English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
taut محکم کشیدن کشیده
Other Matches
drawl کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawls کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawling کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawled کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
peg میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
pegs میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
source در عمل کشیدن و قرار دادن , شی اصلی شی ای است که انتخاب شده است و پس کشیده شده است
braced بابست محکم کردن محکم بستن
brace بابست محکم کردن محکم بستن
bouse بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone . ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
snuffle باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
ectomorph کشیده تن
drawlingly کشیده
tensest کشیده
longed کشیده
long- کشیده
long کشیده
leptokurtic کشیده
leptosome کشیده تن
longs کشیده
drew کشیده شد
longest کشیده
threaded نخ کشیده
drawn کشیده
posttensioning پس کشیده
oblongated کشیده
oblonated کشیده
deep drawn از ته دل کشیده
tensed کشیده
longer کشیده
indrawn تو کشیده
tenser کشیده
tensing کشیده
tenses کشیده
tense کشیده
agonise زحمت کشیدن درد کشیدن
twinge درد کشیدن تیر کشیدن
twinges درد کشیدن تیر کشیدن
chock-a-block بالا کشیده
flat fire تیر کشیده
drags کشیده شدن
ectomorphy کشیده تنی
flat trajectory خط سیر کشیده
chock-a-block کاملا کشیده
vellum paper کاغذمهره کشیده
tractile کشیده شدنی
touse کشیده شدن
pinxit کشیده است
linear باریک کشیده
flares زبانه کشیده
flare زبانه کشیده
low angle fire تیر کشیده
low angle مسیر کشیده
long robe صورت کشیده
leptomorph کشیده ریخت
intractile کشیده نشدنی
threaded بند کشیده
prolate کشیده شده
ectomorphic type سنخ کشیده تن
sap شیره کشیده از
elongating کشیده کردن
couchant دراز کشیده
indrawn بداخل کشیده
elongate کشیده کردن
in tow <idiom> کشیده شده
elongates کشیده کردن
deep fetched از ته دل کشیده شده
sapped شیره کشیده از
deer neck گردن کشیده
extensive بسیط کشیده
drag کشیده شدن
deprived محرومیت کشیده
tensive کشیده شدنی
at full length دراز کشیده
drawable کشیده شدنی
saps شیره کشیده از
dragged کشیده شدن
satined paper گاغذ مهره کشیده
hell bent به بیراهه کشیده شده
chants اهنگ ساده و کشیده
hell-bent به بیراهه کشیده شده
deep fetched از ته سینه کشیده شده
oblongs دوک مانند کشیده
oblong دوک مانند کشیده
pulled muscle عضله کشیده شده
chanting اهنگ ساده و کشیده
drawn on کشیده شدن عهده
extendible کشیده شدنی امتدادپذیر
underdraw کشیده نشدن زه تا اخر
draw کشیده شدن عهده
if you please بیزحمت زحمت کشیده
pencilled با مداد کشیده شده
chant اهنگ ساده و کشیده
lanternjaws صورت لاغر و کشیده
chanted اهنگ ساده و کشیده
draws کشیده شدن عهده
conducts اداره کردن کشیده شدن
conducting اداره کردن کشیده شدن
conducted اداره کردن کشیده شدن
conduct اداره کردن کشیده شدن
wired سیم کشیده مفتول دار
open وضع زه هنگام کشیده شدن
hard drawn copper wire سیم مسی کشیده شده
He has suffered a great deal at the hands of his wife . از دست زنش خیلی کشیده
opened وضع زه هنگام کشیده شدن
opens وضع زه هنگام کشیده شدن
prone float روی شکم با دستهای کشیده
wirespun زیاد کشیده ونازک لطیف فریف
flat trajectory سهم تیرکشیده مسیر کشیده گلوله
infill نقاط کشیده شده روی نقشه
come home کشیده شدن لنگر به طرف ناو
dragged چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
in perspective کشیده شده ازروی علم منافرو مرایا
he is at the end of his tether چنته اش خالی شده یا قوایش ته کشیده است
to be at full stretch تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
drags چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
She has long and shapely legs . ساق پاهای کشیده وخوش ترکیبی دارد
capriole پرش عمودی اسب با پاهای کشیده به عقب
drag چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
jinrikisha درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
phantom section خط نقطهای که جهت رسم تصاویر نامرئی کشیده میشود
hauls همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
stillage چارچوب یاچارپایهای که چیزیرا روی ان می گذارندتاابش کشیده شود
jinriki درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
hauling همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauled همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
haul همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
perspective grid خطوط شبکه مختصاتی که روی عکس هوایی کشیده می شوند
extends وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extend وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
i thanked him for his trouble برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
drag کشیدن بزور کشیدن
drags کشیدن بزور کشیدن
dragged کشیدن بزور کشیدن
shoot the duck حرکت جلو و عقب نشینی روی یک پا و پای دیگر کشیده بجلو
dragrope طنابی که بوسیله ان چیزی رامیکشند یا اینکه روی زمین کشیده میشود
autoscore در پردازش کلمه دستورالعملی است که باعث میشود تا زیر متن خط کشیده شود
sliver فتیله نخ [الیاف کشیده شده و موازی که هنوز تاب داده نشده اند.]
to walk the chalk بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
paleozoic وابسته به عهدی از زمین شناسی که از اغازدوره کامبریان تا اوایل دوره پرمیان طول کشیده
y scale در عکس هوایی مایل مقیاسی خطی است که موازی با خط محوراصلی عرضها کشیده میشود
point designation شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
i have a secure grasp of it محکم
kill محکم
taut محکم
pukka محکم
tight coupling محکم
decisive محکم
deep-set محکم
kills محکم
to hold fast محکم
consolidated محکم
chock محکم
steadied محکم
definite محکم
buff محکم
buffs محکم
tenacious محکم
well set محکم
foursquare محکم
solid محکم
toughest محکم
solids محکم
tougher محکم
tough محکم
four-square محکم
tightly محکم
tightly- محکم
adamantine محکم
pucka محکم
tight محکم
steadiest محکم
undeviating <adj.> محکم
frozen محکم
sturdy محکم
steadies محکم
tighter محکم
tightest محکم
definite <adj.> محکم
secure محکم
secures محکم
steadying محکم
steady محکم
stables محکم
sturdiest محکم
sturdier محکم
stable محکم
rigid محکم
unswerving <adj.> محکم
hard soil رویه محکم
mount محکم کردن
the ice is treach erous یخ محکم نیست
tiers محکم کننده
crimping محکم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com