Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (11 milliseconds)
English	Persian
hatcheries	محل تخم ریزی ماهی
hatchery	محل تخم ریزی ماهی
Search result with all words
milter	ماهی نر هنگام تخم ریزی
Other Matches
linear programming	برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
pomfret	یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
sea horse	موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
heck	ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
escolar	نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
fished	ماهی صید کردن ماهی گرفتن
mackerel	ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
fish	ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fishes	ماهی صید کردن ماهی گرفتن
guppy	ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
haddock	ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
guppies	ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
moulting	پر ریزی موی ریزی
grayfish	نوعی ماهی روغن سگ ماهی
planning directive	دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
planning factor	معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning comission	هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
simplex method	روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
sea calf	گوساله ماهی سگ ماهی
pickerel	اردک ماهی کوچک گوشت اردک ماهی
planning guidance	راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
teleost	ماهی استخوانی وابسته به ماهی استخوانی
foundation	پی ریزی
inpouring	تو ریزی
molt	پر ریزی
tininess	ریزی
shrouding	شن ریزی
deplumation	پر ریزی
gravelling	شن ریزی
budgeting	بودجه ریزی
suffusion	زیر ریزی
projecting	طرح ریزی
bloodbath	خون ریزی
concrete work	بتن ریزی
bloodbaths	خون ریزی
modelling	طرح ریزی
planning <adj.>	برنامه ریزی
egestion	بیرون ریزی
planning	طرح ریزی
actification	سرکه ریزی
acting out	برون ریزی
designment	طراح ریزی
bellfounding	زنگ ریزی
placing concrete	بتن ریزی
cast iron	چدن ریزی
programming	برنامه ریزی
earthwork	خاک ریزی
chumming	طعمه ریزی
evacuation	برون ریزی
landslips	فرو ریزی
scheming	طرح ریزی
discharge	برون ریزی
projection	طرح ریزی
projections	طرح ریزی
schematization	برنامه ریزی
schematization	طرح ریزی
perspiration	عرق ریزی
rip rap	سنگ ریزی
retropulsion	درون ریزی
landslip	فرو ریزی
circumfusion	دور ریزی
foundation soil	پی ریزی ساختمان
libations	ساغر ریزی
libation	ساغر ریزی
management	برنامه ریزی
effusions	برون ریزی
discharges	برون ریزی
green sand molding	قالب ریزی تر
fineness modulus	مدول ریزی
effusion	برون ریزی
outflow	بیرون ریزی
grouting	دوغاب ریزی
managements	برنامه ریزی
filling	خاک ریزی
fillings	خاک ریزی
gravelling	سنگ ریزی
fineness	ریزی دانه ها
purge	برون ریزی
minuteness	ریزی ناچیزی
sweating	عرق ریزی
foundry	چدن ریزی
modeller	طرح ریزی
sweat	عرق ریزی
casting	چدن ریزی
purged	برون ریزی
purges	برون ریزی
iron foundry	اهن ریزی
foundation	پی ریزی اساس
foundries	چدن ریزی
outflows	بیرون ریزی
sweats	عرق ریزی
national planning	برنامه ریزی ملی
curriculum development	برنامه ریزی درسی
ex ante	برنامه ریزی شده
corporate planning	برنامه ریزی شرکت
plot	طرح ریزی کردن
fineness of lime	نرمی و ریزی اهک
personnel development	برنامه ریزی استخدامی
contrive	طرح ریزی کردن
consolidated planning	برنامه ریزی تلفیقی
planning principles	اصول برنامه ریزی
programmed	برنامه ریزی شده
fineness modulus	مدول نرمی و ریزی
found	قالب ریزی کردن
planning model	الگوی برنامه ریزی
planning horizon	مدت برنامه ریزی
planning horizon	افق برنامه ریزی
founds	قالب ریزی کردن
gun metal	فلز توپ ریزی
mold	قالب ریزی کردن
planning cycle	دوره برنامه ریزی
embank	خاک ریزی کردن
contract scheduling	برنامه ریزی قرارداد
goal programming	برنامه ریزی ارمانی
plots	طرح ریزی کردن
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
dynamic programming	برنامه ریزی پویا
ballast	شن ریزی مصالح شکسته
contrives	طرح ریزی کردن
contriving	طرح ریزی کردن
financial planning	برنامه ریزی مالی
imperative planning	برنامه ریزی اجباری
fineness modulus	مدول ریزی و نرمی
sow	مجرای شمش ریزی
macroplanning	برنامه ریزی کلان
linear programming	برنامه ریزی خطی
sowed	مجرای شمش ریزی
sows	مجرای شمش ریزی
timing	برنامه ریزی زمانی
schedules	برنامه ریزی کردن
plotted	طرح ریزی کردن
contrived	طرح ریزی کردن
development planning	برنامه ریزی توسعه
gun bronz	برنز توپ ریزی
dietetics	برنامه ریزی غذایی
overall planning	برنامه ریزی کلی
optimal planning	برنامه ریزی مطلوب
schedule	برنامه ریزی کردن
economic planning	برنامه ریزی اقتصادی
optimal planning	برنامه ریزی بهینه
scheduled	برنامه ریزی کردن
fire planning	طرح ریزی اتش
educational planning	برنامه ریزی اموزشی
swage	قالب ریزی کردن
square away <idiom>	برنامه ریزی کردن
work out <idiom>	برنامه ریزی کردن
explosion	بیرون ریزی سروصدا
jettisoning	به دریا ریزی محموله
explosions	بیرون ریزی سروصدا
jettisons	به دریا ریزی محموله
projects	کاربرنامه ریزی شده
To lay the foundation.	پی نهادن ( پی ریزی کردن )
construct	طرح ریزی کردن
system planning	طرح ریزی سیستم
to fill up an excavation	خاک ریزی کردن
transfer molding	قالب ریزی انتقالی
type metal	فلز حروف ریزی
structuring	پی ریزی کردن ساختار
structure	پی ریزی کردن ساختار
constructs	طرح ریزی کردن
constructing	طرح ریزی کردن
constructed	طرح ریزی کردن
projects	طرح ریزی کردن
projected	کاربرنامه ریزی شده
mould	قالب ریزی کردن
molds	قالب ریزی کردن
molded	قالب ریزی کردن
jettison	به دریا ریزی محموله
jettisoned	به دریا ریزی محموله
outlining	طرح ریزی کردن
outlines	طرح ریزی کردن
outlined	طرح ریزی کردن
outline	طرح ریزی کردن
moulded	قالب ریزی کردن
moulds	قالب ریزی کردن
projected	طرح ریزی کردن
project	کاربرنامه ریزی شده
programs	برنامه ریزی کردن
program	برنامه ریزی کردن
structures	پی ریزی کردن ساختار
planning system	نظام برنامه ریزی
centeralized planning	برنامه ریزی متمرکز
career planning	طرح ریزی مشاغل
bottom pouring plate	صفحه سری ریزی
bloodguiltiness	خون ریزی ناحق
product planning	برنامه ریزی محصولات
project	طرح ریزی کردن
agricultural planning	برنامه ریزی کشاورزی
adhoc planning	برنامه ریزی روزمره
metals	: سنگ ریزی کردن
production planning	برنامه ریزی تولید
plan	طرح ریزی کردن
plan	برنامه ریزی کردن
comprehensive planning	برنامه ریزی جامع
population planning	برنامه ریزی جمعیت
preplanned	طرح ریزی شده
designs	طرح ریزی کردن
centralized planning	برنامه ریزی متمرکز
design	طرح ریزی کردن
plans	برنامه ریزی کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com