English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 192 (10 milliseconds)
English Persian
deprived محرومیت کشیده
Other Matches
drawled کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawl کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawling کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawls کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
disqualifying محرومیت
deprivations محرومیت
disqualified محرومیت
disqualifies محرومیت
privation محرومیت
privations محرومیت
forfeits محرومیت
forfeiting محرومیت
vitiosity محرومیت
disqualify محرومیت
forfeited محرومیت
forfeit محرومیت
proscription محرومیت
bereavement محرومیت
bereavements محرومیت
exclusion محرومیت
deprivation محرومیت
sleep deprivation محرومیت از خواب
deprived توام با محرومیت
emotional deprivation محرومیت هیجانی
binocular deprivation محرومیت دو چشمی
sensory deprivation محرومیت حسی
stimulus deprivation محرومیت تحریکی
cultural deprivation محرومیت فرهنگی
deprivable قابل محرومیت
deprivation from inheritance محرومیت از ارث
privative ناشی از محرومیت
disinheritance محرومیت از ارث
principle of exclusion اصل محرومیت
disherison محرومیت ازارث
food deprivation محرومیت غذایی
reprobates هرزه محرومیت
monocular deprivation محرومیت یک چشمی
deprival بی نصیبی محرومیت
reprobate هرزه محرومیت
Deprivation of ones civil rights . محرومیت از حقوق مدنی
disbarment محرومیت از شغل وکالت
attainder محرومیت از حقوق مدنی
civil degradation محرومیت از حقوق مدنی
civil death محرومیت از حقوق مدنی
civic d. محرومیت از حقوق کشوری
corruption of blood محرومیت از حقوق اجتماعی و مدنی
disfranchisement محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
salique law محرومیت اولاداناث از توارث تاج وتخت
ostracism محرومیت از حقوق اجتماعی و وجهه ملی
salic law محرومیت اولاد اناث از توارث تاج وتخت
outlawry بی بهره گی از حقوق وحمایت قانونی محرومیت ازحقوق
tense کشیده
tenser کشیده
leptokurtic کشیده
deep drawn از ته دل کشیده
leptosome کشیده تن
ectomorph کشیده تن
tensed کشیده
oblonated کشیده
tenses کشیده
tensing کشیده
oblongated کشیده
drawlingly کشیده
posttensioning پس کشیده
indrawn تو کشیده
drawn کشیده
long- کشیده
longer کشیده
long کشیده
drew کشیده شد
longs کشیده
tensest کشیده
longed کشیده
threaded نخ کشیده
longest کشیده
low angle مسیر کشیده
ectomorphic type سنخ کشیده تن
deep fetched از ته دل کشیده شده
drawable کشیده شدنی
deer neck گردن کشیده
prolate کشیده شده
in tow <idiom> کشیده شده
threaded بند کشیده
flat fire تیر کشیده
drag کشیده شدن
leptomorph کشیده ریخت
dragged کشیده شدن
low angle fire تیر کشیده
drags کشیده شدن
intractile کشیده نشدنی
flare زبانه کشیده
flares زبانه کشیده
linear باریک کشیده
pinxit کشیده است
flat trajectory خط سیر کشیده
long robe صورت کشیده
couchant دراز کشیده
tractile کشیده شدنی
elongates کشیده کردن
touse کشیده شدن
tensive کشیده شدنی
at full length دراز کشیده
elongate کشیده کردن
saps شیره کشیده از
sap شیره کشیده از
elongating کشیده کردن
ectomorphy کشیده تنی
sapped شیره کشیده از
extensive بسیط کشیده
indrawn بداخل کشیده
chock-a-block بالا کشیده
chock-a-block کاملا کشیده
vellum paper کاغذمهره کشیده
lanternjaws صورت لاغر و کشیده
draw کشیده شدن عهده
chant اهنگ ساده و کشیده
chants اهنگ ساده و کشیده
if you please بیزحمت زحمت کشیده
chanted اهنگ ساده و کشیده
deep fetched از ته سینه کشیده شده
draws کشیده شدن عهده
chanting اهنگ ساده و کشیده
underdraw کشیده نشدن زه تا اخر
pencilled با مداد کشیده شده
taut محکم کشیدن کشیده
oblong دوک مانند کشیده
satined paper گاغذ مهره کشیده
pulled muscle عضله کشیده شده
drawn on کشیده شدن عهده
hell-bent به بیراهه کشیده شده
extendible کشیده شدنی امتدادپذیر
hell bent به بیراهه کشیده شده
oblongs دوک مانند کشیده
prone float روی شکم با دستهای کشیده
He has suffered a great deal at the hands of his wife . از دست زنش خیلی کشیده
opened وضع زه هنگام کشیده شدن
conducting اداره کردن کشیده شدن
conduct اداره کردن کشیده شدن
conducted اداره کردن کشیده شدن
wired سیم کشیده مفتول دار
conducts اداره کردن کشیده شدن
open وضع زه هنگام کشیده شدن
opens وضع زه هنگام کشیده شدن
hard drawn copper wire سیم مسی کشیده شده
wirespun زیاد کشیده ونازک لطیف فریف
come home کشیده شدن لنگر به طرف ناو
flat trajectory سهم تیرکشیده مسیر کشیده گلوله
infill نقاط کشیده شده روی نقشه
capriole پرش عمودی اسب با پاهای کشیده به عقب
drag چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
dragged چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
in perspective کشیده شده ازروی علم منافرو مرایا
drags چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
to be at full stretch تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
She has long and shapely legs . ساق پاهای کشیده وخوش ترکیبی دارد
he is at the end of his tether چنته اش خالی شده یا قوایش ته کشیده است
hauls همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauling همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
stillage چارچوب یاچارپایهای که چیزیرا روی ان می گذارندتاابش کشیده شود
haul همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
jinrikisha درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
jinriki درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
phantom section خط نقطهای که جهت رسم تصاویر نامرئی کشیده میشود
extends وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
i thanked him for his trouble برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
perspective grid خطوط شبکه مختصاتی که روی عکس هوایی کشیده می شوند
extending وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extend وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
dragrope طنابی که بوسیله ان چیزی رامیکشند یا اینکه روی زمین کشیده میشود
shoot the duck حرکت جلو و عقب نشینی روی یک پا و پای دیگر کشیده بجلو
autoscore در پردازش کلمه دستورالعملی است که باعث میشود تا زیر متن خط کشیده شود
sliver فتیله نخ [الیاف کشیده شده و موازی که هنوز تاب داده نشده اند.]
paleozoic وابسته به عهدی از زمین شناسی که از اغازدوره کامبریان تا اوایل دوره پرمیان طول کشیده
to walk the chalk بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
y scale در عکس هوایی مایل مقیاسی خطی است که موازی با خط محوراصلی عرضها کشیده میشود
point designation شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
ineligibility عدم قابلیت برای انتخاب شدن محرومیت از انتخاب شدن غیرقابل قبول
attainder سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
x scale در عکس هوایی مایل مقیاس خطی است که موازی با خط افق حقیقی عکس کشیده میشودc
collective goods کالاهای قابل استفاده جمعی کالاهای عمومی که استفاده یک فرد ازانها موجب محرومیت دیگران از استفاده ان کالاها نمیشود
over stretched wrap نخ چله بیش از حد کشیده شده [این حالت باعث کاهش استحکام نخ چله و همچنین کج بافی در فرش می گردد.]
bar automatic میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
nap side خواب فرش [با انجام عمل پرداخت الیاف از قسمت گره بصورت راست و کشیده درآمده و ظاهر حقیقی فرش را بوجود می آورند.]
karadja medallion ترنج کرجی [این طرح مربوط به منطقه ای بین اهر و تبریز می باشد که در آن ترنج حالت کشیده داشته و هشت وجه آنرا با حالتی از قلاب می پوشانند.]
graphic نوشته شده کشیده شده
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
source در عمل کشیدن و قرار دادن , شی اصلی شی ای است که انتخاب شده است و پس کشیده شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com