Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 280 (39 milliseconds)
English
Persian
restriction
محدود کردن
restrictions
محدود کردن
limit
محدود کردن
stint
محدود کردن
stints
محدود کردن
containment
محدود کردن
abound
محدود کردن
abounded
محدود کردن
abounding
محدود کردن
abounds
محدود کردن
qualifies
محدود کردن
qualify
محدود کردن
restrict
محدود کردن
restricting
محدود کردن
restricts
محدود کردن
delimitate
محدود کردن
peg down
محدود کردن
set out
محدود کردن
straiten
محدود کردن
Search result with all words
fan
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanned
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
privacy
حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
limit
محدود کردن تعیین کردن حد
confine
محدود کردن منحصر کردن
confining
محدود کردن منحصر کردن
dam
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
bound
خیز محدود کردن مقید کردن بستن
narrow
محدود باریک کردن
narrow
محدود کردن کوته فکر
narrowed
محدود باریک کردن
narrowed
محدود کردن کوته فکر
narrower
محدود باریک کردن
narrower
محدود کردن کوته فکر
narrowest
محدود باریک کردن
narrowest
محدود کردن کوته فکر
compass
محدود کردن فهمیدن
terminate
محدود کردن خاتمه یافتن
terminated
محدود کردن خاتمه یافتن
terminates
محدود کردن خاتمه یافتن
curb
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbed
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs
محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
quantified
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantify
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
withheld
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withhold
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholding
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
withholds
محدود کردن استفاده از جنگ افزار اتمی محدودیت اجرای اتش
impale
محدود کردن میله کشیدن
impaled
محدود کردن میله کشیدن
impales
محدود کردن میله کشیدن
impaling
محدود کردن میله کشیدن
gag
پوزه بند بستن محدود کردن
gagged
پوزه بند بستن محدود کردن
gagging
پوزه بند بستن محدود کردن
gags
پوزه بند بستن محدود کردن
horizon
افق فکری بوسیله افق محدود کردن
horizons
افق فکری بوسیله افق محدود کردن
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
banding
روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
clamper
مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
elastic banding
روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
exchange control
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
fire restriction
محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
grid current limiting
محدود کردن جریان شبکه
limitation clause
شرط محدود کردن مسئوولیت
restrictive trade practices
روشهای محدود کردن تجارت
territorialization
محدود کردن بیک ناحیه
terrtorialize
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
clip someone's wings
<idiom>
محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
Other Matches
illmitable
محدود نکردنی محدود نشدنی
weapons tight
جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
finite
محدود
terminates
محدود
lock step
محدود
terminated
محدود
limitary
محدود
incomprehensible
نا محدود
finte
محدود
limit
محدود
limited access
محدود
terminate
محدود
limited
محدود
moderating
محدود
indefinite
نا محدود
indeterminable
نا محدود
moderate
محدود
ambient
محدود
moderated
محدود
limiting
محدود
incomprehensive
محدود
moderates
محدود
restricted
محدود الاستعمال
confined equifer
سفره محدود
limited integrator
انتگرال محدود
qualificatory
محدود سازنده
qualified property
مالکیت محدود
limited denied war
جنگ محدود
limited divorce
طلاق محدود
bound
مرز محدود
parochial
ناحیهای محدود
copyrighted
محدود به حق کپی
infinite
نا محدود بی اندازه
straitlaced
محدود درفشار
restrainable
محدود ساختنی
limited power
اختیارات محدود
limiting size
اندازه محدود
controlled war
جنگ محدود
limited objective
هدف محدود
limiter
محدود کننده
delimitation
محدود ساختن
limiting speed
سرعت محدود
circumscribed amnesia
یادزدودگی محدود
limited editions
چاپ محدود
limited editions
کالای محدود
limited editions
فرآوردهی محدود
bottomless
غیر محدود
finitely
بطور محدود
trammel
محدود ساختن
inter play
حرکت محدود
finite population
جامعه محدود
finite integral
انتگرال محدود
straightlaced
محدود درفشار
containment
محدود نگاهداشتن
restrictive
محدود کننده
restrictive
محدود سازنده
unbound
غیر محدود
narrow market
بازار محدود
de escalation
محدود سازی
catathymic amnesia
یادزدودگی محدود
limited edition
فرآوردهی محدود
limited edition
کالای محدود
sex limited
محدود به جنس
contracted
مختصر محدود
limited edition
چاپ محدود
qualified
مقید محدود
confined
محدود شده
limitative
محدود کننده
limited liability company
شرکت با مسئوولیت محدود
limited liability company
شرکت با مسئولیت محدود
restrictions
یک چیز محدود شده
illimitable
نامحدود محدود نشدنی
man
شبکه با گسترده محدود
one idead
دارای فکر محدود
limited denied war
جنگ ناخواسته محدود
determinate
تعیین شده محدود
i/o bound
محدود به ورودی خروجی
limitary
دارای قدرت محدود
narrow mindedly
با فکر محدود متعصبانه
mans
شبکه با گسترده محدود
restriction
یک چیز محدود شده
corporation
شرکت بامسئولیت محدود
infintate
منفی و نا محدود ساختن
blind bombing zone
منطقه بمباران محدود
diode limiter
محدود کننده دیودی
partial jurisdiction
حق خود گردانی محدود
double limiter
محدود کننده مضاعف
corporations
شرکت بامسئولیت محدود
limited access road
راه با ورودی محدود
controlled access road
راه با ورودی محدود
limiting factor
عامل محدود کننده
input limiter
محدود کننده ورودی
current limiter
محدود کننده جریان
incomprehensively
بطور غیرجامع یا محدود
autonomy
استقلال محلی محدود
limited war
جنگ محدود وموضعی
closed
مسابقه محدود به سن یاجنس
determinative
محدود کننده صفت
voltage limiter
محدود کننده ولتاژ
locals
محدود بیک محل
local
محدود بیک محل
sinedie
تاتاریخ غیر محدود
your vocabulary is limited
شما محدود است
rectilineal
محدود بخطوط راست
semipermanent
دارای مدت محدود
provincialism
عقایدوافکار محدود محلی
finite element method
روش المان محدود
restricted area
منطقه اتش محدود
stenophagous
غذای محدود خوار
airspace restricted area
منطقه پرواز محدود
extensive agricultuse
کشاورزی غیر محدود
transfinite
خارج ازاعداد محدود
transfinite
ماوراء اعداد محدود
locals
مربوط به سیستم با دستیابی محدود
metropolitan area network
شبکه گسترده در مسافت محدود.
partial jurisdiction
حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
copyright
محدود شده با قوانین کپی
copyrights
محدود شده با قوانین کپی
closed interval
فاصله محدود
[کراندار]
[ریاضی]
run length limited recording
ثبت محدود طول اجرا
limited access
دراری محدودیت مدارک محدود
small minded
دارای ذوق واستعداد محدود
local
مربوط به سیستم با دستیابی محدود
open interval
فاصله نا محدود
[بی کران]
[ریاضی]
rll
ثبت محدود طول اجرا
class
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
open indent
سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
classes
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
home range
جای محدود برای فعالیت حیوانات
circumscription
انحصار فضایامحیط محدود ومشخص شده
classed
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
special
سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
time policy
بیمه نامه دریایی با مدت محدود
classing
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد
capital expenditure
هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
peripheral
و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
an infinite verb
فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
delimit
تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
delimited
تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
delimits
تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
illimitably
بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
delimiting
تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
competition
رقابتهای اقتصادی در بازاری که تعدادخریداران و فروشندگان محدود نیست
competitions
رقابتهای اقتصادی در بازاری که تعدادخریداران و فروشندگان محدود نیست
liberty civil
ازادیی که محدود باشد بوضع قوانین برای اسایش مردم
baseband
مدار ارتباطی که سیگنالهای محدود را در باند پایه ارسال کند
base band
مدار ارتباطی که سیگنالهای محدود را در باند پایه ارسال کند
parochialism
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
airspace
حجم اتمسفر محدود بین سطح ارتفاع معین و زمین
limited divorce
طلاقی که مدت ان محدود بوده پس ازانقضای مهلت بخودی خودرجوع شود
Can count on the fingers of one hand
<idiom>
رخ دادن اتفاقی به تعداد انگشتان دست
[اتفاق نادر و به دفعات محدود]
authorisations
کدی که برای دستیابی به کامپیوتر را فقط به کاربران خاص محدود میکند
authorization
کدی که برای دستیابی به کامپیوتر را فقط به کاربران خاص محدود میکند
commodities
چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
microcomputer
اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
micro
اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
commodity
چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
blue laws
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
micros
اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
machines
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
middle ear
حفره کوچکی محدود به پرده که صدا را ازگوش خارجی به گوش داخلی منتقل میکند
process bound
برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
machined
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
machine
دستوری که توسط ماشین تشخیص داده میشود و بخشی از مجموعه دستورات محدود آن است
thin Ethernet
شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل loaxial و اتصالات BNC و محدود به چند متری میشود
moto cross
مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
fixed point notation =
نمایش عدد که محل ارقام و نقط ه اعشاری را در کامپیوتر نگه می دارد تا بیشترین تعداد اعداد قابل مدیریت را محدود کند
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
restrictive fire plan
طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
shares
سیستم عامل شبکه که به منابع کلمه رمز نسبت میدهد به جای اینکه شماره کاربران را تنظیم کند تا دستیابی محدود شود
share
سیستم عامل شبکه که به منابع کلمه رمز نسبت میدهد به جای اینکه شماره کاربران را تنظیم کند تا دستیابی محدود شود
shared
سیستم عامل شبکه که به منابع کلمه رمز نسبت میدهد به جای اینکه شماره کاربران را تنظیم کند تا دستیابی محدود شود
cartridge
کارتریج ROM که روی چاپگر نصب میشود تا فاهر هر چاپ بهتری داشته باشد ولی هنوز نسبت به سایر خصوصیات محدود است
cartridges
کارتریج ROM که روی چاپگر نصب میشود تا فاهر هر چاپ بهتری داشته باشد ولی هنوز نسبت به سایر خصوصیات محدود است
CUG
ورودی محدود به پایگاه داده ها یا سیستم صفحه آگاهی درباره موضوع خاص برای کاربران مشخص و شناخته شده معمولاگ به وسیله کلمه رمز
limited company
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
individualism
فلسفه اصالت فردیت روش فکری که معتقد به ازاد گذاشتن فرد درجمیع امور و شئون است بدون انکه مصالح جمع این ازادی را محدود کند
graphics
ترمینال ویدیو متن که حروف نمایش داده شده آن از محدود حروف گرافیکی و نه متن هستند
ttl
طراحی صفحه نمایش که فقط سیگنالهای دیجیتال را می پذیرد و بنابراین فقط تصاویر تک رنگ را می پذیرد یا مجموعه رنگهای محدود
close corporation
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
cpu
پیشرفت کامپیوتر که محدود به تعدادی دستورالعمل است که CPU میتواند اجرا کند حافظه و وسایل ورودی / خروجی می توانند داده را سریع تر از تولید CPU ارسال کنند
fastest
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
rhomb design
طرح قاب لوزی
[این طرح گاه مانند قاب خشتی کل متن را می پوشاند و گاه به تعداد محدود در مرکز فرش حالت یک ترنج را به آن می بخشد.]
republic
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics
حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com