English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English Persian
to win nny one's affections محبت کسی راجلب کردن کسیرادلبسته خود نمودن
Other Matches
talk into <idiom> موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
condition شرط نمودن شایسته کردن
extrapolate قیاس کردن استقراء نمودن
glamorises فریبا نمودن طلسم کردن
glamorize فریبا نمودن طلسم کردن
glamorising فریبا نمودن طلسم کردن
delineated ترسیم نمودن معین کردن
glamorized فریبا نمودن طلسم کردن
glamorised فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizes فریبا نمودن طلسم کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
glamorizing فریبا نمودن طلسم کردن
deposing عزل نمودن خلع کردن
immerses غوطه ور کردن شناور نمودن
immersing غوطه ور کردن شناور نمودن
immersed غوطه ور کردن شناور نمودن
extrapolating قیاس کردن استقراء نمودن
deposes عزل نمودن خلع کردن
extrapolates قیاس کردن استقراء نمودن
delineates ترسیم نمودن معین کردن
delineating ترسیم نمودن معین کردن
depose عزل نمودن خلع کردن
instate برقرار کردن منصوب نمودن
palpate لمس کردن امتحان نمودن
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusts تسویه نمودن مطابق کردن
immerse غوطه ور کردن شناور نمودن
adjusts تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusting تسویه نمودن مطابق کردن
delineate ترسیم نمودن معین کردن
extrapolated قیاس کردن استقراء نمودن
postulates قیاس منطقی کردن فرض نمودن
To belittle oneself . To make oneself cheap. خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
postulate قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulating قیاس منطقی کردن فرض نمودن
postulated قیاس منطقی کردن فرض نمودن
fractionate تجزیه وتفکیک نمودن برخه کردن
warm up قبل از بازی حرکت کردن وخود را گرم نمودن
leads هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
lead هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
graving dock اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
loving kindness محبت
love محبت
loved محبت
amour محبت
affectionateness محبت
glows محبت
inaffable بی محبت
warmhearted با محبت
affectionately با محبت
glowed محبت
warm hearted با محبت
loves محبت
disaffected بی محبت
glow محبت
paternal love محبت پدری
tendering محبت امیز
love feast عید محبت
procurer دلال محبت
tenderest محبت امیز
tendered محبت امیز
tender محبت امیز
bawd دلال محبت
mansuetude اهلیت محبت
endearing محبت آمیز
unkindest بی محبت بی عاطفه
unkinder بی محبت بی عاطفه
unkind بی محبت بی عاطفه
mutual love محبت ازدوسر
pimp دلال محبت
pimps دلال محبت
lovingly از روی محبت
loving محبت امیز
the utmost love کمال محبت
fraternal love محبت برادرانه
affetionate محبت امیز
motherly love محبت مادری
excessive love فرط محبت
procuress زن دلال محبت
affably از روی محبت و دلجوئی
endearing از روی دوستی و محبت
procuration جاکشی دلالی محبت
costive سرد و بی محبت خسیس
procuance جاکشی دلالی محبت
disaffect از علاقه و محبت کاستن
professed love ادعای عشق یا محبت
tenderly از روی دلسوزی و محبت
paternal دارای محبت پدری
professed love محبت ادعا شده
love is everything موضوع اصلی محبت است
turtledove عزیز محبت نشان دادن
turtledoves عزیز محبت نشان دادن
jawsmith کسیکه با محبت زیاد مردم فریبی میکند
to lay down a rule قانونی را درست کردن قانونی را وضع نمودن
oedipus complex احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
countersink خزانه نمودن کلاهک دار کردن خزینه دار کردن خزینه
chemical wash کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
revise اصلاح کردن اصلاح نمودن
revising اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises اصلاح کردن اصلاح نمودن
show نمودن
abstract نمودن
to gain any ones ear نمودن
animalize نمودن
animadvert نمودن
dont نمودن
showed نمودن
seem نمودن
dost نمودن
seems نمودن
shows نمودن
seemed نمودن
abstracting نمودن
abstracts نمودن
showŠetc نمودن
silver cord محبت مادر وفرزندی همبستگی مادر وفرزند
sends ارسال نمودن
sending ارسال نمودن
send ارسال نمودن
anneal بادوام نمودن
standardising استاندارد نمودن
catering فراهم نمودن
acquitting نمودن برائت
numeralization عددی نمودن
accommodate تطبیق نمودن
mirroring معکوس نمودن
imprison حبس نمودن
instal منصوب نمودن
imprisoning حبس نمودن
standardizing استاندارد نمودن
standardizes استاندارد نمودن
indorsation تصویب نمودن
accommodates تطبیق نمودن
imprisons حبس نمودن
accommodated تطبیق نمودن
standardize استاندارد نمودن
fill up خاکریزی نمودن
cater فراهم نمودن
catered فراهم نمودن
acquit نمودن برائت
microjustification ریزتراز نمودن
waives اغماض نمودن
digitizing دیجیتالی نمودن
arraign احضار نمودن
authorise مجاز نمودن
dissociating تفکیک نمودن
depilate ازاله مو نمودن از
sorting مرتب نمودن
caters فراهم نمودن
acquits نمودن برائت
standardises استاندارد نمودن
dissociate تفکیک نمودن
waive اغماض نمودن
waived اغماض نمودن
dissociates تفکیک نمودن
standardised استاندارد نمودن
assimilatc مقایسه نمودن
impeached احضار نمودن
adjust تسویه نمودن
curtail مختصر نمودن
sum خلاصه نمودن
misrepresentation بد ارائه نمودن
installing منصوب نمودن
doubled مضاعف نمودن
curtailed مختصر نمودن
abate رفع نمودن
installs منصوب نمودن
impeaches احضار نمودن
impeaching احضار نمودن
abates رفع نمودن
sums خلاصه نمودن
abating رفع نمودن
abated رفع نمودن
stock piling ذخیره نمودن
plot رسم نمودن
impeach احضار نمودن
sketches رسم نمودن
install منصوب نمودن
curtails مختصر نمودن
double مضاعف نمودن
adjust تصفیه نمودن
affix اضافه نمودن
affixed اضافه نمودن
doubled up مضاعف نمودن
plots رسم نمودن
affixes اضافه نمودن
affixing اضافه نمودن
plotted رسم نمودن
dusk تاریک نمودن
friends یاری نمودن
to humble oneself افتادگی نمودن
curtailing مختصر نمودن
sketched رسم نمودن
sketch رسم نمودن
friend یاری نمودن
account محاسبه نمودن
bestialize جانور خوی نمودن
committed متعهدبانجام امری نمودن
commit متعهدبانجام امری نمودن
commits متعهدبانجام امری نمودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com