English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
parochialism محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
Other Matches
background سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
parochial ناحیهای محدود
wraparound توسعه و بسط اتوماتیک خطی از یک متن به دو خط یا بیشتر به واسطه محدودیت ناحیهای از صفحه نمایش
He is most suitable for brain work . خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
limited access دراری محدودیت مدارک محدود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
withholding محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withheld محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withhold محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholds محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
autonomy استقلال محلی محدود
provincialism عقایدوافکار محدود محلی
bounds محدودیت یا فضایی که کسی میتواند عمل انجام دهد
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
up to one's ears in work <idiom> کارهای زیاد برای انجام داشتن
to finish off کارهای دست باخر را انجام دادن
cycle time مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
tine دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
horizons افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizon افق فکری بوسیله افق محدود کردن
audited توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
auditing توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audits توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audit توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
feel out <idiom> صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
offices استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
office استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
productive مدت زمانی که یک کامپیوتر میتواند کارهای بدون خطا را انجام دهد
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
interlude تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
interludes تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
individualism فلسفه اصالت فردیت روش فکری که معتقد به ازاد گذاشتن فرد درجمیع امور و شئون است بدون انکه مصالح جمع این ازادی را محدود کند
basics سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basic سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
megalomania مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
funeral home محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
prescan خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
elegant یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
bitblt در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
blit در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
illmitable محدود نکردنی محدود نشدنی
hooks کد ماشینی که در یک ماژول یاپیمانه از سیستم عامل جای داده میشود تا کنترل را به روالی که وفیفهای اضافی انجام میدهد انتقال داده ودر محلی متفاوت از ماژول اصلی ذخیره نماید
hook کد ماشینی که در یک ماژول یاپیمانه از سیستم عامل جای داده میشود تا کنترل را به روالی که وفیفهای اضافی انجام میدهد انتقال داده ودر محلی متفاوت از ماژول اصلی ذخیره نماید
interestedly با دلبستگی
languidinterest دلبستگی کم
interests دلبستگی
interest دلبستگی
interestedness دلبستگی
attachment دلبستگی
local procurement تدارک محلی فراورده محلی
localism ایین محلی علاقه محلی
civism دلبستگی به میهن
profound interest دلبستگی زیاد
fixation دلبستگی زیاد
fixations دلبستگی زیاد
attachment حکم دلبستگی
devotion to music دلبستگی به موسیقی
weapons tight جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
particularism دلبستگی بمرام خاصی
religionism دلبستگی زیادبه دینداری
to take an i. in something به چیزی دلبستگی داشتن
rubrician کسی که دلبستگی زیادبدستورهای
(no) skin off one's nose <idiom> دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
to have a thing at heart بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
exteriority حالت بیرونی یافاهری دلبستگی به
armistise متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
humanism دلبستگی به مسائل مربوط بنوع بشر
outwardness کیفیت فاهر دلبستگی بچیزهای خارجی یامادی
scripturalism اعتقادبه نص کتاب مقدس دلبستگی بدلائل نقلی
local posts پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
regional ناحیهای
zonular ناحیهای
zonal ناحیهای
regionally ناحیهای
area graph نمودار ناحیهای
zonal مداری ناحیهای
regional development توسعه ناحیهای
zonary مداری ناحیهای
zones ناحیهای شدن
selective quenching سردکنندگی ناحیهای
zone ناحیهای شدن
regional gap شکاف ناحیهای
area search جستجوی ناحیهای
communal relationship روابط ناحیهای
suburban or local railway راه اهن ناحیهای
patagonia ناحیهای درجنوب ارژانتین وشیلی
territoriality ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
conventions باره مسائل حزبی ناحیهای
piedmont ناحیهای در شمال غربی ایتالیا
chemosphere ناحیهای در قسمتهای فوقانی اتمسفر
territorialism ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
convention باره مسائل حزبی ناحیهای
balkanize ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
line of engagement ناحیهای از سینه که روبروی شمشیر قراردارد
chorographic وابسته بنقشه برداری جغرافیایی از ناحیهای
stratosphere ناحیهای یا لایهای دراتمسفربین تروپوپوز و استراتوپوز
chorography نقشه برداری وتوضیح وضع جغرافیایی ناحیهای
enclaves ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
enclave ناحیهای که کشور بیگانه دورانرا گرفته باشد
inversions ناحیهای در اتمسفر که در ان میزان افت منفی میباشد
inversion ناحیهای در اتمسفر که در ان میزان افت منفی میباشد
clippings انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
clips انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
clipped انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
regional agency موسسات ناحیهای موسساتی با صلاحیت محدودبه ناحیه خاص
zone of rock fracture ناحیهای از سنگ کره که دارای سنگهای شکافدار میباشد
exclave ناحیهای که ازکشوری جداشده وخاک بیگانه انرافراگرفته باشد
image ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
images ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
bit map ناحیهای در کامپیوتر که برای گرافیک نگهداری شده است
clip انتخاب ناحیهای از تصویر که کوچکتر از حالت اصلی است
restriction محدودیت
limitations محدودیت
restraint محدودیت
restraints محدودیت
narrowness محدودیت
limitation محدودیت
circumscription محدودیت
finiteness محدودیت
constraint محدودیت
constraints محدودیت ها
incomprehensiveness محدودیت
finitude محدودیت
restrictions محدودیت
fairground ناحیهای که مخصوص برگذاری بازار مکاره یاسیرک ونمایشگاه ها میباشد
fairgrounds ناحیهای که مخصوص برگذاری بازار مکاره یاسیرک ونمایشگاه ها میباشد
triangulation تقسیم ناحیهای به مثلثهای مجاور هم جهت مساحی سه گوش سازی
peregrin falcon یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
restraint of trade محدودیت تجارت
restriction of imports محدودیت واردات
import restriction محدودیت واردات
restrictions منع محدودیت
restriction منع محدودیت
restriction of range محدودیت دامنه
exclusiveness محدودیت انحصار
restrictionism سیاست محدودیت
exchange restricition محدودیت ارزی
fire restriction محدودیت اتش
free play بدون محدودیت
exchange restriction محدودیت ارزی
economic stringency محدودیت اقتصادی
time bar محدودیت زمانی
compute bound محدودیت محاسباتی
tie up <idiom> محدودیت استفاده
time limit محدودیت زمانی
monetary deflation محدودیت پولی
limitation period دوره محدودیت
budget constraint محدودیت بودجه
capital constraint محدودیت سرمایه
appropriation limitation محدودیت بودجه
constraint of supply محدودیت امادی
in line <idiom> با محدودیت متداول
age limit محدودیت سنی
freely بدون محدودیت
time limits محدودیت زمانی
trade restriction محدودیت تجاری
economic constraint محدودیت اقتصادی
limitable محدودیت پذیر
monopoly restriction محدودیت انحصاری
budget constaint محدودیت بودجهای
monetary restriction محدودیت پولی
wage constraint محدودیت دستمزد
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
i take no interest in that هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
appropriation limitation محدودیت تخصیص اعتبار
exclusion محدودیت در دستیابی به سیستم
import quotas محدودیت کمی واردات
parochialism محدودیت در افکار وعقایدمحلی
modular constraint محدودیت در جابجایی تصاویر
in restraint of trade تحت محدودیت تجارتی
airspace restricted area منطقه محدودیت پرواز
reunionism دلبستگی به پیوند کلیسای کاتولیک با کلیسای انگلیس
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
infarct ناحیهای که در اثر وقفه گردش خون دررگ بافتهای ان مرده باشد دچارانفارکتوس
notional فکری
incogitancy بی فکری
cerebral فکری
inconsiderateness بی فکری
intellectuals فکری
mental فکری
intellectual فکری
incogitance بی فکری
braininess فکری
excogitative فکری
irreflection بی فکری
reflectional فکری
conceptual فکری
frees کمی محدودیت نوع اسلحه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com