعی علیه
respondent مستانف علیه
respondent مدعی علیه
out of court محکوم علیه
defendant مدعی علیه
cross action علیه وی اقامه کند
self defeating علیه منظور خود
self-defeating علیه منظور خود
lese majeste خیانت علیه حکومت
common d. مقسوم علیه مشترک
public mischief جرم علیه جامعه
non fatal offences against the person جرائم بر علیه ابدان
action in personam دعوی بر علیه شخص
divisor مقسوم علیه [ریاضی]
offences against persons جرائم بر علیه اشخاص
biological defense پدافند بر علیه تک میکربی
offences against property جرائم بر علیه اموال
lese majesty خیانت علیه حکومت
offences against public morals جرائم بر علیه اخلاق عمومی
offences against public dencency جرائم بر علیه عفت عمومی
to safeguard [against] نگهداری کردن [علیه] [در برابر]
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
common divisor مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
common factor مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
to safeguard [against] تامین کردن [علیه] [در برابر]
proceed against someone علیه کسی دادخواهی کردن
to safeguard [against] امن نگهداشتن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against] حفظ کردن [علیه] [در برابر]
to proceed against a person اقدام بر علیه کسی زدن
offence against public order جرائم بر علیه نظم عمومی
respondent پژوهش خواه مستانف علیه
counter fire اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
respondents پژوهش خواه مستانف علیه
action in rem دعوی بر علیه عین مال
demur در CL حالتی است که مدعی علیه
demurs در CL حالتی است که مدعی علیه
demurring در CL حالتی است که مدعی علیه
demurred در CL حالتی است که مدعی علیه
declaim با حرارت علیه کسی صحبت کردن
summary judgment حکمی که علیه ضامن صادر میشود
indicting علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indict علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicts علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
declaiming با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
bring a suit against a person اقامه دعوی علیه کسی کردن
lay an information against someone بر علیه کسی اعلام جرم کردن
libelee مدعی علیه شخص مورد افترا
libellee مدعی علیه شخص مورد افترا
chemical defense پدافند بر علیه مواد شیمیایی سمی
lodge a complaint against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
greatest common factor [GCF] بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
lese majeste خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
highest common factor [HCF] بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
greatest common divisor بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
whispering campaign انتشار مرتب شایعات علیه رجال و کاندیداها
take a stand on something <idiom> فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
bench warrant حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
lese majesty خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
nemo agit in seipsum هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
impregnated پارچه تلقیح شده بر علیه اثر موادشیمیایی
greatest common divisor [gcd] بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
antigen مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigens مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
plene administravit دفاع امین یا مدیر ترکه درمقابل دعاوی مطروحه علیه متوفی
remainder عدد معادل مقسوم منهای حاصل ضرب خارج قسمت ومقسوم علیه
verba chartarum fortius accipiuntur proferentem contra الفاظ اسناد بیشتر علیه امضاکننده ان قابل تعبیر است
receiver ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receivers ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
running down case دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
puritans فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
compounding a felony سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
puritan فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
cold war عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
antiair warfare جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
cross action در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
covenant real شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
defense دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
coalition مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
common divisor مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
use and occupation عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
speaking with prosecutor در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
denounce علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com