English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (30 milliseconds)
English Persian
ramp محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramps محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
Other Matches
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
removable قابل سوار و پیاده کردن
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
jigs ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jig ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
unmounted سوار نشده پیاده
pickup man اسب سوار کمکی به گاوسواربرای پیاده شدن او
traffic island بلندی وسط خیابان مخصوص توقف پیاده رو
enplane سوار هواپیما شدن
To board a plane. سوار هواپیما شدن
outer fix محوطه توقف خارجی هواپیما
deplane از هواپیما پیاده شدن
ramp منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
ramps منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
debarkation پیاده شدن از کشتی یا هواپیما
gate محل سوار شدن مسافرین هواپیما در فرودگاه
gates محل سوار شدن مسافرین هواپیما در فرودگاه
to board a flight سوار هواپیما شدن [برای پرواز به مقصدی]
landing پیاده شدن به ساحل فرود هواپیما
landings پیاده شدن به ساحل فرود هواپیما
block time زمان سپری شده ا لحظه شروع حرکت هواپیما تالحظه توقف
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
disembarkation به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
on board <idiom> وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
detrain از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
landing area منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
landing approach مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
overhauled پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
barometric leveling تراز کردن هواپیما از نظرفشار جو تعادل بارومتری هواپیما
space charter اختصاص جا در هواپیما رزرو کردن جا در هواپیما
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
grenadier سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
run through <idiom> ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن
modulate سوار کردن
modulates سوار کردن
modulating سوار کردن
take up سوار کردن
assembles سوار کردن
assembled سوار کردن
fabricates سوار کردن
mount سوار کردن
mounts سوار کردن
rig سوار کردن
enchase سوار کردن
fabricating سوار کردن
fabricated سوار کردن
fabricate سوار کردن
rigs سوار کردن
assemble سوار کردن
rigged سوار کردن
to sojourn [formal] [in a place as a visitor] توقف کردن
stayed توقف کردن
failures توقف کردن
failure توقف کردن
stay توقف کردن
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
imbark در کشتی سوار کردن
mounting سوار کردن وسایل
modulating سوار کردن موج
pick up سوار کردن مسافر
modulates سوار کردن موج
modulate سوار کردن موج
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
installs سوار کردن جادادن
rodeos سوار کاری کردن
embarks درکشتی سوار کردن
embarking درکشتی سوار کردن
take on مسافر سوار کردن
staging سوار کردن جا دادن
embarked درکشتی سوار کردن
sets سوار کردن جاانداختن
setting up سوار کردن جاانداختن
rodeo سوار کاری کردن
embark درکشتی سوار کردن
assembles سوار کردن قطعات
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
to take ship در کشتی سوار کردن
entrain سوار کردن کشیدن
assemble سوار کردن قطعات
set سوار کردن جاانداختن
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
installing سوار کردن جادادن
install سوار کردن جادادن
assembled سوار کردن قطعات
pull up توقف کردن [اتومبیل]
stops ایستادن توقف کردن
stopping ایستادن توقف کردن
stop dead/cold <idiom> سریع توقف کردن
stopped ایستادن توقف کردن
stop ایستادن توقف کردن
secondary landing منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
landing gear چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
approach end نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
altitude sickness حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
remount برگشتن دوباره سوار کردن
mounting اسباب سوار شدن یا کردن
assemblage انجمن عمل سوار کردن
juryrig سوار کردن موقت وسایل
erected بناکردن سوار یا نصب کردن
erect بناکردن سوار یا نصب کردن
assemblages انجمن عمل سوار کردن
erecting بناکردن سوار یا نصب کردن
remounts برگشتن دوباره سوار کردن
erects بناکردن سوار یا نصب کردن
remounting برگشتن دوباره سوار کردن
remounted برگشتن دوباره سوار کردن
holds دریافت کردن گرفتن توقف
lie to درجهت باد توقف کردن
lay over در نیمه راه توقف کردن
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
hold دریافت کردن گرفتن توقف
touchdowns تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
touchdown تماس هواپیما با زمین سینه مال رفتن هواپیما
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
aircraft scrambling دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
dismantlement پیاده کردن
dismantled پیاده کردن
dismantles پیاده کردن
dismounting پیاده کردن
unset پیاده کردن
dismount پیاده کردن
take down پیاده کردن
disembarked پیاده کردن
disembark پیاده کردن
disembarks پیاده کردن
disembarking پیاده کردن
dismantle پیاده کردن
dismantling پیاده کردن
demodulation پیاده کردن
set down پیاده کردن
disassemble پیاده کردن
dismounts پیاده کردن
To pick up a passenger. مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
plane director نفر هدایت کننده هواپیما هادی هواپیما
aircraft arresting barrier وسیله بازدارنده هواپیما ازحرکت مهار هواپیما
air mileage indicator کیلومتر شمار هواپیما مسافت سنج هواپیما
aft قسمت انتهایی هواپیما بطرف عقب هواپیما
To implement a project. طرحی را پیاده کردن
setting out پیاده کردن مسیر
staking پیاده کردن مسیر
pedestrianises پیاده روی کردن
pedestrianising پیاده روی کردن
pedestrianizes پیاده روی کردن
pedestrianize پیاده روی کردن
dismounting پیاده کردن یا شدن
dismantled پیاده کردن موتور
pedestrianizing پیاده روی کردن
pedestrianized پیاده روی کردن
dismantles پیاده کردن موتور
dismantle پیاده کردن موتور
dosmount command فرمان پیاده کردن
dismantling پیاده کردن موتور
pedestrianised پیاده روی کردن
setting out پیاده کردن نقشه
dismount پیاده کردن یا شدن
pads پیاده سفر کردن
disassembly پیاده کردن موتور
pad پیاده سفر کردن
dismounts پیاده کردن یا شدن
piggyback پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
piggybacks پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
the setting of a gem سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
port of embarkation بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
overstay بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
spoiler صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود
cavalry man سوار در سوار نظام
walked گردش کردن پیاده رفتن
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
salvaged پیاده کردن کامل قطعات
salvages پیاده کردن کامل قطعات
dismantled پیاده کردن قطعات مونتاژ
salvage پیاده کردن کامل قطعات
salvaging پیاده کردن کامل قطعات
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
walks گردش کردن پیاده رفتن
dismantle پیاده کردن قطعات مونتاژ
walk گردش کردن پیاده رفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com