English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
gas port محفظه عبور گاز
Other Matches
multi chamber نوعی محفظه احتراق درموتورهای توربین که در ان محفظه ها دورتادورقرارگرفته اند
buffer chamber جان لوله محفظه ضربت گیر محفظه دافع
torch pot [محفظه مشعل سوخت محفظه سوخت پاش توربینی]
ullage فضای خالی داخل محفظه سوخت موشک فضای بازداخل محفظه سوخت
wading crossing عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
energy transition عبور انرژی [ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
crankcase upper half قسمت فوقانی محفظه لنگ محفظه لنگ فوقانی
cavity محفظه
envelopes محفظه
envelope محفظه
incasement محفظه
guard assembly محفظه
cavities محفظه
enclosures محفظه
encasement محفظه
container محفظه
containers محفظه
lacuna محفظه
housing محفظه
chambers محفظه
chamber محفظه
enclosure محفظه
gas chambers محفظه باروت
gas chamber محفظه باروت
shields محفظه سپرشدن
breech recess محفظه کولاس
breech ring محفظه کولاس
circular cell محفظه گرد
combustion area محفظه احتراق
computer enclosure محفظه کامپیوتر
combustion chamber محفظه احتراق
system unit محفظه سیستم
starting chamber محفظه استارت
combustor محفظه احتراق
shield محفظه سپرشدن
card cage محفظه کارت
pinches پایه محفظه
intake chamber محفظه ورودی
potpourris محفظه عطر
ootheca محفظه تخم
pinch پایه محفظه
incubators محفظه رشد
incubator محفظه رشد
oil pan محفظه کارتر
air chamber محفظه هوا
primer pouch محفظه چاشنی
case فرف محفظه
breech محفظه کولاس
resonating cavity محفظه تشدید
mould cavity محفظه قالب
cases فرف محفظه
potpourri محفظه عطر
reaction chamber محفظه فعل و انفعال
hopper محفظه خوراک دستگاه
floppy disk case محفظه فلاپی دیسک
low pressure casing محفظه ی فشار ضعیف
disk unit enclosure محفظه واحد دیسک
crankcase محفظه میل لنگ
gas chambers محفظه اعدام با گاز
gas chamber محفظه اعدام با گاز
acoustical sound enclosure محفظه عایق صوتی
caisson [محفظه یا صندوق زیرآبی]
breech chamber محفظه خرج انفجار
canister محفظه گلوله افشان
canisters محفظه گلوله افشان
gasholder محفظه نگاهداری گاز
chamber furnace کوره محفظه دار
gasholders محفظه نگاهداری گاز
carter محفظه میل لنگ
to tip something into a container [British E] چیزی را در محفظه ای ریختن
reliquaries محفظه عتیقه باقیمانده
reliquary محفظه عتیقه باقیمانده
hoppers محفظه خوراک دستگاه
traffic post پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
ignitor محفظه حامل باروت اشتعال
can annular محفظه احتراق حلقوی شکل
dewar محفظه عایق حرارتی با دوجداره
burner cans محفظه احتراق موتورهای توربینی
cavities سوراخ حفره یا محفظه قالب
crankcase supercharger سوپرشارژر محفظه میل لنگ
cannular محفظه احتراق حلقوی شکل
cavity سوراخ حفره یا محفظه قالب
rhumbatron نوع متداول محفظه تشدید
houses قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
housed قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
house قرار دادن یک وسیله در یک محفظه
ccd محفظه هایی برای ذخیره داده
cartridge جعبه پلاستیکی که محفظه جوهر است
crankcase explusion سرو صدای داخل محفظه لنگ
cartridges جعبه پلاستیکی که محفظه جوهر است
flooder غرق کننده محفظه مین زیرابی
crankcase bottom o.lower half قسمت تحتانی محفظه لنگ کف کارتر
crankcase محفظه کارتر پوسته میل لنگ
Thermoses قمقمه محفظه یافرف عهایق حرارت
Thermos قمقمه محفظه یافرف عهایق حرارت
time capsule محفظه محتوی اثار تاریخی وفرهنگی
vault storage محفظه یا انبار ضد حریق وبتون ارمه
panels بخش مسط ح محفظه با قط عات کنترل و سوکت
equipment bay محفظه یا جعبهای که تجهیزات الکترونیکی در ان نصب میشود
panel بخش مسط ح محفظه با قط عات کنترل و سوکت
to break into something از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
interior label بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
burner compartment قسمتی از روپوش موتور که روی محفظه احتراق قرارگرفته است
toner محفظه پلاستیکی برای تونر پودری که در چاپگر لیزری استفاده میشود
cartridge محفظه پرتابل سوخت جامد یاسیستم خودسوزی برای پرتاب پرتابه
cartridges محفظه پرتابل سوخت جامد یاسیستم خودسوزی برای پرتاب پرتابه
charactristic lenght نسبت حجم محفظه احتراق به مساحت دهانه ورودی موتوردر راکت
residence time مدت زمانیکه قطرات کوچک سوخت در محفظه احتراق توربین گاز میمانند
vapor pressure فشار مولکولهای بخار روی دیواره فرف یا محفظه برابر فشارهای جزئی یا سهمی
multipropellant سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
plenum chamber محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
carbon tracking باقیمانده بسیار ناچیز کربن که در اثر تخلیه الکتریکی درداخل دینام دلکو یا محفظه شمع باقی میماند
helmzhold resonator محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
transmission عبور
rights of way حق عبور
right of way حق عبور
alpha canis majoris عبور
crossing عبور
transmittancy عبور
transmittance عبور
transmittal عبور
cross-Channel عبور
transmissions عبور
passages حق عبور
passages عبور
toll حق عبور
road haulage حق عبور
right of passage حق عبور
tolling حق عبور
fording عبور از اب
passage of lines عبور از خط
passage عبور
transit عبور
tolls حق عبور
passage حق عبور
ignite اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ignites اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
igniting اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ignited اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
traversing عبور کردن
traverses عبور کردن
fared هزینه عبور
faring هزینه عبور
fleet عبور سریع
fleets عبور سریع
fare هزینه عبور
practicableness قابلیت عبور
traverse عبور کردن
traversed عبور کردن
fares هزینه عبور
electron transition عبور الکترون
deep fording عبور از اب عمیق
current passage عبور جریان
crossing the line عبور از خط استوا
crossing the line عبور از استوا
crossing area منطقه عبور
shallow fording عبور از اب کم عمق
tessera کلمه عبور
fordability قابلیت عبور
fordable قابل عبور
laissez passer پروانه عبور
oil passage عبور روغن
overfly عبور کردن
highway user tax مالیات حق عبور
passavani سند عبور
penstock مجرای عبور اب
girdle traverse عبور کمربندی
fordless غیرقابل عبور
through traffic عبور یکسره
trafficability قابلیت عبور
transit bill اجازه عبور
transmittance مقدار عبور
transoceanic عبور از اقیانوس
traversable قابل عبور
wading crossing عبور از پایاب
transit error خطای عبور
band pass نوار عبور
transmission grating شبکه عبور
transmission factor ضریب عبور
counter sign اسم عبور
conge اجازه عبور
traject عبور گذرگاه
transduction انقال عبور
transit bill پروانه عبور
transit time مدت عبور
transit time زمان عبور
transit traffic عبور ترانزیتی
light passing عبور نور
thoroughfares راه عبور
passed گذر عبور
passed کلمه عبور
communication عبور اطلاعات
passes عبور کردن
fords محل عبور
forded محل عبور
passes گذر عبور
passed عبور کردن
thoroughfare راه عبور
passed اجازه عبور
password اسم عبور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com