Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
fixate
محکم کردن متمرکز کردن
Other Matches
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
braced
بابست محکم کردن محکم بستن
brace
بابست محکم کردن محکم بستن
concenter
متمرکز کردن
centralising
متمرکز کردن
centralize
متمرکز کردن
centralizes
متمرکز کردن
centralizing
متمرکز کردن
center
متمرکز کردن
centralises
متمرکز کردن
centralised
متمرکز کردن
localizing
متمرکز کردن
localizes
متمرکز کردن
localize
متمرکز کردن
localising
متمرکز کردن
concentrating
متمرکز کردن
concentrates
متمرکز کردن
localises
متمرکز کردن
concentrate
متمرکز کردن
epitomised
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomises
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomising
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomize
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomized
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizes
متمرکز کردن مجسم کردن
epitomizing
متمرکز کردن مجسم کردن
focalize
درکانون متمرکز کردن
decentralization
غیر متمرکز کردن
focusses
متمرکز کردن توجه
focussed
متمرکز کردن توجه
focused
متمرکز کردن توجه
focuses
متمرکز کردن توجه
focus
متمرکز کردن توجه
focussing
متمرکز کردن توجه
pegs
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
peg
میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
dog down
بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
pool
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pools
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pooled
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
gad
با میخ محکم کردن هرزه گردی کردن
riveted
پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
rivet
پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
solidified
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifying
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
rivets
پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
solidify
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifies
سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
riveting
پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
monroe effect
اصل مونرو متمرکز کردن نیروهای انفجاری در یک مسیر
cadging
محکم کردن باربری کردن
cadge
محکم کردن باربری کردن
fixes
نصب کردن محکم کردن
cadged
محکم کردن باربری کردن
reinforce
مستحکم کردن محکم کردن
fix
نصب کردن محکم کردن
reinforces
مستحکم کردن محکم کردن
gird
اماده کردن محکم کردن
cadges
محکم کردن باربری کردن
make tight
محکم کردن
clinched
محکم کردن
clinch
محکم کردن
reinforces
محکم کردن
riveting
محکم کردن
rivets
محکم کردن
fastens
محکم کردن
rigidify
محکم کردن
fastened
محکم کردن
fasten
محکم کردن
take up
<idiom>
محکم کردن
mount
محکم کردن
spokes
محکم کردن
rivet
محکم کردن
mounts
محکم کردن
strengthened
محکم کردن
strengthen
محکم کردن
spoke
محکم کردن
chock
محکم کردن
set taut
محکم کردن
clinching
محکم کردن
clinches
محکم کردن
riveted
محکم کردن
reinforce
محکم کردن
strengthens
محکم کردن
clamped
محکم کردن
staked
محکم کردن
clamp
محکم کردن
consolidate
محکم کردن
stakes
محکم کردن
tightens
محکم کردن
tightening
محکم کردن
house
محکم کردن
housed
محکم کردن
clamps
محکم کردن
crimping
محکم کردن
houses
محکم کردن
consolidates
محکم کردن
brace
محکم کردن
tighten
محکم کردن
to make fast
محکم کردن
to make good
محکم کردن
braced
محکم کردن
consolidating
محکم کردن
tightened
محکم کردن
stake
محکم کردن
clamping
محکم کردن
crimping
باپیچاندن محکم کردن
steeled
مانندفولاد محکم کردن
girt
با تنگ محکم کردن
tighten
محکم کردن فشردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution .
محکم کاری کردن
steel
مانندفولاد محکم کردن
gib
باقلاب محکم کردن
tightened
محکم کردن فشردن
steeling
مانندفولاد محکم کردن
hang up
<idiom>
حفاظ ،محکم کردن
mortice
باکام محکم کردن
pinning
باسنجاق محکم کردن
pinned
باسنجاق محکم کردن
steels
مانندفولاد محکم کردن
pin
باسنجاق محکم کردن
o peg down
با میخ محکم کردن
to fast off
باگره محکم کردن
mortise
باکام محکم کردن
tightens
محکم کردن فشردن
tightening
محکم کردن فشردن
latches
بوسیله کلون محکم کردن
wedge
[محکم کردن اتصالان با گوه]
hugging
بغل کردن محکم گرفتن
latch
بوسیله کلون محکم کردن
bands
تسمه یا بندمخصوص محکم کردن
hug
بغل کردن محکم گرفتن
hugged
بغل کردن محکم گرفتن
hugs
بغل کردن محکم گرفتن
poles
با تیر یا دیرک محکم کردن
to tighten
محکم کردن
[با میخ و چکش]
cleat
باگوه و گیره محکم کردن
band
تسمه یا بندمخصوص محکم کردن
planish
با چکش محکم وصاف کردن
pole
با تیر یا دیرک محکم کردن
tee off
اغاز کردن محکم زدن
buttoned
تکمه زدن باتکمه محکم کردن
button
تکمه زدن باتکمه محکم کردن
buttoning
تکمه زدن باتکمه محکم کردن
gib
باپشت بند ومیخ یا گوه محکم کردن
bundles
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling
متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle
متمرکز کردن دسته کردن دسته
to rifle the ball into the goal
با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
staple
سوزن
[حرف ]
یو شکل
[برای محکم کردن سیمی به دیوار]
cleco fastener
وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
vulcanize
لاستیک را بوسایل شیمیایی جوش دادن و محکم کردن جوش برقی زدن
reed
شانه
[وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
centralized
متمرکز
concentrative
متمرکز
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
centralist socialism
سوسیالیسم متمرکز
centralizer
متمرکز کننده
centralized lubrication
روغنکاری متمرکز
center drill
مته متمرکز
centrally planned economy
اقتصاد متمرکز
localized capacity
فرفیت متمرکز
concentrator
متمرکز کننده
concentrated load
بار متمرکز
fixed fire
اتش متمرکز
focused
متمرکز ساختن
intensive
پرقوت متمرکز
concentrator
متمرکز شونده
focusses
متمرکز ساختن
decentpalized
غیر متمرکز
focussing
متمرکز ساختن
centralized system
نظام متمرکز
focuses
متمرکز ساختن
focussed
متمرکز ساختن
focus
متمرکز ساختن
center
متمرکز نقطه اتکاء
centeralized planning
برنامه ریزی متمرکز
center lathe
ماشین تراش متمرکز
decentralization
غیر متمرکز سازی
centralized planning
برنامه ریزی متمرکز
centralized oil shot system
روغنکاری متمرکز فشاری
centralized network configuration
ساختار شبکهای متمرکز
center grinding
دستگاه سنگ متمرکز
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
decentralized planning
برنامه ریزی غیر متمرکز
stigmatism
ننگ نور متمرکز در یک نقطه
hilar
متمرکز ونزدیک به ناف ومرکز
totalism
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
totalitarianism
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
cable weft
پود ضخیم
[بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com