English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (12 milliseconds)
English Persian
secure محفوظ داشتن
secures محفوظ داشتن
Search result with all words
pot در گلدان محفوظ داشتن
pots در گلدان محفوظ داشتن
potting در گلدان محفوظ داشتن
conserve از صدمه محفوظ داشتن
conserved از صدمه محفوظ داشتن
conserves از صدمه محفوظ داشتن
conserving از صدمه محفوظ داشتن
Other Matches
secure محفوظ
immundity محفوظ
patented محفوظ
patent محفوظ
safe محفوظ
guarded محفوظ
safer محفوظ
patents محفوظ
patenting محفوظ
safes محفوظ
favoured محفوظ
safest محفوظ
secures محفوظ
lightproof محفوظ از نور
foolproof محفوظ ازخطاوشکست
safe from danger محفوظ از خطر
reserved word کلمه محفوظ
protected storage انباره محفوظ
protected mode حالت محفوظ
protected field میدان محفوظ
securely بطور محفوظ
airtight محفوظ از هوا
assured امن محفوظ
invulnerable محفوظ از خطر
enclosed fuse فیوز محفوظ
fireproof محفوظ از اتش
enclosed arc lamp لامپ قوسی محفوظ
unsaved محفوظ نشده نجات نیافته
weather proof محفوظ از اثرهوا هوا نخور
to copyright حق چاپ و تقلید را محفوظ کردن
copyright reserved حق طبع یا چاپ محفوظ است
encapsulated postscript file فایل محفوظ پست اسکریپت
jus postliminii حق وی نسبت به ان اموال محفوظ است
it is copyright حق چاپ و تقلید محفوظ است
elate بالا بردن محفوظ کردن
shellproof محفوظ در برابر بمباران وگلوله باران
can you pronounce him safe بگویید که اواز خطر محفوظ است
weathertight محفوظ در برابر باد و باران عایق هوا
havelock روکلاهی سفیدی که پشت گردن را نیز از افتاب محفوظ میدارد
foolproof ادم ساده لوح و رک و راست محفوظ از حماقت وکارهای احمقانه
all right reserved هرگونه حقی محفوظ است اعم از چاپ یا تقلید یاترجمه
gobo نوعی پرده پارچهای سیاه رنگ که در تلویزیون و سینمادوربین را از نور زائد محفوظ نگه میدارد
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
mean مقصود داشتن هدف داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
immune مصون کردن محفوظ کردن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
owned داشتن
lack کم داشتن
owns داشتن
owning داشتن
lacks کم داشتن
own داشتن
wanted کم داشتن
lacked کم داشتن
want کم داشتن
relieve داشتن
have داشتن
relieves داشتن
relieving داشتن
doubted شک داشتن
to have داشتن
redolence بو داشتن
lackvt کم داشتن
possessing داشتن
having داشتن
monogyny داشتن یک زن
possess داشتن
to be feverish تب داشتن
doubts شک داشتن
to have possession of داشتن
doubting شک داشتن
to possess داشتن
to be in a f. تب داشتن
doubt شک داشتن
to have f. تب داشتن
intercommon داشتن
bear داشتن
bear در بر داشتن
possesses داشتن
to go hot تب داشتن
to hold a meeting داشتن
to hold داشتن
bears در بر داشتن
bears داشتن
apprehend بیم داشتن
sending اعزام داشتن
aspires هوش داشتن
aspiring ارزو داشتن
send ارسال داشتن
aspiring هوش داشتن
send اعزام داشتن
have (something) going for one <idiom> توانایی داشتن
sending گسیل داشتن
have been around <idiom> تجربه داشتن
send گسیل داشتن
aspires ارزو داشتن
loathes نفرت داشتن از
to be pressed for time عجله داشتن
afforded استطاعت داشتن
to be under deadline pressure عجله داشتن
affording استطاعت داشتن
afford استطاعت داشتن
aspire ارزو داشتن
protrude برامدگی داشتن
protruded برامدگی داشتن
protrudes برامدگی داشتن
aspired هوش داشتن
hide(bury) one's head in the sand <idiom> دورنگه داشتن از
aspired ارزو داشتن
aspire هوش داشتن
protruding برامدگی داشتن
one up <idiom> برتری داشتن
loathed نفرت داشتن از
provide مقرر داشتن
resided اقامت داشتن
sends ارسال داشتن
lend معطوف داشتن
espousing عقیده داشتن به
espouses عقیده داشتن به
espoused عقیده داشتن به
count on <idiom> بستگی داشتن به
provides مقرر داشتن
cherish گرامی داشتن
get a break <idiom> فرصت داشتن
cherishes گرامی داشتن
correlating همبستگی داشتن
correlates همبستگی داشتن
cherishing گرامی داشتن
correlate همبستگی داشتن
get at <idiom> منظور داشتن
espouse عقیده داشتن به
have a ball <idiom> روزگارخوش داشتن
lends معطوف داشتن
sends اعزام داشتن
withholds دریغ داشتن
sends گسیل داشتن
sending ارسال داشتن
loathe نفرت داشتن از
apprehended بیم داشتن
resides اقامت داشتن
withheld دریغ داشتن
withhold دریغ داشتن
apprehends بیم داشتن
withholding دریغ داشتن
apprehending بیم داشتن
cherished گرامی داشتن
liaises رابطه داشتن
hankers اشتیاق داشتن
hankered اشتیاق داشتن
hanker اشتیاق داشتن
attends حضور داشتن
attending حضور داشتن
attend حضور داشتن
stinks تعفن داشتن
stink تعفن داشتن
exists وجود داشتن
existed وجود داشتن
exist وجود داشتن
resembling شباهت داشتن
possess در تصرف داشتن
possesses در تصرف داشتن
liaised بستگی داشتن
liaised رابطه داشتن
liaise بستگی داشتن
liaise رابطه داشتن
corresponds رابطه داشتن
corresponded رابطه داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com