English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
vicarage محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
vicarages محل اقامت خلیفه نوعی منصب مذهبی
Other Matches
embassy سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
embassies سفیرکبیر و اعضای سفارتخانه شهر محل اقامت سفیر بنایی که سفیر در ان اقامت دارد
concordat پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
praepostor خلیفه
imam or imaum خلیفه
vicegerent خلیفه
prelate خلیفه
prelates خلیفه
prepostor خلیفه
Caliph خلیفه
Califs خلیفه
prepositor خلیفه
Caliphs خلیفه
monitress خلیفه
successor خلیفه
Pope خلیفه اعظم
vicar معاون خلیفه
vicar of christ جانشین یا خلیفه
vicars معاون خلیفه
Popes خلیفه اعظم
vicarial وابسته به خلیفه قائم مقامی
office منصب
positioned منصب
offices منصب
position منصب
appointments منصب گماشت
officer صاحب منصب
man of place صاحب منصب
officers صاحب منصب
appointment منصب گماشت
official صاحب منصب
officiary صاحب منصب
judgeship منصب قضا
investiture with an office اعطای منصب
prosecuting attorney صاحب منصب پارکه
to i. anyone with an office به کسی منصب دادن
placeman صاحب منصب اداری
baronetage مقام و منصب بارونی
abbotship منصب رئیس دیر
office-holders صاحب منصب دولت
office-holder صاحب منصب دولت
men of place صاحبان مقام یا منصب
habiliments جامهای که مخصوص منصب یاموقعی باشد
accolades سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolade سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to take orders منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
fire bee نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
bittersweet نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
inhabitancy اقامت
inhabitation اقامت
staying اقامت
residing اقامت
inhabitance اقامت
tarriance اقامت
commorant اقامت
domicile محل اقامت
permission to reside جواز اقامت
domiciles محل اقامت
passport of residence گذرنامه اقامت
permission to stay جواز اقامت
permit of residence پروانه اقامت
resided اقامت داشتن
permission to reside پروانه اقامت
permit of residence جواز اقامت
permission to stay پروانه اقامت
dwell اقامت گزیدن
seat محل اقامت
remain اقامت کردن
remained اقامت کردن
seated محل اقامت
seats محل اقامت
sojourns اقامت موقتی
residency محل اقامت
residence محل اقامت
domicil محل اقامت
domiciliate محل اقامت
dwelled اقامت گزیدن
homes اقامت گاه
dwells اقامت گزیدن
resides اقامت داشتن
sojoiurn اقامت موقتی
reside اقامت داشتن
residence permit پروانه اقامت
residential مربوط به اقامت
residence permit جواز اقامت
home اقامت گاه
residences محل اقامت
sojourn اقامت موقتی
franchise du quartier مصونیت محل اقامت
service at domicile ابلاغ در محل اقامت
sojourns موقتا" اقامت کردن
sojourn موقتا" اقامت کردن
permanent residence permit جواز اقامت دائمی
indefinite leave to remain [British E] جواز اقامت دائمی
sojoiurn موقتا اقامت کردن
student residence permit جواز اقامت دانشجوئی
abodes رحل اقامت افکندن
abode رحل اقامت افکندن
asses' ears نوعی گوشه [نوعی شاخه]
nonresidency عدم اقامت غیر مقیم
nonresidence عدم اقامت غیر مقیم
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
interne یا جراحی که در بیمارستان اقامت دارد
residential وابسته به اقامت قابل سکنی
residentship اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
squatters اقامت گزین درزمین غیر معمور
squatter اقامت گزین درزمین غیر معمور
franchisede i'hotel مصونیت محل اقامت نمایندگان خارجی
deanery سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
deaneries سمت یاحوزه یامحل اقامت یکنفر
outstay بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
residency محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
vice presidency مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
residency اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
churchly مذهبی
churchgoers مذهبی
churchgoer مذهبی
religious مذهبی
religious tenets عقاید مذهبی
missioner مبلغ مذهبی
sects فرقه مذهبی
sect فرقه مذهبی
religious rites شعائر مذهبی
tenet متعقدات مذهبی
religiose مذهبی بودن
religionism غیرت مذهبی
R.E تحصیلات مذهبی
pastoral psychiatry روانپزشکی مذهبی
service book کتب مذهبی
ritual تشریفات مذهبی
religiosity تعصب مذهبی
religious matters مسائل مذهبی
neologize مذهبی بودن
pontifex شورای مذهبی
devout مذهبی عابد
holy day تعطیل مذهبی
revival جنبش مذهبی
semireligious نیمه مذهبی
clergyman عالم مذهبی
guru معلم مذهبی
gurus معلم مذهبی
spirituality روحیه مذهبی
convertor مبلغ مذهبی
converter مبلغ مذهبی
missionary مبلغ مذهبی
holidays تعطیل مذهبی
clergymen عالم مذهبی
missionaries مبلغ مذهبی
revivals جنبش مذهبی
holiday تعطیل مذهبی
dogmatism تعصب مذهبی
university extension تعمیم مزایای دانشگاه بدانش جویانی که دردانشگاه اقامت ندارند
Easter Sepulchre تشریفات مذهبی تدفین
revivalism اصول بیداری مذهبی
revivalists طرفدار احیای مذهبی
traditor خائن در امر مذهبی
holyday روز تعطیل مذهبی
priggism تعصب سخت مذهبی
psalm سرود مذهبی خواندن
psalms سرود مذهبی خواندن
psalter سرود مذهبی مزامیر
hymnbook کتاب سرود مذهبی
swami رهبر مذهبی هندی
tabu منع یانهی مذهبی
sacramental وابسته به مراسم مذهبی
synods مجلس منافره مذهبی
rectorate ریاست بنگاه مذهبی
synod مجلس منافره مذهبی
revivalist طرفدار احیای مذهبی
taboos منع یانهی مذهبی
taboo منع یانهی مذهبی
soul music موسیقی مذهبی سیاهپوستان
catechism تعلیم ودستور مذهبی
Religious (political) fanaticism تعصبات مذهبی ( سیاسی )
catechism پرسش نامه مذهبی
catechetic وابسته به تعالیم مذهبی
crusading جنگ مذهبی نهضت
dogmatics مبحث شعائر مذهبی
chaplain activities fund اعتبار امور مذهبی
religious sentiments احساسات وعقاید مذهبی
catechesis تعالیم مذهبی شفاهی
cantor اواز خوان مذهبی
catechisms پرسش نامه مذهبی
catechisms تعلیم ودستور مذهبی
Mother Superiors رئیس بنیاد مذهبی
crusades جنگ مذهبی نهضت
ecclesiogenic neurosis روان رنجوری مذهبی
pauli اصول مذهبی پولس
wowser مذهبی و خرده گیر
rite مراسم تشریفات مذهبی
crusade جنگ مذهبی نهضت
crusaded جنگ مذهبی نهضت
Mother Superior رئیس بنیاد مذهبی
indoctrinates تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
churches کلیسایی درکلیسامراسم مذهبی بجااوردن
indifferentism لاقیدی نسبت به مسائل مذهبی
archdiocese قلمرو مذهبی اسقف اعظم
anagogy تفسیرروحانی و صوفیانهء مطالب مذهبی
anagoge تفسیرروحانی و صوفیانهء مطالب مذهبی
dogmatize تعصب مذهبی نشان دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com