English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (33 milliseconds)
English Persian
localises محلی کردن موضعی ساختن
localising محلی کردن موضعی ساختن
localize محلی کردن موضعی ساختن
localizes محلی کردن موضعی ساختن
localizing محلی کردن موضعی ساختن
Other Matches
napped نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
naps نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
napping نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
nap نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
blit در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
bitblt در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
localization موضعی کردن
to anaesthetize locally سر کردن بیهوشی موضعی زدن
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
localism ایین محلی علاقه محلی
local procurement تدارک محلی فراورده محلی
traject از محلی عبور کردن
locked up در محلی محصور کردن
lock up در محلی محصور کردن
local posts پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
To slight ( ignore) someone. To give someone the cold shoulder. To take no notice of someone . به کسی محل نگذاشتن ( بی محلی کردن )
localization تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
to cut somebody dead <idiom> به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
to treat somebody as if they weren't there <idiom> به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
focal موضعی
locals موضعی
regional <adj.> موضعی
topical موضعی
local <adj.> موضعی
local موضعی
spot lamp لامپ موضعی
concentrated or single load بار موضعی
spot checks مقابله موضعی
spot checks بررسی موضعی
spasms تشنج موضعی
local paraysis فلج موضعی
locally بطور موضعی
spasm تشنج موضعی
ischemia کم خونی موضعی
local oscillator اوسیلاتور موضعی
ischaemia کم خونی موضعی
gripe تشنج موضعی
local velocity سرعت موضعی
spot check بررسی موضعی
spot check مقابله موضعی
locals مکانی موضعی
local anasthesia بیهوشی موضعی
position warfare نبرد موضعی
position warfare جنگ موضعی
ischmia کم خونی موضعی
position correction تصحیحات موضعی
position defense دفاع موضعی
local مکانی موضعی
local action تخلیه موضعی باتری
depression فرو رفتگی موضعی
transient ischemia کم خونی موضعی موقت
focal seizure حمله صرعی موضعی
depressions فرو رفتگی موضعی
local deformation تغییر شکل موضعی
osteomyelitis التهاب موضعی و مخرب استخوان
novocain ماده بی حس کننده موضعی پروکائین
asymmetric local deformation تغییر شکل موضعی بی تقارن
to prospect for gold جستجوی زردر محلی کردن برای جستجوی زر در جایی پی کردن
vorticity میزان برداری دوران موضعی سیال
Cambridge ring استاندارد شبکه محلی برای وصل کردن چندین وسیله و کامپیوتر در یک اتصال حلقهای می سازد
dampers دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
nipped فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
nip فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
nips فشار موضعی بین دو جزء یاقطعه مجاور
make درست کردن ساختن اماده کردن
engineers اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineer اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepares اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
engineered اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepare اماده کردن ساختن ترکیب کردن
preparing اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody. با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
getting مجاب کردن ساختن
gets مجاب کردن ساختن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
to lay it on thick نصب کردن ساختن
work up ترکیب کردن ساختن
get مجاب کردن ساختن
incapacitated ناتوان ساختن محجور کردن
prepare مهیا ساختن مجهز کردن
internalised باطنی ساختن داخلی کردن
obliges وادار کردن مرهون ساختن
internalises باطنی ساختن داخلی کردن
inculcates جایگیر ساختن تلقین کردن
prepares مهیا ساختن مجهز کردن
lanes کوچه ساختن منشعب کردن
subdues مقهور ساختن رام کردن
preparing مهیا ساختن مجهز کردن
oblige وادار کردن مرهون ساختن
emboss مزین کردن پرجلوه ساختن
prey دستخوش ساختن طعمه کردن
inculcating جایگیر ساختن تلقین کردن
detecting کشف کردن نمایان ساختن
surprise متعجب ساختن غافلگیر کردن
admires متحیر کردن متعجب ساختن
admired متحیر کردن متعجب ساختن
discompose مضطرب ساختن پریشان کردن
provides میسر ساختن تامین کردن
provide میسر ساختن تامین کردن
detects کشف کردن نمایان ساختن
detected کشف کردن نمایان ساختن
detect کشف کردن نمایان ساختن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
attracts جذب کردن مجذوب ساختن
attracting جذب کردن مجذوب ساختن
lane کوچه ساختن منشعب کردن
incapacitate ناتوان ساختن محجور کردن
fraternizing برادری کردن متفق ساختن
fraternizes برادری کردن متفق ساختن
reproduced چاپ کردن دوباره ساختن
indicated نمایان ساختن اشاره کردن بر
reproduces چاپ کردن دوباره ساختن
indicate نمایان ساختن اشاره کردن بر
reproducing چاپ کردن دوباره ساختن
improvise انا ساختن تعبیه کردن
violates بی حرمت ساختن مختل کردن
violated بی حرمت ساختن مختل کردن
violate بی حرمت ساختن مختل کردن
tumify اماس کردن متورم ساختن
retards کند ساختن معوق کردن
retarding کند ساختن معوق کردن
obliged وادار کردن مرهون ساختن
retard کند ساختن معوق کردن
spellbind مجذوب کردن مفتون ساختن
destroying ویران کردن نابود ساختن
improvises انا ساختن تعبیه کردن
subduing مقهور ساختن رام کردن
fraternized برادری کردن متفق ساختن
fraternize برادری کردن متفق ساختن
fraternising برادری کردن متفق ساختن
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
fraternises برادری کردن متفق ساختن
fraternised برادری کردن متفق ساختن
entomb دفن کردن مقبره ساختن
entombed دفن کردن مقبره ساختن
entombing دفن کردن مقبره ساختن
entombs دفن کردن مقبره ساختن
perpetuates دائمی کردن جاودانی ساختن
fructify برومند کردن بارور ساختن
improvising انا ساختن تعبیه کردن
indicates نمایان ساختن اشاره کردن بر
reproduce چاپ کردن دوباره ساختن
serialises نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilate هم جنس کردن شبیه ساختن
to cotton together باهم ساختن یارفاقت کردن
attract جذب کردن مجذوب ساختن
destroys ویران کردن نابود ساختن
tepefy ولرم کردن ملول ساختن
to bear with a person باکسی ساختن یاسازش کردن
pt down هرز اب ساختن منکوب کردن
incapacitating ناتوان ساختن محجور کردن
perpetuate دائمی کردن جاودانی ساختن
franks باطل کردن مصون ساختن
franking باطل کردن مصون ساختن
trump up <idiom> ساختن ،درمغز اختراع کردن
perpetuated دائمی کردن جاودانی ساختن
frankest باطل کردن مصون ساختن
destroy ویران کردن نابود ساختن
assimilate تلفیق کردن همانند ساختن
serialised نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialize نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialized نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializes نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializing نوبتی کردن پیاپی ساختن
attracted جذب کردن مجذوب ساختن
assimilating تلفیق کردن همانند ساختن
assimilating هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilates تلفیق کردن همانند ساختن
internalising باطنی ساختن داخلی کردن
assimilates هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated تلفیق کردن همانند ساختن
serialising نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilated هم جنس کردن شبیه ساختن
franker باطل کردن مصون ساختن
franked باطل کردن مصون ساختن
redargue متهم ساختن تکذیب کردن
incapacitates ناتوان ساختن محجور کردن
internalizes باطنی ساختن داخلی کردن
internalized باطنی ساختن داخلی کردن
inculcated جایگیر ساختن تلقین کردن
avouch تضمین کردن مستقر ساختن
proscribes ممنوع ساختن تحریم کردن
inculcate جایگیر ساختن تلقین کردن
illuminate درخشان ساختن زرنما کردن
pleases خشنود ساختن کیف کردن
surprises متعجب ساختن غافلگیر کردن
subdue مقهور ساختن رام کردن
internalize باطنی ساختن داخلی کردن
internalizing باطنی ساختن داخلی کردن
please خشنود ساختن کیف کردن
frank باطل کردن مصون ساختن
surprize متعجب ساختن غافلگیر کردن
agonise معذب ساختن متاثر کردن
perpetuating دائمی کردن جاودانی ساختن
proscribe ممنوع ساختن تحریم کردن
illuminating درخشان ساختن زرنما کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com