Dictiornary-Farsi | محتاج به اقدام یا کمک فوری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
exigent	محتاج به اقدام یا کمک فوری


Other Matches

emergencies	حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency	حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency	پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergencies	پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
He is in abject poverty .	محتاج لقمه نان است [به نان شب محتاج است]
needier	محتاج
neediest	محتاج
needy	محتاج
in disrepair	محتاج تعمیر
dependent	مربوط محتاج
hand to mouth	محتاج گنجشک روزی
that is taken for granted	محتاج بدلیل نیست
hand-to-mouth	محتاج گنجشک روزی
it goes without saying	محتاج بذکر نیست
to rely on somebody [something]	محتاج بودن به کسی [چیزی]
to be reliant on somebody [something]	محتاج بودن به کسی [چیزی]
to depend on somebody [something]	محتاج بودن به کسی [چیزی]
to be dependent on somebody [something]	محتاج بودن به کسی [چیزی]
My only problem is money .	تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
adjective colour	زنگی که برای ثابت شدن محتاج به افزایش چیزدیگری است
urgent	فوری
spots	فوری
immediate <adj.>	فوری
spot	فوری
instanter	فوری
posthaste	فوری
urgently	فوری
sudden	فوری
snap shot	فوری
acute <adj.>	فوری
instantaneous <adj.>	فوری
intuitive <adj.>	فوری
prompted	فوری
spontaneous	فوری
prompts	فوری
prompt	فوری
unintermediate <adj.>	فوری
actions	اقدام
move	اقدام
procedure	اقدام
enterprises	اقدام
emprise	اقدام
enterprise	اقدام
action	اقدام
moves	اقدام
ploy	اقدام
actionless	بی اقدام
moved	اقدام
interventions	اقدام
intervention	اقدام
ploys	اقدام
proceeding	اقدام
enforcement	اقدام
esteem	اقدام
immediate memory	حافظه فوری
immediate mission	تک فوری هوایی
cash spot	نقد فوری
instantaneous reaction	واکنش فوری
cash prompt	نقد فوری
instantaneous photograph	عکس فوری
immediate action	عملیات فوری
emergency care	مراقبتهای فوری
immediate message	پیام فوری
emergency priority	تقدم فوری
pistolgraph	عکس فوری
inst	مخفف فوری
urgent priority	تقدم فوری
prompt delivery	تحویل فوری
prompt deployment	گسترش فوری
prompt payment	پرداخت فوری
snap shooter	عکاس فوری
snap shot	عکس فوری
speedy trial	دادرسی فوری
spot test	ازمایش فوری
immediate	خیلی فوری
real time	بازده فوری
snapshot	عکس فوری
snapshots	عکس فوری
scrams	فوری رفتن
hasty	عجولانه فوری
scram	فوری رفتن
actions	کار اقدام
measure of prevention	اقدام احتیاطی
operation immediate	اقدام سریع
precautions	اقدام احتیاطی
proceed with deliberations	اقدام به مذاکره
deal	اقدام کردن
legal action	اقدام قانونی
it wasprologue to the nextmove	اقدام بعدبود
enterprises	اقدام کردن
intercommunion	اقدام مشترک
enterprises	قدرت اقدام
precaution	اقدام احتیاطی
initial movement	نخستین اقدام
enterprise	قدرت اقدام
enterprise	اقدام کردن
actions	فعل اقدام
to bend effort	اقدام کردن
the needful	اقدام لازم
to take measures	اقدام کردن
start out	اقدام کردن
action	کار اقدام
to take of a	اقدام کردن
to take steps	اقدام کردن
social action	اقدام اجتماعی
counter-measures	اقدام متقابل
regular procedure	اقدام قانونی
counter-measure	اقدام متقابل
action	فعل اقدام
protective measure	اقدام حمایتی
in hand	در دست اقدام
under way	دردست اقدام
emprize	اقدام کردن
action for cancellation	اقدام به ابطال
action statement	دستورالعمل اقدام
expediency	اقدام مهم
double action	اقدام دوجانبه
appropriate action	اقدام مقتضی
preparation	اقدام مقدماتی
counteraction	اقدام متقابل
demarche	اقدام سیاسی
countermeasure	اقدام متقابل
deal with	اقدام کردن
preparations	اقدام مقدماتی
action for cancellation	اقدام به لغو
proceeded	اقدام کردن
measure	درجه اقدام
proceed	اقدام کردن
action at low	اقدام قانونی
expedience	اقدام مهم
deals	اقدام کردن
snapped	گرفتن عکس فوری
snap shot	عکس فوری گرفتن
snapshoot	عکس فوری گرفتن
I need them urgently.	من آنها را فوری میخواهم.
red alert	آژیر خطر فوری
red alerts	آژیر خطر فوری
snap	گرفتن عکس فوری
snapshoot	تیر فوری انداختن
the letter is urgent	نامه فوری است
snapping	گرفتن عکس فوری
snaps	گرفتن عکس فوری
immediate addressing	ادرس دهی فوری
immediate action	عکس العمل فوری
immediate mission	ماموریت فوری هوایی
payable immediately	قابل پرداخت فوری
pistolgraph	دستگاه عکس فوری
upsurge	قیام فوری وناگهانی
ready service	اماده به استفاده فوری
snap report	گزارش فوری یا انی
quick set	گرفتن فوری بتن
wanted	فاقد بودن محتاج بودن
want	فاقد بودن محتاج بودن
measure	اندازه اقدام پیشگیری
memoranda	اقدام به یادداشت کند
counter-measures	اقدام جبران کننده
It is in progress. It is under way.	دردست اقدام است
proceed	اقدام کردن پرداختن به
memorandums	اقدام به یادداشت کند
proceeded	اقدام کردن پرداختن به
originators	اقدام کننده پیام
with measured step	با اقدام مناسب [سنجیده]
originator	اقدام کننده پیام
memorandum	اقدام به یادداشت کند
counter-measure	اقدام جبران کننده
greenlight	اجازه حرکت و اقدام
ventures	اقدام بکارمخاطره امیز
ventured	اقدام یا مبادرت کردن به
ventured	اقدام بکارمخاطره امیز
venture	اقدام یا مبادرت کردن به
it was an incorrect procedure	یک اقدام غلطی بود
enterprises	امرخطیر اقدام مهم
venture	اقدام بکارمخاطره امیز
enterprise	امرخطیر اقدام مهم
ventures	اقدام یا مبادرت کردن به
action for avoidance	اقدام برای لغو
adventurism	اقدام به کاری کردن
venturing	اقدام یا مبادرت کردن به
to start out to do something	اقدام بکاری کردن
venturing	اقدام بکارمخاطره امیز
to put in hand	دایرکردن اقدام کردن
tea bags	پاکت محتوی چای فوری
Please reply as a matter of urgency.	لطفا فوری پاسخ دهید.
spot price	قیمت برای فروش فوری
tea bag	پاکت محتوی چای فوری
To demand prompt payment.	تقاضای پرداخت فوری کردن
enterprise	اقدام به اجرای قوانین کردن
enterprises	اقدام به اجرای قوانین کردن
to play at	خواهی نخواهی اقدام کردن
pushful	متهور در اقدام بکارهای مهم
do the necessary	اقدام لازم بعمل اورید
how shall we proceed	چگونه باید اقدام کرد
to proceed against a person	اقدام بر علیه کسی زدن
execution for debt	اقدام برای طلب وصول
to stop cold something	چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to act in self-defence	دفاع از خود اقدام [حرکت] کردن
zction for dammages	اقدام برای دریافت خسارت وارده
spot sale	فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
to get down to the nitty-gritty [to get down to brass tacks] <idiom>	فوری به اصل مطلب رسیدن [اصطلاح روزمره]
This company guarantees prompt delivery of goods.	این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید