English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
lumpen محروم شده از حقوق اجتماعی وسیاسی وغیره
Other Matches
ostracism محروم کردن از حقوق اجتماعی
ostracizes از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizing از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracised از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracize از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracising از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracises از حقوق اجتماعی محروم کردن
sociopolitical اجتماعی وسیاسی
shavian پیرو عقاید اجتماعی وسیاسی وادبی برناردشاو
ideology روش فکری وسیاسی و اجتماعی واقتصادی خاص با کلیه نظریات و هدفها و مسائل مربوط به ان
ideologies روش فکری وسیاسی و اجتماعی واقتصادی خاص با کلیه نظریات و هدفها و مسائل مربوط به ان
economic determinism یکی ازاصول عقاید مارکس که به موجب ان جمیع تحولات اجتماعی وسیاسی ناشی ازجبر اقتصادی تلقی می گردد
underprivileged محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
attainder سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
declass کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracised ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizing ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
infamous محروم از حقوق مدنی ترذیلی
civil rights حقوق اجتماعی
corruption of blood محرومیت از حقوق اجتماعی و مدنی
woman's rights حقوق اجتماعی و سیاسی نسوان
ostracism محرومیت از حقوق اجتماعی و وجهه ملی
social security payroll tax مالیات مزد و حقوق برای تامین اجتماعی
denationalising از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
bill of rights منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
common low سیستم حقوقی انگلستان که ازحقوق مدنی و حقوق کلیسایی متمایز است زیرا این قسمت از حقوق انگلستان از پارلمان ناشی نشده عرف و عادت حقوق عرفی
ultraist کسیکه در مسائل دینی وسیاسی و مانند انها زیاده روی میکند
public international law حقوق بین الملل عمومی حقوق عام ملل
postliminum قسمت پشت در قانون بازگشت حقوق یاقانون استعاده حقوق یا اعاده وضع حقوقی سابق
detention of pay ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
protective duty حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
harbour dues حقوق اسکله حقوق لنگراندازی
advalorem duty حقوق گمرکی براساس ارزش کالا حقوق گمرکی از روی قیمت
allotment advice پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
authorized stoppage برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
cold turkey محروم
bereaved محروم
deprived محروم
blighted محروم
sans محروم از
disadvantaged محروم
exclude محروم کردن
devest محروم کردن
bereave محروم کردن
lower class طبقه محروم
choiceless محروم از حق انتخاب
underclass طبقه محروم
excludes محروم کردن
dis- محروم کردن
underclass طبقهی محروم
disinherited محروم ازارث
to be defected محروم شدن
to cut off محروم کردن
subclass طبقه محروم
excludable محروم کردنی
disadvantaged children کودکان محروم
deprivable محروم کردنی
deprives محروم کردن
depriving محروم کردن
have not nations ملل محروم
cut off محروم کردن
deprive محروم کردن
strip محروم کردن از
abdicate محروم کردن
abdicated محروم کردن
abdicates محروم کردن
abdicating محروم کردن
exclusion محروم سازی
unsight از دیدن محروم کردن
dispossessor ازتصرف محروم کننده
unhouseled محروم از عشاء ربانی
inalienable محروم نشدنی لایتجزا
unvoice محروم از صدا کردن
dispossessed محروم کردن دورکردن
dispossessed از تصرف محروم کردن
dispossesses محروم کردن دورکردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
dispossesses از تصرف محروم کردن
dispossessing محروم کردن دورکردن
dispossessing از تصرف محروم کردن
disseisin محروم شدگی ازتصرف
estopel امرخاصی محروم شود
dispossess از تصرف محروم کردن
dispossess محروم کردن دورکردن
disinherit از ارث محروم کردن
disinheriting از ارث محروم کردن
disinherits از ارث محروم کردن
disestablish کلیسا را از ازادی محروم کردن
unseated محروم کردن نماینده از کرسی
unseating محروم کردن نماینده از کرسی
dehumanised از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizing از خصائص انسانی محروم شدن
disestablishing کلیسا را از ازادی محروم کردن
dehumanizes از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanized از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanize از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanising از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanises از خصائص انسانی محروم شدن
disestablishes کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablished کلیسا را از ازادی محروم کردن
attaint مقصر دانستن محروم کردن
unseats محروم کردن نماینده از کرسی
unseat محروم کردن نماینده از کرسی
privation محروم سازی تعلیق مقام
unsex از خواص جنسی محروم کردن
deprive the heirs of inheritance وراث را از ارث محروم کردن
To cut somebody out of a wI'll. کسی را از ارث محروم کردن
To be deprived of something . از چیزی محروم شدن ( ماندن )
mayhen ازوسیله دفاع محروم کردن
disendow از عطیه محروم کردن نبخشیدن
disbar از شغل وکالت محروم کردن
privations محروم سازی تعلیق مقام
disfranchise از حق رای یا انتخاب محروم کردن
disfranchisement محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
The referee put a boycott on him . داور اورا از بازی محروم کرد
She has had many privations in her youth . درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
disincorporate ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
These trees deprive the house of light . این درختها منز ؟ را نور محروم می کنند
And so on and so forth. Etcetera et cetera . وغیره وغیره
etcaetera وغیره
et cetera وغیره
disqualifications اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
tantalize وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
disqualification اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از بازی اینده
tantalises وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalised وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
exclusion اخراج بازیگر یامربی و محروم شدن از دوبازی اینده
tantalizes وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
snap قفلکیف وغیره
dale خلیج وغیره
snapped قفلکیف وغیره
snapping قفلکیف وغیره
snaps قفلکیف وغیره
piled پرزقالی وغیره
dales خلیج وغیره
sheeting ملافه وغیره
pile پرزقالی وغیره
dossal پشتی صندلی وغیره
dollop دسته علف وغیره
trap زانویی مستراح وغیره
To score a goal . گل زدن ( درفوتبال وغیره )
coronal هاله خورشید وغیره
furnace تون حمام وغیره
coronel هاله خورشید وغیره
propeller پروانه هواپیماوکشتی وغیره
frontlet پیشانی اسب وغیره
station ایستگاه اتوبوس وغیره
stationed ایستگاه اتوبوس وغیره
stations ایستگاه اتوبوس وغیره
Dont move . Hold it. Keep stI'll. بی حرکت ( در عکاسی وغیره )
curlicue تزئینات خطاطی وغیره
subsidence تخفیف درد وغیره
dower لانه خرگوش وغیره
dossel پشتی صندلی وغیره
dollops دسته علف وغیره
snouts لوله کتری وغیره
sash حمایل نظامی وغیره
service charge سرویس مهمانخانه وغیره
clop لنگی اسب وغیره
vase گلدان نقره وغیره
pillbox قوطی حب دارو وغیره
pillboxes قوطی حب دارو وغیره
tubes لوله خمیرریش وغیره
tube لوله خمیرریش وغیره
vases گلدان نقره وغیره
shell پوست فندق وغیره
shelling پوست فندق وغیره
shells پوست فندق وغیره
seance جلسه احضارارواح وغیره
tamp سوراخی را با شن وغیره پرکردن
snout لوله کتری وغیره
sashes حمایل نظامی وغیره
ratoon نهال موز وغیره
propellor پروانه هواپیماوکشتی وغیره
furnaces تون حمام وغیره
coequal درشان ومقام وغیره
social اجتماعی
socio political اجتماعی
the herd instinct حس اجتماعی
ecclesiastics اجتماعی
socio economic اجتماعی
societal اجتماعی
public اجتماعی
anti-social ضد اجتماعی
processionary اجتماعی
anti social ضد اجتماعی
communal اجتماعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com