English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (2 milliseconds)
English Persian
wage constraint محدودیت دستمزد
Other Matches
wage fund theory of wages نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
wages دستمزد
waging دستمزد
salary دستمزد
salaries دستمزد
pay دستمزد
rapine دستمزد
feoff دستمزد
factor payments دستمزد
stipends دستمزد
stipend دستمزد
waged دستمزد
paying دستمزد
pays دستمزد
wage دستمزد
restraints محدودیت
finitude محدودیت
finiteness محدودیت
incomprehensiveness محدودیت
limitations محدودیت
limitation محدودیت
circumscription محدودیت
restrictions محدودیت
restriction محدودیت
constraint محدودیت
constraints محدودیت ها
restraint محدودیت
narrowness محدودیت
annual wage دستمزد سالانه
cash-wage دستمزد نقدی
wage compution day دستمزد ساعتی
wage control کنترل دستمزد
daily pay دستمزد روزانه
direct labour دستمزد مستقیم
wage ceiling حداکثر دستمزد
wage ceiling سقف دستمزد
wage agreement قرارداد دستمزد
payroll سیاهه دستمزد
rate of wage نرخ دستمزد
minimum wage حداقل دستمزد
wage costs مخارج دستمزد
wage cuts کاهش دستمزد
wage standard دستمزد استانده
wage stabilization ثبات دستمزد
wage rate نرخ دستمزد
wage policy سیاست دستمزد
wage market بازار دستمزد
wage index شاخص دستمزد
fee مزد دستمزد
base wage rate حداقل دستمزد
wage determination تعیین دستمزد
wage differentials اختلاف در دستمزد
wage freeze انجماد دستمزد
wage funds وجوه دستمزد
wage funds مایه دستمزد
tie up <idiom> محدودیت استفاده
in line <idiom> با محدودیت متداول
limitation period دوره محدودیت
monetary deflation محدودیت پولی
monopoly restriction محدودیت انحصاری
age limit محدودیت سنی
restraint of trade محدودیت تجارت
restriction of range محدودیت دامنه
restrictionism سیاست محدودیت
time bar محدودیت زمانی
trade restriction محدودیت تجاری
limitable محدودیت پذیر
import restriction محدودیت واردات
fire restriction محدودیت اتش
exclusiveness محدودیت انحصار
exchange restriction محدودیت ارزی
exchange restricition محدودیت ارزی
time limits محدودیت زمانی
appropriation limitation محدودیت بودجه
economic stringency محدودیت اقتصادی
budget constaint محدودیت بودجهای
budget constraint محدودیت بودجه
economic constraint محدودیت اقتصادی
capital constraint محدودیت سرمایه
free play بدون محدودیت
freely بدون محدودیت
time limit محدودیت زمانی
restriction منع محدودیت
restrictions منع محدودیت
compute bound محدودیت محاسباتی
monetary restriction محدودیت پولی
restriction of imports محدودیت واردات
constraint of supply محدودیت امادی
wage system نظام پرداخت دستمزد
The wages wI'll be raised. دستمزد ها بالاخواهند رفت
wage freeze ثابت نگهداشتن دستمزد
wage price spiral دور تسلسل دستمزد
wage income درامد بشکل دستمزد
wage profit ratio نسبت دستمزد به سود
wage agreement موافقت نامه دستمزد
raise بالا بردن دستمزد
rate of wage increase نرخ افزایش دستمزد
wage flexibility انعطاف پذیری دستمزد
indirect labour هزینه دستمزد غیرمستقیم
wage bargain چانه زنی دستمزد
raises بالا بردن دستمزد
in restraint of trade تحت محدودیت تجارتی
modular constraint محدودیت در جابجایی تصاویر
exclusion محدودیت در دستیابی به سیستم
import quotas محدودیت کمی واردات
appropriation limitation محدودیت تخصیص اعتبار
parochialism محدودیت در افکار وعقایدمحلی
airspace restricted area منطقه محدودیت پرواز
practice fee دستمزد [مثال ویزیت دکتر]
primage دستمزد بار زدن کشتی
freezes محدودیت عدم امکان تغییر
free کمی محدودیت نوع اسلحه
limited access دراری محدودیت مدارک محدود
freeze محدودیت عدم امکان تغییر
frees کمی محدودیت نوع اسلحه
freeing کمی محدودیت نوع اسلحه
freed کمی محدودیت نوع اسلحه
unconstrained optimization بهینه سازی بدون محدودیت
mandate قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
array محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
arrays محدودیت برای تعداد اجزای یک آرایه
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
truck system اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
bounds محدودیت یا فضایی که کسی میتواند عمل انجام دهد
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
unlimited وسیله مسابقه بدون محدودیت از لحاظ حجم یا نوع موتور
parochialism محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
withholds محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withheld محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withhold محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholding محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
input ای که خلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
input limited ای که خیلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
inputted ای که خلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
wraparound توسعه و بسط اتوماتیک خطی از یک متن به دو خط یا بیشتر به واسطه محدودیت ناحیهای از صفحه نمایش
minimim wage law قانون حداقل دستمزد که براساس ان حداقل دستمزدنبایستی از میزانی که توسط دولت تعیین میشود کمتر باشد
gridding محدودیت ساختمان یک تصویرگرافیکی که مستلزم افتادن نقاط پایانی خطوط روی نقاط شبکه است
kabal قبال [نوعی واحد اندازه گیری در تبریز معادل هزار و چهارصد گره می باشد و جهت تعیین مقدار دستمزد بافنده بکار می رود.]
cottage contract نوعی قرارداد بافت روستایی که کارفرما کاغذ شطرنجی، نخ های رنگ شده و طرح را آماده کرده و دستمزد بافنده پس از فروش به وی پرداخت می شود
Moghat مقات [نوعی واحد اندازه گیری در مشهد که مبنای آن تعداد هزار و دویست گره در یک ردیف طولی و عرضی بوده و جهت پرداخت دستمزد بافنده بکار می رود.]
increasing cost industry حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
retainer حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
retainers حق المشاوره ثابت و مقطوع وکیل دائمی قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
subsistence theory of wages نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
Afshan [all-over pattern] طرح افشان [با حالت های پیچشی و یا زوایای هندسی و ترکیبی از گل ها و شکوفه ها که نشان دهنده و عدم محدودیت در طرح است. گاه با طرح های دیگر مثل میناخانی، بوته، هراتی، بندی و گل و بته ترکیب می شود]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com