Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 123 (6 milliseconds)
English	Persian
afflictedness	محنت زدگی
Other Matches
blights	باد زدگی یا زنگ زدگی
blight	باد زدگی یا زنگ زدگی
blighting	باد زدگی یا زنگ زدگی
toiling	محنت
tribulations	محنت
toil	محنت
toiled	محنت
hardships	محنت
pains	محنت
paining	محنت
pain	محنت
tribulation	محنت
bales	محنت
dolorous	محنت زا
hardship	محنت
painful	محنت زا
roughing	محنت
bale	محنت
sorrow stricken	محنت زده
afflicted	محنت زده
heart broken	محنت زده
affiction	مصیبت محنت
baleful	محنت بار
distress	محنت تنگدستی
distresses	محنت تنگدستی
aggrieved	محنت رسیده مغموم
woeful	غمگین محنت زده
rime	یخ زدگی
jetlag	جت زدگی
freezes	یخ زدگی
freeze	یخ زدگی
cacodemonomania	جن زدگی
demonomania	جن زدگی
possession	جن زدگی
frostiness	یخ زدگی
glaciation	یخ زدگی
hospitalism	بیمارستان زدگی
hurriedness	شتاب زدگی
ageing	زنگ زدگی
dewiness	شبنم زدگی
heliosis	افتاب زدگی
hallucinosis	توهم زدگی
fustiness	کفک زدگی
evanescence	غیب زدگی
efflorescence	شوره زدگی
hypersomnia	خواب زدگی
hyperthymia	هیجان زدگی
moldy	کپک زدگی
worriment	ناراحتی غم زدگی
stained	زنگ زدگی
perished [British] [colloquial] [feeling extremely cold] <adj.>	احساس یخ زدگی
transfixion	حیرت زدگی
tonic immobility	خشک زدگی
thunderstroke	صاعقه زدگی
mouldiness	کپک زدگی
paraphrenia	هذیان زدگی
precipitateness	شتاب زدگی
previousness	شتاب زدگی
rust oxide iron	زنگ زدگی
rustiness	زنگ زدگی
scientism	علم زدگی
sun burn	افتاب زدگی
chilled to the bones <idiom>	احساس یخ زدگی
corrsion	زنگ زدگی
dismays	وحشت زدگی
acariasis	کرم زدگی
stains	زنگ زدگی
dismaying	وحشت زدگی
dismay	وحشت زدگی
ageing	زنگ زدگی
corrosion	زنگ زدگی
seasickness	دریا زدگی
fouling	زنگ زدگی
acariasis	کنه زدگی
staining	زنگ زدگی
stain	زنگ زدگی
cataplexy	خشک زدگی
dismayed	وحشت زدگی
sunburn	افتاب زدگی
sunstroke	افتاب زدگی
pecked	نوک زدگی سوراخ
outcrops	بیرون زدگی روامدگی
corrosion	رفتگی زنگ زدگی
outcrop	بیرون زدگی روامدگی
pecks	نوک زدگی سوراخ
pecking	نوک زدگی سوراخ
peck	نوک زدگی سوراخ
precipitately	از روی شتاب زدگی
forwardness	اشتیاق شتاب زدگی
melancholy	سودا زدگی غمگین
alcoholic hallucinosis	توهم زدگی الکلی
age hardenable	ثبات در برابرزنگ زدگی
Rust <adj.> <noun>	رنگ زنگ زدگی
hurry scurry	دستپاچگی شتاب زدگی
hurry skurry	دستپاچگی شتاب زدگی
startles	پرش وحشت زدگی
acute hallucinosis	توهم زدگی حاد
mustiness	پوسیدگی یا کپک زدگی
startle	پرش وحشت زدگی
startled	پرش وحشت زدگی
rust protection	حفافت در برابر زنگ زدگی
foxiness	بدرنگی ترشیدگی کفک زدگی
hastiness	دست پاچگی شتاب زدگی
resistance to corrosion	مقاوم در برابر زنگ زدگی
corrosion fatigue	استهلاک در اثر زنگ زدگی
distresses	مضطرب کردن محنت زده کردن
distress	مضطرب کردن محنت زده کردن
frostbite	یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
corrosion resistant	مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
manic-depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
sunscreen	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
sunscreens	کرم پوست برای جلوگیری از آفتاب زدگی
manic depressive	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
manic-depressives	دیوانگی وبهت زدگی وشیدایی نوعی جنون
chilled to the bones <idiom>	نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان [احساس یخ زدگی]
stricken	محنت زده مصیبت زده
frost heave	برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
aluminum wool	رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
sensitive to corrosion	حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
starvation	قحطی قحطی زدگی
chip	پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
chips	پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com