Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (4 milliseconds)
English
Persian
grip
محکم گرفتن چیزی
gripped
محکم گرفتن چیزی
gripping
محکم گرفتن چیزی
grips
محکم گرفتن چیزی
rigid adherence to a thing
محکم گرفتن چیزی
Other Matches
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips
محکم گرفتن
gripping
محکم گرفتن
hang on to
<idiom>
محکم گرفتن
gripped
محکم گرفتن
grip
محکم گرفتن
to catch hold of
محکم گرفتن
clutching
محکم گرفتن
clutches
محکم گرفتن
clutched
محکم گرفتن
clip
محکم گرفتن
clipped
محکم گرفتن
clips
محکم گرفتن
gripe
محکم گرفتن
clutch
محکم گرفتن
griped
محکم گرفتن
clippings
محکم گرفتن
to hug somebody
محکم گرفتن کسی
to give somebody a hug
محکم گرفتن کسی
hug
بغل کردن محکم گرفتن
hugged
بغل کردن محکم گرفتن
hugging
بغل کردن محکم گرفتن
hugs
بغل کردن محکم گرفتن
peg
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
pinch
محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
pinches
محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن
to get
[hold of]
something
گرفتن چیزی
to obtain something
گرفتن چیزی
dehydrate
اب چیزی را گرفتن
dehumidify
نم چیزی را گرفتن
to bring something
گرفتن چیزی
To treat something as a joke
چیزی را بشوخی گرفتن
degas
گاز چیزی را گرفتن
To turn a blind eye to something. To overlook something.
چیزی را نادیده گرفتن
To take delivery of something.
چیزی را تحویل گرفتن
to seize something
[from somebody]
چیزی را گرفتن
[از کسی]
decarbonize
زغال چیزی را گرفتن
decarbonate
زغال چیزی را گرفتن
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را گرفتن
to let something slip
چیزی را نادیده گرفتن
grabs
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to take something into account
در نظر گرفتن چیزی
grabbing
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to turn a blind eye to something
چیزی را نادیده گرفتن
grabbed
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grab
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
stem the tide
<idiom>
جلو موج چیزی را گرفتن
retraces
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
to borrow something
[from somebody]
چیزی را قرض گرفتن
[از کسی]
to take something as a joke
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
dispraise
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
to contract something from somebody
از کسی چیزی
[بیماری]
گرفتن
nip in the bud
<idiom>
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
retrace
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
caulk
شکاف وسوراخ چیزی را گرفتن
retraced
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To find fault with something ( someone ) .
از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
retracing
ردپای چیزی را دوباره گرفتن
To make light of something.
چیزی راسر سری گرفتن
To put something to the vote.
درباره چیزی رأی گرفتن
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
گرفتن چیزی که باقی مانده
to nip something in the bud
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
monopolization
گرفتن امتیاز انحصاری چیزی
to wring something from somebody
[out of somebody]
از کسی چیزی به زور گرفتن
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to get in somebody's way
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
calibrate
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrates
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrating
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
calibrated
قطر داخلی چیزی را اندازه گرفتن
braced
بابست محکم کردن محکم بستن
brace
بابست محکم کردن محکم بستن
superseding
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superseded
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersedes
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersede
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superimposes
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimpose
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
environ
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
to regard something as a matter of course
چیزی
[داستانی]
را امری آشکار در نظر گرفتن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
interfere
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
integrates
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to work oneself up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
integrate
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to get worked up
به کسی
[چیزی]
خو گرفتن
[و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
interfered
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
integrating
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
to keep pace with something
<idiom>
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
to jump on somebody
به کسی پریدن
[زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
dehydrogenize
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenate
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
stables
محکم
steadiest
محکم
unswerving
<adj.>
محکم
buff
محکم
tight coupling
محکم
buffs
محکم
kill
محکم
tightly-
محکم
steadies
محکم
tightly
محکم
frozen
محکم
taut
محکم
i have a secure grasp of it
محکم
kills
محکم
steady
محکم
adamantine
محکم
secure
محکم
secures
محکم
steadying
محکم
stable
محکم
sturdiest
محکم
tenacious
محکم
sturdy
محکم
steadied
محکم
toughest
محکم
tougher
محکم
tough
محکم
sturdier
محکم
well set
محکم
tighter
محکم
definite
محکم
foursquare
محکم
tight
محکم
tightest
محکم
rigid
محکم
pukka
محکم
pucka
محکم
consolidated
محکم
deep-set
محکم
decisive
محکم
chock
محکم
solids
محکم
solid
محکم
definite
<adj.>
محکم
four-square
محکم
to hold fast
محکم
undeviating
<adj.>
محکم
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
tenaciously
بطور محکم
to make good
محکم کردن
tasten
محکم شدن
to make fast
محکم کردن
braced
محکم کردن
catch hold of
محکم نگاهداشتن
locks
محکم نگهداشتن
lock
محکم نگهداشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com