English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (6 milliseconds)
English Persian
hoosegow محبس محل محصور
Other Matches
jailing محبس
jail محبس
calaboose محبس
jails محبس
prison محبس
prisons محبس
dungeon محبس
dungeons محبس
gehenna محبس
gaol محبس
jailed محبس
gaoling محبس
gaols محبس
gaoled محبس
restricted محصور
fenced محصور
walled محصور
pent up محصور
closed محصور
pent محصور
mure محصور کردن
close جای محصور
closer جای محصور
closes جای محصور
closest جای محصور
enwind محصور کردن
landlocked محصور درخشکی
landlocked محصور در خشکی
snowbound محصور در برف
impark محصور کردن
courtyard محوطه محصور
ensphere محصور کردن
cooped up محصور و محبوس
embay محصور کردن
populated مسکون محصور
walls محصور کردن
wall محصور کردن
palest ناحیه محصور قلمروحدود
ensheathe درغلاف محصور کردن
seagirt محصور بوسیله دریا
pale ناحیه محصور قلمروحدود
paler ناحیه محصور قلمروحدود
inbound محصور در حدود معینی
lock up در محلی محصور کردن
locked up در محلی محصور کردن
park شکارگاه محصور مرتع
parked شکارگاه محصور مرتع
to confine something to something چیزی را محصور کردن
parks شکارگاه محصور مرتع
to restrict something چیزی را محصور کردن
to limit something چیزی را محصور کردن
garrison محصور کردن حصار کشیدن
impark در پارک یا جنگل محصور کردن
garrisons محصور کردن حصار کشیدن
bind محصور کردن بهم پیوستن
entanglement محصور با شبکه سیم خاردار
entanglements محصور با شبکه سیم خاردار
embank با خاک یا سنگ محصور کردن
binds محصور کردن بهم پیوستن
caged storage انبار کردن به طریقه محصور
scaling ladder نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
degagement [حریم محصور بین راهرو و دهلیز]
immure در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
circumvallate باسنگریابارو محصور شده سنگربندی کردن
closure رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
redoubt موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
closures رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
drylot محوطه محصور ومحدودی برای زراعت وغیره
fielded شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fields شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
ring محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
poundage وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
pounds محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
caged storage قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
entangle باسیم خاردارمحصور کردن محصور کردن
compass جهت کردن محصور کردن
wire entanglement با سیم خاردار محصور کردن حصار سیم خاردار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com