Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
bear garden
محلی که درانجاخرسها رابجنگ می اندازند
Other Matches
well curbing
صفحه فلزی که در چاه می اندازند
bitblt
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
blit
در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
cangue
تخته سوراخ داری که چینی هادورگردن خطاکاران می اندازند
pyrogravure
نقشهای که بوسیله داغ کردن چوب روی ان می اندازند
cang
تخته سوراخ داری که چینی هادورگردن خطاکاران می اندازند
humeral veil
پارچه مستطیل شکلی که کشیشان بر روی شانه می اندازند
localism
ایین محلی علاقه محلی
local procurement
تدارک محلی فراورده محلی
penny in the slot
سوراخی برای انداختن پول خرد در ان تعبیه شده و پول را در ان می اندازند
operating personnel
افرادی که با یک دستگاه کار می کنند یا قسمتی را به کار می اندازند
local posts
پستهای استراق سمع محلی پستهای دیده ور محلی
occupation crossing
پل محلی
locals
محلی
native
محلی
natives
محلی
vernaculars
محلی
vernacular
محلی
local
محلی
parochial
محلی
regionally
محلی
regional
محلی
residential
محلی
local
<adj.>
محلی
regional
<adj.>
محلی
topical
محلی
local line
خط محلی
domestic
محلی
autochthon
محلی
autochthonous
محلی
sympatry
هم محلی
provincialism
محلی اندیشی
local area network
شبکه محلی
local file
فایل محلی
local government
حکومت محلی
local enquiry
بازجویی محلی
local currency
پول محلی
homebrew
بازیگر محلی
kangoroo court
دادگاه محلی
homebred
بازیگر محلی
local circuit
مدار محلی
legman
خبرنگار محلی
local center
مرکز محلی
local authority
انجمن محلی
dialect
زبان محلی
dialects
زبان محلی
patter
لهجه محلی
patters
لهجه محلی
ordinance
مقررات محلی
territorial
محلی منطقهای
local echo
پژواک محلی
local time
زمان محلی
local time
وقت محلی
costume
لباس محلی
costumes
لباس محلی
provincial
ولایتی محلی
pattering
لهجه محلی
ordinances
مقررات محلی
civil time
ساعت محلی
domestic economy
اقتصاد محلی
pattered
لهجه محلی
off
از محلی بخارج
localism
اصطلاح محلی
local vertical
قائم محلی
local variable
متغیر محلی
local terminal
ترمینال محلی
local terminal
پایانه محلی
local store
ذخیره محلی
local storage
انباره محلی
parish council
شورای محلی
provincial road
جاده محلی
regional purchase
خرید محلی
localized
محلی - محصوربهیکمحل
brogues
لهجه محلی
brogue
لهجه محلی
sepoy
پاسبان محلی
local security
تامین محلی
local road
راه محلی
local government
حاکم محلی
local national
سکنه محلی
local mode
باب محلی
local loop
حلقه محلی
local investigation
تحقیق محلی
local intelligence
هوش محلی
local group
گروه محلی
indigenous industries
صنایع محلی
local network
شبکه محلی
placing
در محلی گذاردن
local norm
هنجار محلی
local purchase
خرید محلی
places
در محلی گذاردن
place
در محلی گذاردن
local paper
روزنامه محلی
local procurement
خرید محلی
getup
<idiom>
لباس محلی پوشیدن
local authority
مرجع صلاحیتدار محلی
local area network
شبکه ناحیه محلی
local warning
اعلام خطر محلی
take it out on
<idiom>
بی محلی به خاطر عصبانیت
local hour angle
زاویه ساعتی محلی
local subscriber
مشترک تلفنی محلی
To keep away from a place.
از محلی دور شدن
emplace
در محلی قرار دادن
local exchange
ردوبدل کننده محلی
vernacularism
استعمال زبان محلی
to go on the parish
اعانه محلی گرفتن
district call box
جعبه خبر محلی
lock up
در محلی محصور کردن
locked up
در محلی محصور کردن
traject
از محلی عبور کردن
overwrite
بالای محلی نوشتن
overwrite
نوشته داده در محلی
local group of galaxies
کهکشانهای گروه محلی
decentralizes
حکومت محلی دادن
rural district council
انجمن محلی زراعی
local traffic
رفت و امد محلی
somewheres
یک جایی دریک محلی
square dance
رقص محلی امریکا
step out
از محلی خارج شدن
somewhere
یک جایی دریک محلی
recorder
رئیس دادگاه محلی
decentralising
حکومت محلی دادن
decentralises
حکومت محلی دادن
decentralised
حکومت محلی دادن
overrunning
سرتاسر محلی رافراگرفتن
provincialism
عقایدوافکار محدود محلی
overruns
سرتاسر محلی رافراگرفتن
grass roots
اجتماع محلی منشاء
locals
داخلی اخبار محلی
local
داخلی اخبار محلی
recorders
رئیس دادگاه محلی
provincialism
گویش یا لهجه محلی
decentralize
حکومت محلی دادن
decentralizing
حکومت محلی دادن
overrun
سرتاسر محلی رافراگرفتن
references
دستیابی به محلی در حافظه
autonomy
استقلال محلی محدود
reference
دستیابی به محلی در حافظه
site
محلی که پایه چیزی باشد
distant
آنچه در محلی قرار دارد
patavinity
لهجه ولایتی اصطلاحات محلی
sited
محلی که پایه چیزی باشد
independency
اصول استقلال کلیساهای محلی
sites
محلی که پایه چیزی باشد
map
در ریزکامپیوتر به جای محلی از حافظه
localising
محلی کردن موضعی ساختن
maps
در ریزکامپیوتر به جای محلی از حافظه
zero slot lan
شبکه محلی بدون شکاف
folklike
شبیه افسانه ها وعادات محلی
folkish
شبیه افسانه هاوعادات محلی
localises
محلی کردن موضعی ساختن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
costumer
خیاط لباسهای محلی وویژه
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
costumier
خیاط لباسهای محلی وویژه
costumiers
خیاط لباسهای محلی وویژه
local warning
سیستم اعلام خطر محلی
mains electricity
منبع الکتریسیته محلی مشتریان
naps
نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
napping
نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
out fall
محلی که اب ازیک مجرابه مجرای بزرگترمیریزد
stacks
محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
napped
نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
nap
نیمرخ محلی یا موضعی سطح زمین
stacked
محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
stack
محلی که نشانه گر شبکه به آن اشاره میکند
localization
تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
lan
network Area Local شبکه محلی
To slight ( ignore) someone. To give someone the cold shoulder. To take no notice of someone .
به کسی محل نگذاشتن ( بی محلی کردن )
local
egdirBای که دو شبکه محلی را به هم وصل میکند
locals
egdirBای که دو شبکه محلی را به هم وصل میکند
to haunt
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to walk
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to treat somebody as if they weren't there
<idiom>
به کسی عمدا بی محلی کردن
[اصطلاح روزمره]
witness stand
محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
bad break
که اشتباهاگ در محلی از کلمه وارد شده باشد
police action
عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
luncheonettes
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
brogan
چکمه سنگین پاشنه دار لهجه محلی
local parole
زندانی که به قید ضمانت محلی ازاد میشود
pos
محلی در مغازه که قیمت کالاها پرداخت میشود
tote road
جاده مخصوص حمل لوازم وذخایر به محلی
sleep out
در محلی غیراز محل کار خود خوابیدن
local colour
نمایش جا و زبان و عادات محلی در اثار ادبی
to cut somebody dead
<idiom>
به کسی عمدا بی محلی کردن
[اصطلاح روزمره]
luncheonette
رستوران یا محلی که غذاهای مختصر و سبک را می فروشد
despatch
عمل ارسال موضوعات یا اطلاعات یا پیام ها به محلی
dispensaries
محلی که به تهی دستان داروی رایگان داده میشود
plateform
بلندی قسمتی از کف سالن یا محلی بنیاد یا اساس چیزی
symbolically
نامی که برای برچسب متغیر یا محلی به کار رود
symbolic
نامی که برای برچسب متغیر یا محلی به کار رود
colon
محلی که مورد استعمار قرارگیرد و استعمارگران در ان ساکن شوند
punch down block
وسیلهای که در شبکه محلی برای اتصال کابل UTP
real address
آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
colons
محلی که مورد استعمار قرارگیرد و استعمارگران در ان ساکن شوند
dispensary
محلی که به تهی دستان داروی رایگان داده میشود
Change at London and get a local train.
در لندن عوض کنید و یک قطار محلی سوار شوید.
special acceptance of a bill of
قبولی براتی که فقط در محلی خاص قابل پرداخت است
shared
روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com