Dictiornary-Farsi | محدود کننده مضاعف | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (18 milliseconds)

English	Persian
double limiter	محدود کننده مضاعف


Other Matches

altitude/height hold	متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
limiter	محدود کننده
restrictive	محدود کننده
limitative	محدود کننده
input limiter	محدود کننده ورودی
determinative	محدود کننده صفت
diode limiter	محدود کننده دیودی
limiting factor	عامل محدود کننده
current limiter	محدود کننده جریان
voltage limiter	محدود کننده ولتاژ
delimit	تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
delimited	تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
delimiting	تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
delimits	تنظیم حجم داده با استفاده از محدود کننده ها
restrictive fire plan	طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
illmitable	محدود نکردنی محدود نشدنی
weapons tight	جنگ افزار اتش محدود فرمان اتش محدود در پدافندهوایی
duplex	مضاعف
bilateral	مضاعف
duplexes	مضاعف
doubled	مضاعف
multiple	مضاعف
double	مضاعف
doubled up	مضاعف
double line	خط مضاعف
double precision	مضاعف
double dissociation	گسست مضاعف
double density	چگالی مضاعف
double image	تصویر مضاعف
double decomposition	تجزیه مضاعف
double cropping	کشت مضاعف
double diode	دیود مضاعف
double length	طول مضاعف
double taxation	مالیات مضاعف
double word	کلمه مضاعف
doubled columns	ستونهای مضاعف
doubleword	کلمه مضاعف
doubliy	بطور مضاعف
doubly linked	با پیوند مضاعف
double salt	ملح مضاعف
double punch	منگنه مضاعف
double blowing	دمش مضاعف
double refraction	انکسار مضاعف
double refraction	شکست مضاعف
double precision	دقت مضاعف
double beam	پرتو مضاعف
double density	تراکم مضاعف
double alternation	تناوب مضاعف
double salt	نمک مضاعف
double length	با طول مضاعف
birefringence	شکست مضاعف
birefringence	انکسار مضاعف
double lead screw	حلزونی مضاعف
bilateral observation	دیدبانی مضاعف
double junction	اتصال مضاعف
double bond	اتصال مضاعف
dual density	تراکم مضاعف
double	مضاعف نمودن
duplexing	مضاعف سازی
dual nationality	تابعیت مضاعف
doubled up	مضاعف نمودن
peak to peak voltage	ولتاژ مضاعف
fiddle blocks	قرقره مضاعف
two throw ladder	پلکان مضاعف
doubled	مضاعف نمودن
binary	جفتی مضاعف
duplexing	مضاعف کردن
double counting	محاسبه مضاعف
duplex console	پیشانه مضاعف
duplex computer	کامپیوتر مضاعف
double beam	شعاع مضاعف نور
double tape	نوار مساحی مضاعف
double taxation	مالیات بندی مضاعف
double triode	لامپ تریود مضاعف
double blind method	روش بی نام مضاعف
double density recording	ضبط تراکم مضاعف
double entry	دفتر داری مضاعف
double contact lamp	لامپ با اتصال مضاعف
double hardening	سخت گردانی مضاعف
electrical double layer	لایه مضاعف الکتریکی
doubled pawns	پیادهای مضاعف شطرنج
double linked list	لیست پیوندی مضاعف
double piston engine	موتور پیستون مضاعف
double irradiation technique	روش تاباندن مضاعف
oversrike	چاپ مضاعف دخشه
addend	عدد مضاعف عددافزوده شده
alum	سولفات مضاعف الومینیوم و پتاسیم
double filament lamp	لامپ رشتهای با فیلامان مضاعف
double two high rolling mill	دستگاه نورد مضاعف دوبل
polyene	ترکیبی الی که دارای پیوستگی مضاعف است
iceland spar	کلسیت شفاف دارای خاصیت انکسار مضاعف
corrector	جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
double buffering	روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
multipe expansion of credit	استنباط مضاعف اعتبارات حقی که خزانه داری کل درقبول چک امانتی به مقداری بیش از ذخیره و اعتبار خوددارد
finite	محدود
moderate	محدود
moderated	محدود
limited	محدود
incomprehensive	محدود
terminates	محدود
terminate	محدود
lock step	محدود
limiting	محدود
indeterminable	نا محدود
ambient	محدود
limitary	محدود
finte	محدود
limited access	محدود
incomprehensible	نا محدود
terminated	محدود
indefinite	نا محدود
moderating	محدود
moderates	محدود
limit	محدود
limited editions	کالای محدود
trammel	محدود ساختن
delimitation	محدود ساختن
peg down	محدود کردن
delimitate	محدود کردن
straiten	محدود کردن
qualifies	محدود کردن
limited editions	چاپ محدود
bound	مرز محدود
restriction	محدود کردن
confined	محدود شده
stint	محدود کردن
stints	محدود کردن
qualify	محدود کردن
limited edition	کالای محدود
limited edition	فرآوردهی محدود
de escalation	محدود سازی
restrictions	محدود کردن
copyrighted	محدود به حق کپی
containment	محدود کردن
containment	محدود نگاهداشتن
bottomless	غیر محدود
limit	محدود کردن
confined equifer	سفره محدود
straitlaced	محدود درفشار
restrictive	محدود سازنده
finite integral	انتگرال محدود
parochial	ناحیهای محدود
limited editions	فرآوردهی محدود
abound	محدود کردن
abounded	محدود کردن
abounding	محدود کردن
set out	محدود کردن
sex limited	محدود به جنس
abounds	محدود کردن
limited edition	چاپ محدود
finitely	بطور محدود
finite population	جامعه محدود
controlled war	جنگ محدود
straightlaced	محدود درفشار
limiting speed	سرعت محدود
limiting size	اندازه محدود
inter play	حرکت محدود
narrow market	بازار محدود
limited objective	هدف محدود
unbound	غیر محدود
restricts	محدود کردن
limited denied war	جنگ محدود
limited divorce	طلاق محدود
limited integrator	انتگرال محدود
restrict	محدود کردن
restricting	محدود کردن
limited power	اختیارات محدود
catathymic amnesia	یادزدودگی محدود
qualificatory	محدود سازنده
restricted	محدود الاستعمال
infinite	نا محدود بی اندازه
circumscribed amnesia	یادزدودگی محدود
qualified property	مالکیت محدود
contracted	مختصر محدود
restrainable	محدود ساختنی
qualified	مقید محدود
your vocabulary is limited	شما محدود است
narrow mindedly	با فکر محدود متعصبانه
limited access road	راه با ورودی محدود
limited denied war	جنگ ناخواسته محدود
controlled access road	راه با ورودی محدود
infintate	منفی و نا محدود ساختن
narrow	محدود باریک کردن
restricted area	منطقه اتش محدود
incomprehensively	بطور غیرجامع یا محدود
closed	مسابقه محدود به سن یاجنس
airspace restricted area	منطقه پرواز محدود
partial jurisdiction	حق خود گردانی محدود
stenophagous	غذای محدود خوار
narrowed	محدود باریک کردن
limitary	دارای قدرت محدود
finite element method	روش المان محدود
corporation	شرکت بامسئولیت محدود
corporations	شرکت بامسئولیت محدود
autonomy	استقلال محلی محدود
narrower	محدود باریک کردن
narrowest	محدود باریک کردن
compass	محدود کردن فهمیدن
determinate	تعیین شده محدود
extensive agricultuse	کشاورزی غیر محدود