English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 68 (4 milliseconds)
English Persian
closed محصور
fenced محصور
restricted محصور
pent محصور
pent up محصور
walled محصور
Other Matches
impark محصور کردن
closest جای محصور
closes جای محصور
closer جای محصور
landlocked محصور درخشکی
landlocked محصور در خشکی
snowbound محصور در برف
embay محصور کردن
ensphere محصور کردن
enwind محصور کردن
mure محصور کردن
cooped up محصور و محبوس
close جای محصور
wall محصور کردن
walls محصور کردن
populated مسکون محصور
courtyard محوطه محصور
palest ناحیه محصور قلمروحدود
paler ناحیه محصور قلمروحدود
ensheathe درغلاف محصور کردن
inbound محصور در حدود معینی
lock up در محلی محصور کردن
hoosegow محبس محل محصور
pale ناحیه محصور قلمروحدود
seagirt محصور بوسیله دریا
to limit something چیزی را محصور کردن
to restrict something چیزی را محصور کردن
to confine something to something چیزی را محصور کردن
locked up در محلی محصور کردن
park شکارگاه محصور مرتع
parked شکارگاه محصور مرتع
parks شکارگاه محصور مرتع
caged storage انبار کردن به طریقه محصور
entanglements محصور با شبکه سیم خاردار
binds محصور کردن بهم پیوستن
bind محصور کردن بهم پیوستن
garrisons محصور کردن حصار کشیدن
garrison محصور کردن حصار کشیدن
impark در پارک یا جنگل محصور کردن
entanglement محصور با شبکه سیم خاردار
embank با خاک یا سنگ محصور کردن
immure در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
circumvallate باسنگریابارو محصور شده سنگربندی کردن
scaling ladder نردبان برای بالارفتن از جاهای محصور
degagement [حریم محصور بین راهرو و دهلیز]
drylot محوطه محصور ومحدودی برای زراعت وغیره
redoubt موضع محصور دفاعی کوچک حفاظ استحکامات
closures رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
closure رای کفایت مذاکرات عمل محصور شدن
ring محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
fields شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
fielded شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
poundage وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
pound محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounded محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
caged storage قسمتی از انبار که برای نگهداری اقلام مخصوص وخطرناک در نظر گرفته شده انبار محصور
entangle باسیم خاردارمحصور کردن محصور کردن
compass جهت کردن محصور کردن
wire entanglement با سیم خاردار محصور کردن حصار سیم خاردار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com