Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
a quiet backwater |
محل آرام و عقب افتاده |
|
|
Other Matches |
|
throw a monkey wrench into <idiom> |
آرام آرام متوقف کردن چیزی |
work into <idiom> |
آرام آرام مجبور شدن |
Susurrus |
صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد |
behind the times <idiom> |
از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی |
even-tempered |
آرام |
laid-back |
آرام |
restrained |
آرام |
acquiesce |
آرام کردن |
hushed |
آرام وصلحآمیز |
go-slow |
آرام کارکردنکارگرانبهنشانهاعتراض |
mild-mannered |
آرام ومودب |
tone down <idiom> |
آرام ساختن |
simmer down <idiom> |
آرام شدن |
Be quiet ! |
آرام باش ! |
downers |
آرام بخش |
blue in the face <idiom> |
آرام گرفتن |
downer |
آرام بخش |
Relax! |
آرام باش! |
He is calm and composed. |
آرام وخونسرد است |
to keep one's feet on the ground <idiom> |
آرام و استوار ماندن |
He is on edge. He is restive. |
آرام ندارد (ناراحت است ) |
To simmer down . |
آرام شدن (پس از خشم وعصبانیت ) |
It must be quiet. |
باید ساکت و آرام باشد. |
tie up <idiom> |
آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی |
The evening was very pleasant, albeit a little quiet. |
شب بسیار خوشایندی بود، البته کمی آرام. |
fallen |
افتاده |
the meshes of a sieve mesh |
در هم افتاده |
crest fallen |
افتاده |
downfallen |
افتاده |
footworn |
از پا افتاده |
old hat |
از مد افتاده |
unassuming |
افتاده |
elliptic |
افتاده |
old fashioned |
از مد افتاده |
ripe |
جا افتاده |
whacked |
از پا افتاده |
mellows |
جا افتاده |
mellow |
جا افتاده |
meek |
افتاده |
modest |
افتاده |
mellowed |
جا افتاده |
archaic <adj.> |
از مد افتاده |
flagging |
افتاده |
mellowing |
جا افتاده |
riper |
جا افتاده |
whacked <adj.> |
از پا افتاده |
low |
افتاده |
out of date |
از مد افتاده |
ripest |
جا افتاده |
He is restless. He cant keep stI'll. |
آرام نمی گیرد (یک جابد نمی شود ) |
mity |
کزم افتاده |
long face |
لب و لوچه افتاده |
jugate |
روی هم افتاده |
noneffective |
از کار افتاده |
not operationally ready |
از کار افتاده |
in register |
روی هم افتاده |
deferred credits |
درامد پس افتاده |
impassionate |
بهوس افتاده |
he fell prone |
دمر افتاده |
hanging gale |
اجاره پس افتاده |
cyma recta |
موجی افتاده |
dowm |
از کار افتاده |
decurrent |
پایین افتاده |
demimonde |
عقب افتاده |
occurred <past-p.> |
اتفاق افتاده |
happened <past-p.> |
اتفاق افتاده |
nutant |
پایین افتاده |
winded |
از نفس افتاده |
tatty |
پیش پا افتاده |
out-of-date <idiom> |
از مد افتاده (دمد) |
old hat |
پیش پا افتاده |
copybook |
پیشپا افتاده |
with fingers interlocked |
با انگشتان در هم افتاده |
unregarded |
ازقلم افتاده |
unassertive |
افتاده حال |
short winded |
از نفس افتاده |
short of breath |
از نفس افتاده |
protrudent |
بیرون افتاده |
proleptic |
پیش افتاده |
outland |
دور افتاده |
out of order |
از کار افتاده |
obvolute |
رویهم افتاده |
delayed |
عقب افتاده |
compromised |
در خطراکتشاف افتاده |
backs |
بدهی پس افتاده |
ordinary |
پیش پا افتاده |
back |
بدهی پس افتاده |
outlying |
دور افتاده |
retarded |
عقب افتاده |
hors de combat |
از کار افتاده |
remotely |
دور افتاده |
lowly |
صغیر افتاده |
lowliest |
صغیر افتاده |
deferred |
عقب افتاده |
obsolete |
ازکار افتاده |
seedy |
از کار افتاده |
lame duck |
از کار افتاده |
lame ducks |
از کار افتاده |
delayed |
به تاخیر افتاده |
meshed |
درهم جا افتاده |
prostrated |
بخاک افتاده |
deadline |
از کار افتاده |
banal |
پیش پا افتاده |
commonplace |
پیش پا افتاده |
deadlines |
از کار افتاده |
trite |
پیش پا افتاده |
slacks |
جای افتاده یا شل |
lowlier |
صغیر افتاده |
slackest |
جای افتاده یا شل |
overlapping |
روی هم افتاده گی |
overlapping |
رویهم افتاده |
recluse |
دور افتاده |
prostrating |
بخاک افتاده |
prostrates |
بخاک افتاده |
prostrate |
بخاک افتاده |
back rent |
اجاره پس افتاده |
recluses |
دور افتاده |
outstandingly |
عقب افتاده |
backwards |
عقب افتاده |
arrear |
بدهی پس افتاده |
outstanding |
عقب افتاده |
backward |
عقب افتاده |
compromised |
به خطر افتاده |
installed |
از کار افتاده |
slack |
جای افتاده یا شل |
backrent |
اجارهء پس افتاده |
At a leisrely pace. |
خوش خوشک ( آرام سلانه سلانه ) |
Easy does it . |
یواش یواش ( آرام وبدون عجله ) |
outpost |
پاسگاه دور افتاده |
outposts |
پاسگاه دور افتاده |
well worn |
پیش پا افتاده معمولی |
logjam |
کارهای عقب افتاده |
Arrears of work . Back log of work . |
کارهای عقب افتاده |
Underdeveloped ( backward) countries . |
کشورهای عقب افتاده |
The coin is at the bottom of the pond . |
سکه افتاده کف حوض |
quotidian |
روزمره پیش پا افتاده |
well-worn |
پیش پا افتاده معمولی |
self-effacing |
باحیا افتاده فروتن |
arrears |
بدهیهای عقب افتاده |
back pay |
حقوق عقب افتاده |
leading current |
شدت پیش افتاده |
inferior calyx |
کاسه پایین افتاده |
pulled |
شکسته شده افتاده |
interjacent |
میانی در میان افتاده |
inferior ovary |
تخمدان پایین افتاده |
allopatric |
جداگانه اتفاق افتاده |
arrear |
دین عقب افتاده |
back rent |
کرایه عقب افتاده |
evader |
دور افتاده از یکان |
to be out of luck <idiom> |
از اسب افتاده بودن |
to have bad luck <idiom> |
از اسب افتاده بودن |
defeature |
از شکل افتاده گی بیقوارگی |
out of gear |
ازدنده بیرون افتاده |
outfield |
مزرعه دور افتاده |
sear |
خشکیده از کار افتاده |
slothful |
دیرپای عقب افتاده |
seared |
خشکیده از کار افتاده |
serotine |
عقب افتاده دیر رس |
stalled tank |
تانک از کار افتاده |
sears |
خشکیده از کار افتاده |
seedy |
بتخم افتاده مندرس |
remote site |
محل دور افتاده |
outback |
جای دور افتاده |
orphans |
جدا افتاده در صفحه اخر |
advanced |
ترقی کرده پیش افتاده |
orphaned |
جدا افتاده در صفحه اخر |
down |
میله افتاده واخراج توپزن |
retard |
بتعویق انداختن عقب افتاده |
toddlers |
کودک تازه براه افتاده |
bay |
چه قبل اتفاق افتاده است |
a rural backwater |
محل روستایی عقب افتاده |
retards |
بتعویق انداختن عقب افتاده |
retarding |
بتعویق انداختن عقب افتاده |
platitudinous |
تکراری و پیش پا افتاده کردن |
orphan |
جدا افتاده در صفحه اخر |
dead tired <idiom> |
خیلی خسته واز پا افتاده |
The show has been postponed. |
نمایش عقب افتاده است |
islet |
جای پرت ودور افتاده |
The first line is left out. |
سطر اول جا افتاده است |
unfrequented |
دور افتاده تکرار نشدنی |
toddler |
کودک تازه براه افتاده |
toddles |
کودک تازه براه افتاده |
impassioned |
تهییج شده بهوس افتاده |
pile-ups |
انباشتگی کارهای عقب افتاده |
My rent has been postponed. |
اجاره ام عقب افتاده است |
pile-up |
انباشتگی کارهای عقب افتاده |
islets |
جای پرت ودور افتاده |
toddle |
کودک تازه براه افتاده |
dead mines |
مینهای بی اثر و از کار افتاده |
deadlined equipment |
لوازم و تجهیزات از کار افتاده |
demode |
ازمد افتاده کهنه شده |
toddled |
کودک تازه براه افتاده |
podunk |
شهر کوچک ودور افتاده |
My name has been left out . |
اسم من از قلم افتاده است |
toddling |
کودک تازه براه افتاده |
shibboleths |
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم |
shibboleth |
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم |
cumulative preferential |
سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه |
lap joint |
لبه رویهم افتاده ومتصل بهم |
low browed |
پایین افتاده دارای سردر کوتاه |